کتاب هدیه ولنتاین
معرفی کتاب هدیه ولنتاین
کتاب «هدیه ولنتاین» نوشتهٔ سارا عرفانی در انتشارات کتاب نیستان چاپ شده است. دغدغه سارا عرفانی نوشتن از زندگی مؤمنانه و دین مدارانه در عصر مدرن است و این امر در تمامی آثارش به سادگی قابل مشاهده است و کتاب صوتی هدیه ولنتاین نیز از این قاعده مستثنی نیست. مؤلف در «هدیه ولنتاین» اهل سادهنویسی و دورشدن از اغراقهای متداول است. مجموعه داستان «هدیه ولنتاین» شامل داستان هایی با عناوین: به خاطر تو، پارسا، صدف، هدیه ولنتاین، حضور آسمانی، از پشت ابر، یک مدل خاص، و در آخرین نگاهش است.
درباره کتاب هدیه ولنتاین
شگرد نویسنده در داستانکوتاهنویسی بر چند مبنا استوار شده است. نخست این که او در ابتدای بیشتر داستانهایش، توصیف شخصیت و موقعیت و به عبارت دیگر شخصیتسازی و صحنهپردازی را توأمان پیش چشم مخاطبش میآورد. داستانهای او به طور عمده از شخصیتهایی امروزی و در لوکیشنهایی عادی و باورپذیر شکل و ساختار پیدا میکند و پس از جلو بردن داستان، در همان بخشهای نخست داستان گره اصلی نهفته در داستان و اندیشه خودش را پیش چشم مخاطبش میگذارد که چیزی نیست جز انتقاد و یا اعتراض و یا تعجب و حس سؤال داشتن شخصیت داستان نسبت به موقعیتی که در آن قرار دارد.
دومین و کاریترین شگرد او در داستان کوتاه که شاید بتوان از آن بهعنوان یکی از اصول حرفهای داستانکوتاهنویسی نیز یاد کرد؛ خلق پایانبندیهای شگفتانگیز در داستانهایش است. انسانهای داستانهای عرفانی برای دستیابی به موقعیتی دینمدارانه و آرمانی و یا برای بهنتیجهرساندن پروسه فکری و روانی خود که در بستر اندیشه دینیشان خلق شده، در پایان هریک از داستانها به تحولی بزرگ و یا موقعیتی بکر راهنمایی میشوند که مهمترین کارکرد خلق این چنین صحنههایی برای مخاطب، آشنایی با چگونه اندیشیدن و متفاوت اندیشیدن در بستر زندگی هزاررنگ جوامع امروزی است.
این مجموعه ۹ داستان را در بر میگیرد. درونمایهٔ این داستانها با یکدیگر تفاوت دارد اما وجه اشتراک آنها زبان داستانی سادهای است که نگارنده به کار گرفته و از این طریق مخاطبان را با خود همراه میسازد. خط فکری نویسنده در داستانها نمایان است. این امر از ویژگیهای نثر سارا عرفانی است که تکلیف خود را از همان ابتدا با مخاطب مشخص میکند. به عبارتی، او هیچ تلاشی برای پنهان کردن اندیشههایش در لابهلای سطر آثار خود ندارد.
کتاب هدیه ولنتاین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این مجموعه داستان به افرادی که دغدغهٔ زندگی مؤمنانه در عصر مدرن را دارند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب هدیه ولنتاین
نماز صبح را که خواند، مهر را زیر تخت گذاشت. بلند شد. کیسهٔ آب گرم را که دیشب یواشکی از اتاق مامان و بابا برداشته بود، از داخل کمد درآورد. بدون اینکه چراغ روشن کند، به آشپزخانه رفت. کتری را که قبل از نماز روشن کرده بود، برداشت و کیسه را پر از آب جوش کرد. بعد هم برای اینکه کسی متوجه روشن شدن چایساز نشود، داخل کتری یک دور آب سرد چرخاند و خالی کرد. خیلی آرام به اتاق خودش برگشت. کیسه را گذاشت کنار متکا و خودش روی تخت دراز کشید. دو تا پتو را تا روی سرش بالا کشید و ساعت را از روی موبایلش نگاه کرد. کم کم بقیه باید بیدار میشدند وگرنه دیرش میشد.
چند دقیقه بعد، صدای بلند حرف زدنهای پانتهآ را شنید. مطمئن شد که بابا و مامان بیدار شدهاند. همانطور که زیر پتو بود، کیسهٔ آب جوش را چند لحظه روی صورتش گذاشت؛ خیلی داغ بود. چشمهایش را روی هم فشار داد. پیشانیاش از همه جا مهمتر بود. برای همین آن را خوب به پیشانیاش مالید. چند لحظه هم دستهایش را روی آن گذاشت تا خوب داغ شوند.
یک دفعه در باز شد و پانتهآ داد زد: «تنبل خان! تو که هنوز خوابی! پاشو دیر شد! خاله اینا تو راهن ...»
پارسا قبل از اینکه پانتهآ چراغ را روشن کند، کیسهٔ آب جوش را از کنار دیوار به زیر تخت انداخت و چیزی نگفت. دستمال بزرگی را از زیر متکا بیرون آورد و جلوی صورتش گرفت، پتو را کنار زد و آرام گفت: «من ...» و پشت سر هم عطسه کرد.
پانته آ با صدای بلند گفت: «مامان! پارسا مریض شده.»
مامان به اتاق آمد. روی تخت نشست. دست گذاشت روی پیشانیاش. پارسا خدا خدا میکرد که پیشانیاش خنک نشده باشد. مامان ابروهایش را در هم کشید و گفت: «چه تبی داری مامان جون! باید بریم دکتر ...»
پانتهآ هم جلو آمد و گفت: «بذار ببینم خالی نمیبنده ... مامان اگه اسکی رو به هم بزنین تا شب گریه میکنم و حال همهتونو میگیرم!» و دست گذاشت روی پیشانی پارسا. چند لحظه چشمهایش را بست و گفت: «نه، واقعاً داغه.»
زنگ در را زدند. پانتهآ داد زد: «آخ جون شبنم!» و از اتاق بیرون رفت.
حجم
۸۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۸۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خیلی جذابیه در ابتدا باید بگم که چند داستان مختلف رو که اکثرا تو این دوره زمونه رایجه نقل میکنه من به شخصه داستان(صدف)و (آخرین نگاه )رو خیلی دوست داشتم