کتاب زمزمه کن اگر کلمات را نمی دانی
معرفی کتاب زمزمه کن اگر کلمات را نمی دانی
کتاب زمزمه کن اگر کلمات را نمی دانی نوشته بیانکا ماریس است و با ترجمه مهدی گازر در انتشارات مهراندیش منتشر شده است.
درباره کتاب زمزمه کن اگر کلمات را نمی دانی
بیانکا مارِیْس که خود زادهٔ آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید (جدانژادی) است و همچون رابین کُنراد (یکی از شخصیتهای اصلی داستان) کودکیاش را تحت مراقبت یک پرستارِ کودکِ سیاهپوست سپری کرده، با الهام از خاطراتش از آن سالها دست به خلق این اثر تأثیرگذار و پرمایه زده است.
رابین کُنراد، دختر نُهسالۀ سفیدپوستی که به همراه والدینش در دهۀ ۱۹۷۰ میلادی در ژوهانسبورگ زندگی میکنرد. در همان کشور، ولی در دنیایی متفاوت، بیوتی اِمبالی، زنِ سیاهپوستِ اهل خوسا، در روستایی در سرزمین بانتوی ترَنْسکِی مشغول بزرگ کردن بچههایش پس از مرگِ شوهرش بود. زندگی رابین و بیوتی با مانع بزرگ نزاد در آن دوران از هم فاصله گرفته است و آن دو هرگز یکدیگر را ندیده بودند. تا اینکه قیام سُوِتو که اعتراض دانشآموزان سیاهپوست علیه سیاستهای حکومت آپارتاید و قوانین نژادپرستانه در جامعهشان بود، موجب قتلِ والدین رابین و مفقود شدن نُمسا دخترِ بیوتی میشود و دست سرنوشت زندگی این دو قهرمان داستان را به هم گره میزند.
خواندن کتاب زمزمه کن اگر کلمات را نمی دانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره بیانکا ماریس
بیانکا مارِیس متولد سال ۱۹۷۶ در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی است. در آن زمان، آفریقای جنوبی شدیداً تحت حاکمیت آپارتاید قرار داشت و قوانین جداسازی نژادی در این کشور به اجرا درآمده بود. سال تولد ماریس همزمان است با قیام دانشآموزان دبیرستانی در شهر سُوِتو که با مداخلۀ پلیس به خاک و خون کشیده شد. درواقع، او این اثر را با الهام از حوادث همان سال و تجربیات زندگی شخصی خود به رشتۀ تحریر درآورده است.
مارِیس دارای مدرک کارشناسی ارشد نویسندگیِ خلاق از دانشگاه تورنتو است و در حال حاضر نیز مشغول تدریس در همین زمینه در این دانشگاه است. وی قبل از اشتغال به تدریس در دانشگاه، انجمنی آموزشی را پایهگذاری کرد و در همکاری با سازمان غیرانتفاعی کاتلَندز، ضمن حمایت از پرستارانِ شهر سُوِتو در آفریقای جنوبی، با ارائۀ کمکهایی به کودکان بیسرپرست مبتلا به ایدز به یاری آنان شتافت. این نویسندۀ خلاق هماکنون در تورنتو سکونت دارد.
بخشی از کتاب زمزمه کن اگر کلمات را نمی دانی
دو خطِ آخرین خانهٔ خطکشیهای لِیلِی را با یک خط مستقیم به یکدیگر وصل کردم و در مربع حاصل از آن، یک «۱۰» بزرگ نوشتم. با نوشتن عددِ جشن تولد بعدیام به هیجان آمدم، چراکه همه میدانند وقتی سِنّت دورقمی میشود، دیگر بزرگ شدهای و بچه نیستی. گچِ سبزرنگی که یواشکی از تختهٔ امتیازدهیِ دارتِ پدرم برداشته بودم، آنقدر خپل و ضخیم بود که با کشیدن آخرین جزئیات خطکشی روی بتن محوطهٔ جلوی پارکینگ، انگشتانم خراش برداشتند.
«بیا، تموم شد.» عقب ایستادم و نتیجهٔ کارم را بررسی کردم. طبق معمول، از اینکه کارم مطابق میلم پیش نرفته بود، ناامید و سرخورده شدم.
کَت که مثل همیشه توانسته بود ذهنم را بخواند، قبل از آنکه، از روی عدم اعتمادبهنفس، هرچه کشیده بودم را با آب پاک کنم، تصدیق کرد که «عالیه.» هرچند نباید چندان روی اظهارنظرش حساب باز میکردم، ولی حرفش را پذیرفتم و لبخند زدم. چه میشد کرد که خواهر دوقلوی همسانم بهراحتی تحت تأثیر تمام کارهایم قرار میگرفت. کَت گفت: «اوّل تو.» گفتم: «باشه.»
سکهٔ برنزی نیمسِنتی را از جیبم بیرون آوردم و قبل از آنکه با نوک انگشتِ شستم پرتابش کنم، با آرزوی خوششانسی دستی به رویش کشیدم. سکه در مسیری منحنیشکل چرخید و در نور خورشید، برقی زد. وقتی درنهایت، روی مربع اوّل بر زمین افتاد، برای اینکه بتوانم در کوتاهترین زمانِ ممکن به خانهٔ آخر برسم، مشتاقانه به جلو پریدم.
حجم
۶۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه
حجم
۶۴۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۴۵۶ صفحه