دانلود و خرید کتاب سهم من از درخت سیب طیبه نجیب
تصویر جلد کتاب سهم من از درخت سیب

کتاب سهم من از درخت سیب

نویسنده:طیبه نجیب
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب سهم من از درخت سیب

کتاب سهم من از درخت سیب نوشتۀ طیبه نجیب است. این کتاب را انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است.

درباره کتاب سهم من از درخت سیب

داستان کوتاه در میان علاقه‌مندان به کتاب و مطالعه در ایران گونه ادبی قابل تأملی است و با دیده احترام و به چشم یک متن قابل‌توجه به آن نگاه می‌شود. بسیاری از داستان‌خوان‌های ایرانی چه حرفه‌ای‌ها و چه آماتورها خاطره دلنشینی از خوانش داستان‌های کوتاه در ذهن خود دارند و بخش مهمی از شیرین‌ترین و مهم‌ترین لحظات مطالعه خود را با این ژانر سپری کرده‌اند.

مجموعه داستان «سهم من از درخت سیب» نوشته طیبه نجیب را باید تلاشی در راستای بازگشت به پیشینه داستان کوتاه در ایران دانست که وصف آن رفت. نجیب در این اثر از نویسنده‌ای خبر می‌دهد که چیزی جز مفهوم و معنایی که در صدد انتقال آن است و از قضا مفاهیمی ساده و گاه زنگارگرفته در زیست روزمره انسان امروز است، برایش دغدغه نیست. او ابایی ندارد که مفاهیمی فلسفی و گاه اجتماعی را در دل روایت داستانی خود و به ساده‌ترین شکل ممکن روایت کند. مفاهیمی که البته برای درک آن‌گاه باید با تأمل و طمأنینه و چندباره برخی از این داستان‌ها را خواند، مفاهیمی که مانند داستان نخست این مجموعه به‌ظاهر چیزی جز یک صندوق خالی نیستند اما در این خالی بودن حرف‌های بسیاری برای اهل نظر وجود دارد.

خواندن کتاب سهم من از درخت سیب را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به مجموعه داستان کوتاه می‌توانند از خواندن این کتاب لذت ببرند.

درباره طیبه نجیب

طیبه نجیب متولد سال ۱۳۵۹ نویسنده ایرانی می باشد. نجیب ساده می‌نویسد. به سنت داستان‌نویسان دهه هشتاد و نود اهل بازی‌های فرمی در داستان کوتاه نیست. هدفش که روایتگری از دغدغه‌های اجتماعی‌اش است را نه با وسیله فرم که با محتوای نازک و شیرین و نیز زبان بسیار ساده و لطیف نگارشش تأمین و توجیه می‌کند و همین مسئله بستر کشف‌های تازه‌ای را در این مجموعه از سوی او فراهم می‌سازد.

بخش‌هایی از کتاب سهم من از درخت سیب

مادربزرگ صندوقچه‌ای داشت که همیشه آن را توی کمد چوبیِ قفل‌داری می‌گذاشت. همان سال‌ها که ده یازده ساله بودم، من هم جعبه کوچکی پیدا کرده بودم و دلم می‌خواست مثل مادربزرگ وسایلم را توی آن نگه دارم، اما در صندوق مادربزرگ رازی بود؛ رازی که دوست داشتم آن را کشف کنم.

همیشه بعد از غذای ظهر، وقتی همه کرخت به فکر خواب عصرانه بودند، مادربزرگ آرام‌آرام به سمت معبد همیشگی‌اش - اتاق انتهای حیاط - می‌رفت، در کمد را باز می‌کرد، صندوق را بیرون می‌آورد، کمی با لبه دامنِ چین‌دارش، خاک نداشته روی صندوق را می‌گرفت، دست می‌برد توی یقه، کلید صندوق را که همیشه با نخی به گردنش آویزان بود با هزار بدبختی از زیر چارقدش بیرون می‌کشید، در صندوق را باز می‌کرد، خیره می‌شد به چیزی که نمی‌دانستم چیست و انگار به خلسه‌ای عمیق فرومی‌رفت.

آن سکوت، آن هرم تابش آفتاب، آن صدای پرندگانی که نبود، آن خواب‌های سنگین دیگرانی که از این نیایشگاه مادربزرگ بی‌خبر بودند، همه دست‌به‌دست یکدیگر داده بود تا او با خیال راحت چشم‌ها را ببندد و به جایی برود که دلش می‌خواست. به جایی که حتماً با آنچه در صندوقچه بود ارتباط نزدیک داشت. برای مادربزرگ هرچه بود اینجا بود، توی همین صندوقچه. انگار برای او در این حوالی یا حتی آن دورترها توی آسمان هیچ‌چیز دیگری وجود نداشت و هیچ اتفاق دیگری نمی‌افتاد. فقط همین صندوقچه و همین محتویاتش.

با هیجانی که نمی‌دانستم چیست به مادربزرگ نگاه می‌کردم؛ در حسرت اینکه بدانم در صندوقچه چه خبر است. چند نگین و جواهر؟ چند دستبند طلا؟ شاید دستمال کسی بود که هنوز عطر او را داشت و مادربزرگ با رایحه آن، توان نفس کشیدن پیدا می‌کرد. مثل خودم که گاهی دلم می‌خواست به یادگار از کسی که نمی‌دانستم کیست چیزی داشته باشم؛ دستمالی که به نفس کسی عطرآگین باشد شاید.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

حجم

۵۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۶ صفحه

قیمت:
۲۶,۱۰۰
۷,۸۳۰
۷۰%
تومان