دانلود و خرید کتاب شاکی صادق عاشورپور
تصویر جلد کتاب شاکی

کتاب شاکی

دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب شاکی

کتاب شاکی نوشته صادق عاشورپور است. این کتاب دو نمایشنامه جذاب است که انتشارات کتاب نیستان منتشر کرده است. 

درباره کتاب شاکی

عاشورپور پژوهشگری توانا در زمینه هنر نمایش ایرانی، از عهد ناصری تا دوران معاصر است. او نتیجه مدت ها پژوهش را در این کتاب نشان داده است. این کتاب دو نمایشنامه به‌نام‌های شاکی و نفاق است. بخش اول با نقش‌آفرينی کاراکترهايی مانند سلطان و وزير و ميرغضب و گزمه‌ها است. این نمایشنامه روایتی به شیوه سنتی نمایش ایرانی است که داستانی جذاب دارد. نمایشنامه دوم به سراغ سه بخش از تاريخ ايران رفته و با واردکردن دو پادشاه حقيقی یعنی «لطفعلی‌خان زند» و «محمدخان قاجار» سعی دارد تا دو تفکر و روال در حکمرانی و نگاه به حکومت را در مقابل همديگر قرار دهد. صادق عاشورپور در نمایشنامه نفاق یکی از خونبارترین فرازهای تاریخ معاصر ایران که انقراض سلسله زندیه و آغاز حکومت قاجاریه است را به تصویر کشیده است. 

خواندن کتاب شاکی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات نمایشی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شاکی

صحنه: سلطان و وزیر، به همراه دو گزمه، سلطان لمیده روی تخت خسته و خواب‌آلود، دو گزمه در طرفین. سلطان خمیازه‌ای کشدار می‌کشد.

وزیر:ای سلطان شیرین شمایل! و ای شه نیکو خصایل به رعیت رحم کنید.

سلطان:(خواب‌آلود) یعنی ما مستبدیم، پدرسوخته؟!

وزیر:نسبت به وجود مبارک البته قربان.

سلطان:چطور؟!

وزیر:شب نخوابی!

سلطان:خب، بله، سلطان که نباید شب‌ها بخوابد.

وزیر:اما، درست هم نیست که این قدر به رعیت فکر کنند.

سلطان:نمی‌توانیم جناب وزیر، نمی‌توانیم.

وزیر:(به زمین زانو می‌زند) قربان، به وجود مبارک رحم کنید.

سلطان:فرمودیم که نمی‌توانیم، ما نسبت به رعیت تعهد داریم.

وزیر:تصدقت، ای شیرین شمایل......

سلطان:چقدر چانه‌می‌زنی، مغز بادام خورده‌ای؟

(سلطان خمیازه‌ای دیگر می‌کشد.)

نه شکایتی، نه درخواستی، نه تظلمی.

وزیر:وقتی رعیت از هر حیث در رفاه باشند، همین است، همین است، ای شه نیکو خصایل.

سلطان:(شنگول) پس، رعیت در رفاهند؟

وزیر:بله قربان، هم در رفاه، هم در امنیت، هم...

سلطان:عجیب است، ما تصور دیگری داشتیم.

وزیر:چه تصوری تصدق سرت؟

سلطان:که در چشم رعیت از اقتدار افتاده‌ایم.

وزیر:جسارتاً اصلاً چنین تصور نفرمایید، رعیت به سلطان خود عشق می‌ورزد.

سلطان:دلمان می‌خواهد نفرماییم، ولی نمی‌توانیم.

وزیر:در این صورت بهتر نیست تدبیری بیندیشید تا اقدامات لازم صورت بگیرد؟

سلطان:خانه‌ات خراب بشود، تو وزیری ما چاره‌ای بیندیشیم؟

وزیر:از اعتماد سرورم ممنونم....

سلطان:چاپلوسی نکن، زودتر بگو چه اقدامی؟

وزیر:اقدامی که حاکی از اقتدار یک سلطان باشد.

سلطان:مثلاً...

وزیر:مثلاً ... مثلاً سرورم عازم شکار شوند.

سلطان:خوب، اما چطور شکاری نشانه اقتدار است؟

وزیر:شکار شیر، قربان.

سلطان:(یکه خورده) هان؟ وزیر بی‌تدبیر، مگر مغز خر خورده‌ایم که به شکار شیر برویم؟

وزیر:چطور، ای سلطان شیرین شمایل و ای شه نیکو خصایل؟

سلطان:جانور قحط است؟

وزیر:پلنگ، تصدق سرت.

سلطان:خاک بر سرت شود، تو که بد را بدتر کردی.

وزیر:چرا تصدق سرت؟!

سلطان:خودت، جرئت رفتن به شکار شیر و پلنگ را داری؟

وزیر:خیر، تصدق سرت.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۶۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۶۲٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۲۷,۰۰۰
۸,۱۰۰
۷۰%
تومان