کتاب راز گل ارکیده
معرفی کتاب راز گل ارکیده
کتاب راز گل ارکیده نوشتهٔ نانسی کمپل الن و ترجمهٔ نیلوفر علی حسین پور است. نشر پیدایش این رمان آمریکایی عاشقانه را منتشر کرده است.
درباره کتاب راز گل ارکیده
کتاب راز گل ارکیده حاوی یک رمان آمریکایی است که اولینبار با عنوان «The Secret of the India Orchid» در سال ۲۰۱۷ میلادی منتشر شده است. این رمان حاوی داستانی عاشقانه با شروعی متفاوت است؛ عشقی که از بریتانیا تا هند کشیده میشود. «آنتونی بلیک» عاشق «سوفیا»، خواهر بهترین دوستش است، اما برای انجام مأموریتی محرمانه سوفیا را ترک میکند و به هند میرود. سوفیا، آنتونی را رها نمیکند و بهدنبال او راهی هند میشود؛ غافل از خطرهای بسیاری که او و آنتونی را تهدید میکند. کارِ این رابطهٔ عاشقانه به جایی میرسد که این دو جوان با وجود علاقه به یکدیگر، نیاز به ترمیم رابطه پیدا میکنند. سوفیا چگونه میتواند این عشق را نجات دهد؟ این ارتباط دوباره شکل میگیرد یا لابهلای انوار خورشید هندوستان محو میشود؟ بخوانید تا بدانید. این رمان که ۲۸ فصل دارد، جزو مجموعهٔ «عاشقانههای عجیب» از نشر پیدایش است.
خواندن کتاب راز گل ارکیده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان عاشقانه و ماجراجویانه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب راز گل ارکیده
«سوفیا بعد از شام در سالن پذیرایی نشسته بود. سعی کرد خیلی مشخص نشود اما بارها به بئاتریس و چریتی که پیش مادرشان نشسته بودند نگاه میکرد. مادرشان آرام با آنها صحبت میکرد. چشمهای بئاتریس خیره بود و دهان چریتی در یک خط مشخص گیر کرده بود، که سوفیا بوی دردسر را حس میکرد. سوفیا و ریچل قبل از شام سرگرد استوارت را گوشهای کشانده و نگرانیهای چریتی را به او گفته بودند. او بادقت گوش کرد و از او خواستند تا اگر چیزی دستگیرش شد به آنها خبر بدهد و او با قاطعیت سر تکان داد.
موضوع هرچه بود درمورد سوفیا بود. چریتی مثل یک بشکهٔ باروت در حال انفجار بود. سوفیا نسبت به دختر جوان حس دلسوزی داشت. ممکن بود از جک درخواست کند در آینده نهتنها برای چارلی بلکه برای دوشیزه دنی جوانتر هم پناهگاهی در نظر بگیرد. احساس کرد ابرویش به اخم جمع شد و به این فکر کرد از وقتی آمده هیچ کاری جز اخمکردن به هرچیز نداشته. هند به نظر پر از دسیسه میآمد.
صدای موسیقی از گوشهٔ سالن بلند شد و بسیار زیبا به پرواز درآمد. لیدی لیزا بسیار زیبا پیانو مینواخت. چرا اینطور نباشد؟ لیزا هر دو مهارت خواندن و نواختن را عالی اجرا میکرد. البته واضح بود برای خوشحالی مادر خوشرو و لیدی پیلکینگتون هشیار این کار را میکرد. بااینحال به نظر میآمد میزبان بدخلق است و آن نطق کوتاه لیزا را در بدو ورود فراموش نکرده. البته همسر رزیدنت قصد دورکردن همتای خود را از قلمرواش نداشت. داستان از این قرار بود که اگر کسی پایش را در کفش سوفیا فرو میکرد اخمهای بیشتری در هم میرفت.
سوفیا افسرده به ریچل که کنارش روی کاناپه نشسته بود، گفت: «واقعاً زیبا میخواند و پیانو مینوازد.»
ریچل نگاهی به سوفیا کرد و گفت: «خواندن یا نواختن بلدبودن نباید خیلی برای تو مهم باشد.»
«تا جایی که بتوانم به او اعتماد نمیکنم.»
«میدانی تو خیلی قوی هستی.»
سوفیا به ریچل خیره شد که دست روی شانهٔ او گذاشته بود. «هیچچیز در دنیا نیست که نگرانش باشی، سوفیا. این ماجرا خیلی زود تمام میشود و تو با مرد مورد علاقهات برمیگردی خانه و زندگیای را که منتظرش بودی شروع میکنی.»
سوفیا لبخند زد. «ریچل، مگر زندگی به این راحتیهاست؟»
ریچل خندید. «دوست عزیزم لذت در چیست؟ ساده است، زندگی خستهکننده و دلگیر است، اما ما که خستهکننده و دلگیر نیستیم.»»
حجم
۲۴۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۴۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه