دانلود و خرید کتاب نمی‌فهمم چرا شروود اندرسن ترجمه علی جعفری
تصویر جلد کتاب نمی‌فهمم چرا

کتاب نمی‌فهمم چرا

ویراستار:آزاده رموک
انتشارات:انتشارات هرست
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب نمی‌فهمم چرا

کتاب نمی‌فهمم چرا نوشتهٔ شروود اندرسن با ترجمهٔ علی جعفری و ویراستاری آزاده رموک در انتشارات هرست چاپ شده است.

درباره کتاب نمی‌فهمم چرا

 داستان «نمی فهمم چرا» از معروف‌ترین قصه های اندرسن است. در واقع عنوان داستان مهم‌ترین پرسش در نوجوانی است. داستانی است که به شخصیت‌های حساس و کم‌سال تعلق دارد. جهان «نمی فهمم چرا»، جهانی آکنده از انزوا، فرار از خانه، بی‌حوصلگی حاضر و غایب، لذت دور و خوشبختی احتمالی است؛ جهانی که ظاهراً مملو از فردیت انسان است و در عین حال بی‌اعتنا به این فردیت می‌نماید. اندرسن از چیزی استفاده می‌کندکه در نظر نوجوان زبانی است که می‌تواند به قلب راز جهان رخنه کند، زبانی که به جهت میل بدوی و اولیه خود هر چیز را تکرار می‌کند و نشان از افت‌و‌خیز زبانی نوجوانانه دارد.

کتاب نمی‌فهمم چرا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به نوجوانان و سایر علاقه‌مندان به ادبیات آمریکا پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب نمی‌فهمم چرا

«اما حکایت ساراتوگا. شش روز پلاس شدیم و هیشکی از همشهری ها ما را ندید و زمین و زمان بر وفق مراد بود، از هوای خوش بگیر تا اسب و مسابقه و چه و چه. روانه خانه شدیم و بیلداد سبد پُری از مرغ بریان و نان و خوراکی های جور واجور به مان داد و به بکرسویلی که رسیدیم هجده دلار ته جیب ام مانده بود. مامان خانه را گذاشت روی سرش و یکریز نق زد، منتها بابا هیچی نگفت. هست و نیست ام را ریختم روی دایره الّا یک کار که فقط خدا می دانه و خودم که چه کردم و چه دیدم. قصه من هم سر همین است. حال بدی دارم که نگو. از خواب و خوراک افتاده ام. ماجرا از این قرار است که...»

«اما این کجا و آذرخش کجا. آذرخش، نریان و شرزه است و جزو تیول دراندشت ترین چراگاه شهر ما یعنی چراگاه آقای وان ریدل نیویورکی است. عین دختری است گاهی که از دل آدم می گذره، منتها آدم به عمرش او را نمی بینه. اُس و قُس اش محکم است و قیافه بانمکی داره. آدم سرش را که نگاه می کنه هوس می کنه ماچش کنه. دست آموز جری تیلفورد است که من را می شناسه و خیلی هم در حق ام آقایی کرده. مثلا گذاشته برم توی آخور اسب ها و از جلو زیارت اش کنم و اینها. آذرخش آن قد ماه است که نگو. دم خط شروع مسابقه سنگین و رنگین می ایسته، انگار نه انگار که می خواد مسابقه بده، منتها توی دلش قیامتی هست که نگو. تیر مانع که بالا می ره عین اسمش یعنی آذرخش تاخت می کنه. دل آدم واسه دیدن اش غنج می ره. آدم از حظ غش می کنه. فکر و ذکرش می شه مسابقه و مثل چی می تازه. تر و فرزتر از او توی عمرم ندیده ام الّا وقتی که نیمه بادپا دور برداره و گرد و خاک کنه.»                        

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰ صفحه

حجم

۱۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۳۰ صفحه

قیمت:
۶,۵۰۰
تومان