کتاب حقیقت
معرفی کتاب حقیقت
کتاب الکترونیکی «حقیقت» نوشتهٔ سیدمرتضی آوینی در انتشارات واحه چاپ شده است. مجموعهٔ یازده قسمتی «حقیقت» که کتاب حاضر دربرگیرندهٔ گفتار متن آنهاست، طی مدتی بیش از یک سال، یعنی از آبان ۱۳۵۹ که بخش غربی خرمشهر به تصرف ارتش عراق درآمد تا دی ماه ۱۳۶۰ که عملیات طریقالقدس به پایان رسیده ساخته شده است. عناوین قسمتهای مختلف این مجموعه چنین است: ۱. «ثارالله» (به یاد شهید رضا دشتی)، ۲. «آنها غریبانه جنگیدند و مظلومانه شهید شدند»، ۳. «پای صحبت بهروز»، ۴. «شهید زمان» (برای رضا موسوی و یارانش)، ۵. «دستها و دلها»، ۶. «بچههای هویزه»، ۷. «عملیات امام مهدی»، ۸. «مادر»، ۹. «دزفول»، ۱۰. «فلاح» (سوسنگرد، شهر عاشقان شهادت)، و ۱۱. «این است فتحالفتوح».
درباره کتاب حقیقت
مجموعهٔ «حقیقت» در واقع چهارمین مجموعهٔ مستندی است که شهید سیدمرتضی آوینی از آغاز فعالیت فیلمسازیاش در سال ۵۸ ساخته است. تا پیش از آن، او و گروهش سه مجموعه و پنج تکبرنامهٔ مستند هم ساختهاند. اما خودش میگوید قالب کارشان را چه در فیلمبرداری، چه در مونتاژ و چه در روابط اجرایی مربوط به پروسهٔ تولید فیلم در «خانگزیدهها» پیدا کردهاند. اغلب آثار اولیهٔ شهید آوینی از جمله خود مجموعهٔ «خانگزیدهها» در آرشیو تلویزیون مفقود شده است. بنابراین راهی برای مقایسهٔ این آثار با مستندهای بعدی شهید و یافتن مصادیق این گفته که «قالب کارش را در ''خانگزیدهها'' یافته» وجود ندارد. تأسف بارتر اینکه حتی از مجموعهٔ «فتح خون» هم که بعد از «خانگزیدهها» ساخته شده اثری در دست نیست. از این رو، جز اندک توضیحی که خود شهید بعدها دربارهٔ این دو مجموعه داده، چیز زیادی دربارهٔ این آثار نمیدانیم.
کتاب حقیقت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به علاقهمندان به مطالعهٔ آثار دفاع مقدس و مستندهای جنگ پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب حقیقت
نماهای اسلوموشن از جنگ خیابانی
بهروز: «دیدم اینها دارند میآیند و چارهای نیست. یکی از بچههای ما، که از بس تانک زده بود اسمش را گذاشته بودیم جمشید ضد تانک، گفت من نقشهای دارم که حتماً موفق میشویم: اجازه بدهید همهٔ تانکهای عراقیها از گمرک بیایند بیرون، بعد آخرین تانک را میزنیم که راه برگشت نداشته باشند ــ چون جاده تنگ بود.
شمردیم شش تانک بیرون آمد و هفتمی را زد. بین اینها خلأ ایجاد شد. آنقدر درگیر بودیم که متوجه نشدیم اینها از سمت راست ما هم دارند میآیند، یعنی از دو طرف به ما حمله میکنند. ما بچههای شهر را، که حدود پنجاه یا شصت نفر بودند، به دو دسته تقسیم کردیم که عدهای با سمت چپ مشغول شوند و عدهای دیگر با سمت راست. دو، سه نفر را هم فرستادیم که اگر در شهر ماشینی دیدند آن را بفرستند که از مسجد برای ما مهمات بیاورد. وقتی از سمت راست وارد شدند ما رفتیم در خانههای کوی بندر. خلوت بود و اکثر مرغ و جوجههایی که میدیدیم در اثر ده روز گرسنگیای که کشیده بودند مرده بودند و بوی تعفن میآمد. گویا در خانهها جسد هم بود، چون در آنجا خمپاره هم زده بودند. ما به هر شکل بود از توی خانهها و کوچهها و پسکوچهها خودمان را به تانکهای عراقی نزدیک کردیم و رفتیم وسط محاصرهٔ اینها، یک عده سمت چپ بودند و عدهای هم سمت راست. یکی از بچهها یکی از تانکهای هشتچرخ را زد. بعد از زدن این تانک از منازل راهآهن و از منازل کوی بندر که روبهروی آن بود نیروهای عراقی حالت محاصره پیدا کردند، چون از طرف قصابخانه میآمدند. هشتچرخ خورد به دیوار، رانندهٔ آن پیاده شد و شروع کرد به فرار کردن. بچههایی که لابهلای بوتهها در سنگرهاشان بودند بدون اینکه از رگبار مسلسل واهمهای داشته باشند الله اکبر گفتند، از لای بوتهها آمدند بیرون و از پشتبامها پایین پریدند و به طرف هشتچرخی دویدند که ما زده بودیم. هرچه میگفتیم پشت این دیوار یک گردان عراقی خوابیده، شما چرا اینجا جمع شدهاید؟ میگفتند یک گردان که هیچ، ما لشکر را هم از پا درمیآوریم. بیُسیم عراقیها را درآوردند و شروع کردند به پیدا کردن رمزهای آنها. بیسیم را توی خودرویی گذاشتند که گرفته بودیم و فوری به ستادی فرستادند که برنامههای ما را هماهنگ میکرد. ما نبش خیابانی را که قصابخانه را به راهآهن وصل میکرد از اینها گرفتیم، خانههای بندر را از اینها گرفتیم. شدت گرمای هوا آنقدر زیاد بود که بچهها را بیتاب کرده بود.
حجم
۸۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۸۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
نظرات کاربران
لطفا کتاب های شهید رو در بی نهایت قرار بدین