دانلود و خرید کتاب داستان های کوتاه

معرفی کتاب داستان های کوتاه

کتاب داستان‌ های کوتاه گردآوری و ترجمهٔ سید ابوالفضل نعمت‌الهی، فرناز نوابی‌فر، محسن کبیری و سحر عزیزی است و انتشارات توسعه آموزش آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب داستان‌ های کوتاه

این کتاب مجموعهٔ ۲۸ داستان کوتاه است که توسط چهار نفر گردآوری و ترجمه شده‌اند. داستان‌ها دوزبانه هستند و متن انگلیسی آن‌ها هم ارائه شده است. بنابراین برای کسانی که به دنبال تقویت زبان انگلیسی خود هستند مناسب است. داستان‌ها بسیار کوتاه‌اند و در یک نوبت نشستن، خوانده می‌شوند.

خواندن کتاب داستان‌ های کوتاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران داستان‌های بسیار کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کتاب داستان‌ های کوتاه

جایی که درد و رنج است، آرزوی آرامش و رحمت را برای شما داریم.

جایی که دچار عدم اعتماد به نفس می‌شوید برای شما آرزومند اعتمادی بازیافته در توانایی‌ها و حل مشکلات هستیم.

جایی که خستگی و فرسودگی وجود دارد، آرزوی درک، شکیبایی و نیرویی دوباره برای شما داریم.

جایی که ترس هست برای شما آرزومند عشق و شهامت هستیم. 

***

زنی از خانه خود بیرون آمد و سه پیرمرد با ریش‌هایی سپید و بلند را در حالی که در فضای جلوی خانه نشسته بودند مشاهده کرد. زن گفت:‌ «فکر نمی‌کنم شما را بشناسم، اما باید گرسنه باشید، بفرمایید داخل و غذایی میل کنید.»

آنها پرسیدند: «آقای خانه تشریف دارند؟» زن گفت: «نه، رفته بیرون.» پیرمردها گفتند: «پس ما نمی‌توانیم داخل شویم.»

بعدازظهر وقتی که همسر زن به خانه آمد، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. سپس مرد به او گفت:‌«برو بگو من آمده‌ام و دعوتشان کن بیایند داخل.» زن بیرون رفت و سه پیرمرد را به خانه دعوت کرد.

آنها پاسخ دادند: ‌«ما به هیچ خانه‌ای سه نفری وارد نمی‌شویم.» زن پرسید: «چرا؟» یکی از پیرمردها با اشاره به یکی از دوستانش گفت: «او ثروت و با اشاره به دیگری گفت و او موفقیت است، من هم عشق هستم.» بعد اضافه کرد: «حالا برو به همسرت بگو می‌خواهید کدام یک از ما وارد شویم؟»

زن پیش همسرش رفت و گفته‌های پیرمرد را بازگو کرد.

همسرش بسیار خوشحال شد و گفت: «چه عالی، از آنجایی که این انتخاب خوبی است،‌ بیایید ثروت را دعوت کنیم تا بیاید و خانه‌مان را پر کند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
انتخاب زنی از خانه خود بیرون آمد و سه پیرمرد با ریش‌هایی سپید و بلند را در حالی که در فضای جلوی خانه نشسته بودند مشاهده کرد. زن گفت:‌ «فکر نمی‌کنم شما را بشناسم، اما باید گرسنه باشید، بفرمایید داخل و غذایی میل کنید.» آنها پرسیدند: «آقای خانه تشریف دارند؟» زن گفت: «نه، رفته بیرون.» پیرمردها گفتند: «پس ما نمی‌توانیم داخل شویم.»
کاربر ۴۳۸۹۸۵۶

حجم

۹۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۹۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان