دانلود و خرید کتاب آغازی بر یک پایان سیدمرتضی آوینی
تصویر جلد کتاب آغازی بر یک پایان

کتاب آغازی بر یک پایان

معرفی کتاب آغازی بر یک پایان

آغازی بر یک پایان که در انتشارات واحه به چاپ رسیده است، یکی از نوشته‌های شهید آوینی دربارهٔ پیشرفت اقتصادی یا تکامل فرهنگی است.

درباره کتاب آغازی بر یک پایان

نوشــته‌های شهید سید مرتضی آوینی پس از شهادت ایشان، ابتدا به صورت پراکنده و محدود توسط کانون فرهنگی هنری ایثارگران به چاپ رسید، سپس نشر ساقی مجموعه آثار را در ۱۲ عنوان چاپ و منتشر کرد، و از این پس، این مجموعه در انتشارات واحه و زیر نظر خانواده آن شهید به چاپ می‌رسد تا به یاری خدا بار دیگر در دسترس علاقه‌مندان قرار گیرد.

به استثنای سه کتاب فتح خون، فردایی دیگر و اولین جلد آینه جادو که شهید آوینی، خــود در زمان حیات، مقالاتش را انتخاب و تدوین کرد، باقی آثار ایشان، در واقع جمع‌آوری مقالاتی پراکنده در نشریات گوناگون است که بنا به تشخیص و سلیقه ناشرین مختلف دسته‌بندی و منتشر شده است. اگر خود ایشان هنوز در میان ما بود، شاید این کتاب‌ها هرگز منتشر نمی‌شد

یا به شکل دیگری تنظیم می‌شد. به هر جهت، غیر از سه کتاب مورد اشاره، آنچه منتشر شده و می‌شود کتاب‌های شهید آوینی محسوب نمی‌شوند، بلکه مجموعه آثار نوشته شده توسط ایشان به حساب می‌آیند که در دوره‌های مختلف زمانی و به منظور چاپ در مطبوعات در همان ایام و روزگار تدارک دیده شده بودند و نه به منظور تبدیل به یک کتاب که اثر ماندگارتری است. این نکته‌ای است که بهتر است خواننده محترم این کتاب‌ها از ابتدا در نظر بگیرد و توجه داشته باشد که با کتاب‌هایی گردآوری شده مواجه است، نه کتاب‌های تألیفی به معنای متعارف.

کتاب آغازی بر یک پایان مجموعه‌ای از مقالات شهید آوینی است که بیشتر وجهه  نظر اعتقادی و سیاسی او را نشان می‌دهد و در چهار بخش تنظیم شده است. بخش اول حاوی نوشته‌هایی در سوگ حضرت امام خمینی و تبیین جایگاه ایشان در تاریخ حیات باطنی انسان است. بخش دوم مقالاتی درباره مبانی حکومت دینی و نظام ولایت فقیه، خصوصا در تقابل با نظم سیاسی غالب در عالم متجدد و غربی را دربرمی‌گیرد. بخش سوم کتاب به فاجعه نسل‌کشی مسلمانان در بوسنی اختصاص یافته و تشکیل امت متحد اسلامی به مثابه راهی برای مواجهه با سیطره نظم نوین آمریکایی بر جهان پیشنهاد شده است. و بالاخره در بخش چهارم و پایانی کتاب، نگارنده انقلاب اسلامی را دلالتی تأویلی بر ســپری شدن عصر تمدن غرب می‌داند و بشارت می‌دهد که تا آن وضع موعود که انسان در انتظار اوست فاصله‌ای چندان باقی نمانده است.

در چاپ حاضر، کتاب نسبت به چاپ‌های قبلی تغییری پیدا نکرده و تنها ویراستار توضیحاتی در پای صفحات کتاب افزوده که با علامت «و» مشخص شده است. نقل اقوال دیگران در اغلب موارد با مآخذ اصلی تطبیق یافته و نقطه‌گذاری و املای کلمات به همان صورت نخستین حفظ شــده اما در رسم‌الخط تغییراتی ایجاد شده است. نمایه‌هایی هم برای استفاده علاقه‌مندان در پایان کتاب آمده است.

خواندن کتاب آغازی بر یک پایان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

علاقه‌مندان به آثار شهید آوینی مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب آغازی بر یک پایان

داغ‌های همهٔ تاریخ را ما به‌یک‌باره دیدیم، چرا که ما اُمتِ آخرالزمانیم، و خمینی، این ماهِ بنی‌هاشم، میراث‌دار همهٔ صاحبان عهد بود در شبِ یلدای تاریخ. در عصر اِدبارِ عقل و فلک‌زدگی بشر، در زمانهٔ غربت حق، در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمی‌شد و هیچ مُنذِری نمی‌آمد، خمینی میراث‌دار همهٔ انبیا و اسباط ایشان بود و داغ او بر دل ما، داغ همهٔ اعصار، داغی بی‌تسلیٰ.

ما را این گمان نبود هرگز که بی او بمانیم. آخر او آیتی بود که «ثقلین» را در وجود خود معنا می‌کرد، همهٔ «ماتَرَک رسول‌الله» را، و ما می‌دانستیم که زمین و زمان می‌گردند تا انسان‌هایی چون او، هر هزار سال یکی، پای به دنیا گذارند. آخر آدم‌هایی چون او، قطب سنگ‌آسیابِ افلاک‌اند، مصداقِ حدیث «لوْلاک»اند و غایت‌الغایات وجود... و حق است اگر با رفتن ایشان زمین از رفتن باز ماند و آسمان نیز؛ خورشید سرد شود و ماه بشکافد و دریاها طغیان کنند و بارانِ خون از آسمان ببارد و مؤمنین از شدت ماتم دق‌مرگ شوند؛ و اگر نبود آن حجتِ غائب، تو بدان، بی‌تردید که همان می‌شد.

ما را این گمان نبود که بعد از او بمانیم، اما او رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین، در این پهنهٔ بی‌منتهایی که عقل راه به جایی نمی‌برد. دریاها و زمین و آسمان و ماه و خورشید بر جای ماندند تا مقصود خمینی (ره) محقق شود، آن‌سان که بعد از رحلت آخرین فرستادهٔ خدا نیز دوْر فلک بر جای ماند تا حقیقتِ وجودِ او را در جهان تحقق بخشد. آخر انسان‌هایی چون او که یک فرد نیستند، یک اُمت‌اند و یک تاریخ.

کورانِ روز حشر در این‌جا نیز کورند ـ که: مَنْ کانَ فی هذِه اَعْمی ٰ فَهُوَ فِی الْاۤخِرَة اَعْمی ٰ ـ و نمی‌بینند. آنان از کجا بدانند که کدام امرِ عظیم واقع شده است؟ نه آن‌گاه که امام آمد و نه امروز که رفته است. اگرنه، این ولی خدا برای آنان حجتی می‌شد تا صدق قصص انبیا را باور کنند و چون سحرهٔ فرعون در برابر این انقلاب به سجده درآیند که ا ٰمَنّا بِرَبّ ِ مُوسی ٰ و هرُون؛ اگرنه، این ولی خدا برای آنان حجتی می‌شد تا زهد و عدالت علی را باور کنند، حلم حسن را و شجاعت حسین را... و این ولی خدا برای آنان حجتی می‌شد تا عظمت حق را و همهٔ صفات خدایی را در وجودش بنگرند و انسان را، همچون خورشیدی که نورش از ازلیت تا به ابدیت را فرا گرفته است.

داغ‌های همهٔ تاریخ را ما به‌یک‌باره دیده‌ایم. یک بار دیگر این رسول اکرم است که از دنیا رفته است؛ یک بار دیگر این علی است که به شهادت رسیده است؛ یک بار دیگر این فاطمه است و حسن است و حسین است که ما را داغ‌دار کرده‌اند؛ یک بار دیگر این مهدی است که در حجاب غیبت رفته است. دست ما اگر به نخل بلند وجود او نمی‌رسد، دست خمینی که می‌رسید. او آمد تا معنای «انتظار» را به این اُمت بیاموزد، در آینهٔ وجود خود که اسوهٔ مصادیقِ منتظران بود؛ و اکنون دیگر دوْر افلاک را مرادی نیست جز آن که منتظر مهدی باشد.

امام (ره) به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگ‌ترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده می‌دارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم. امام (ره) ما را آموخت که «عرفان را با مبارزه جمع کنیم» و خود بهترین شاهد بود بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیه‌ای می‌ماند برای آنان که عرفان را به‌مثابه امری کاملاً شخصی بهانهٔ واماندگی خویش می‌گرفتند؟ او کتاب و سنت را در وجود خویش تفسیر کرد و مجهولات شریعت و طریقت را با مفتاح مبارک حیات خویش گشود و ما دانستیم که جهاد اصغر شرط لازم جهاد اکبر است و اولیای مقرب خدا در تمام طول تاریخ همواره بر همین شیوه زیسته‌اند.

دیگر چه داعیه‌ای می‌ماند برای آنان که حکم بر ظاهرِ اشعار عرفانی می‌راندند و با چشمی ظاهربین، چهرهٔ افیونی خویش را در آینهٔ صافی وجود عرفا می‌دیدند و حتی این اواخر، دیگر افعال و اقوال منصور حلاج را هم با عقلِ کج‌اندیشِ ماتریالیسم دیالکتیک معنا می‌کردند و حافظ را شراب‌خواره و زن‌باره‌ای از سلک خویش می‌گرفتند؟

آیا ندیدند او را که از این سوی پنجه در پنجهٔ ارباب جوْر انداخته بود و از آن سوی «سجاده به می رنگین» داشته بود و «دلق مرقع را گرو جامی شرابِ مردافکن» نهاده بود؟ آیا ندیدند که در «خلوتْ آن کار دیگر کردن» و «صراحی پنهان کشیدن» یعنی چه؟ مگر این مردترین مردان میدان مبارزه و زاهدترین زُهّاد زمانه نبود که دم از خال لب و چشمِ بیمار و می و می‌خانه و بت و بت‌کده و رندِ می ْ آلوده و خرقهٔ پیر خراباتی می‌زد؟

امام رفت و زمین ماند و ما نیز بر زمین ماندیم، با داغ جراحتی سخت بر دل و باری سنگین بر دوش. امام رفت تا بار تکلیفِ ما بر گردهٔ عقل و اختیارمان بار شود و همان‌سان که سنت لایتغیر خلقت بوده است، چرخهٔ بلیات ما را نیز به میدان کشد و آزموده شویم و این آیت ربانی درست درآید که وَ لَنَبْلُوَنَّکمْ حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْکمْ وَالصّابِرین.

اکنون، این ماییم و امانتِ او. دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه‌اش بگذاریم که اگر بعد از رحلت رسول‌الله ظُهرِ حکومت اسلام به غروب خونین شهادتِ حسین بن علی و «شبِ بی‌قمر غیبت» انجامید، این بار امام فرصت یافت تا وثیقهٔ حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانه‌ای است بر این بشارت که این بار خداوند اراده کرده است تا حزب‌الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.



نظری برای کتاب ثبت نشده است
امام (ره) به ما آموخت که «انتظار در مبارزه است» و این بزرگ‌ترین پیام او بود، و پس از او، اگر باز هم امیدی ما را زنده می‌دارد همین است که برای ظهور آخرین حجت حق مبارزه کنیم. امام (ره) ما را آموخت که «عرفان را با مبارزه جمع کنیم» و خود بهترین شاهد بود بر این مدعا که عرفان عین مبارزه است، و از این پس دیگر چه داعیه‌ای می‌ماند برای آنان که عرفان را به‌مثابه امری کاملاً شخصی بهانهٔ واماندگی خویش می‌گرفتند؟
محمدرضا میرباقری
مردم القائات زیرکانهٔ رسانه‌ها را حرف دل خویش انگاشته‌اند.
محمدرضا میرباقری
مگر «پیش» و «پس» کجاست که آنها «پیش» رفته باشند و ما «پس» مانده؟ اگر «پیش» آن‌جاست که غربی‌ها رسیده‌اند، صد سال سیاه می‌خواهم که به آن‌جا نرسیم و اگر «پس» این‌جاست که ما اکنون قرار داریم، چه بهتر که در همین‌جا بمانیم.
محمدرضا میرباقری
«بی‌قراری» مقتضای حقیقت وجود انسان و «قرار» مقتضای طبع اوست و در میان این «قرار و بی‌قراری» است که وجود انسان در طول تاریخ محقق می‌شود.
محمدرضا میرباقری
«حکمت» کیمیایی است که جز در نزد اهل مشاهده یافت نمی‌شود و اهل مشاهده آنان‌اند که چشم بر حقیقت عالم گشوده‌اند و بنابراین، هیچ غیر دین‌داری را حکیم نمی‌دانم.
محمدرضا میرباقری
زمین مهبط است، نه خانهٔ وصل. در این‌جا نور از نار می‌زاید و بقا در فناست و قرار در بی‌قراری. زمین معبر است و نه مقر... و ما می‌دانستیم.
محمدرضا میرباقری
تکنولوژی مدرن زمینه را آن‌چنان فراهم داشته است که جهان بتواند مجموعهٔ واحدی باشد، یکپارچه و هماهنگ، با یک فرهنگ و تاریخ مشترک؛ با یک حکومت واحد اگرچه در کف استکبار، و این استکبار جدید نه در فردی چون چنگیز و یا تیمور، بلکه در نظامی استکباری چون آمریکا تحقق یافته است. با صرف نظر از آن که ما نظام آمریکا را شیطانی بدانیم و یا خیر، این واقعیتی است انکارناپذیر؛
محمدرضا میرباقری
ایمان بهشت گم‌شدهٔ وجود است که انسان، با گذر از تعلقات، آن را در خود باز خواهد یافت؛ گنجینه‌ای است آسمانی، زادراه سفر زمینی انسان.
محمدرضا میرباقری
حقیقت این است که معرفت دینی در خود کامل است و نیازی به استمداد از خارج خویش ندارد و علوم روز نه در تکامل معرفت دینی، که در شناخت موضوعات و ضرورت‌ها به مدد فقیه می‌آیند.
محمدرضا میرباقری
حیات انسان در این سیارهٔ کوچک که سفینه‌ای آسمانی بر پهنهٔ اقیانوسِ بی‌کرانِ فضای اثیری است، تاریخ دیگری نیز دارد که «تاریخ حیات باطنی» اوست؛ «تاریخ تمدن» تاریخ حیات ظاهری انسان است و «تاریخ انبیا» تاریخ حیات باطنی او.
محمدرضا میرباقری
مردم ما از امام فقیدشان آموخته‌اند که ما برای توسعهٔ اقتصادی انقلاب نکرده‌ایم، و اینها می‌نویسند که هدف همهٔ تحولات بزرگ اجتماعی دست‌یابی به توسعهٔ اقتصادی است. البته توسعهٔ اقتصادی امری است که ما در طی مسیر به سوی اهدافمان لزوماً به آن دست خواهیم یافت، اما همه می‌دانند که توسعهٔ اقتصادی به مفهوم مصطلح جهانی نمی‌تواند «هدف» ما باشد.
shariaty
زمین مهبط است، نه خانهٔ وصل. در این‌جا نور از نار می‌زاید و بقا در فناست و قرار در بی‌قراری. زمین معبر است و نه مقر...
f.b
غرب در همهٔ جنگ‌ها پیروز خواهد شد مگر در آخرین آنها
khaki.narges
امام رفت تا بار تکلیفِ ما بر گردهٔ عقل و اختیارمان بار شود
محمد نیک
شریعتْ ظاهرِ دین است و حضرت امام اُمت (قدس سره) نه فقط عامل به شریعت، که مظهر کامل حقیقت دین بود. وفاق اجتماعی بر محور دین نمی‌تواند در نسبت با شریعت که ظاهر دین است به وجود بیاید؛ وفاق اجتماعی باید در نسبت با حقیقت دین ایجاد شود که ولایت است. اگر دربارهٔ نماز گفته‌اند که تأسیس حکومت اسلامی برای اقامهٔ نماز است، راست گفته‌اند، چرا که نماز حقیقت دین را محفوظ می‌دارد و چنان‌چه همین نماز حقیقت خویش را گم کند و در ظواهرِ تشریعی نماز تحجر پیدا کند، هیچ گرهی را باز نخواهد کرد، چنان که در عربستان سعودی نکرده است.
shariaty
دموکراسی هرگز با حکومت اسلامی جمع نمی‌شود، چرا که در احکام و قوانین، امکان عدول از کتاب‌الله وجود ندارد و حقِ قانون‌گذاری غیرمشروط از مردم سلب گشته است و قوانین پارلمانی تنها در حدود شرعْ مشروعیت می‌یابند. پس در جمهوری اسلامی رأی مردمْ محکوم و محدود به حدود ولایت است. این کجا و دموکراسی کجا؟ و اگر کسانی هم نادانسته حکومت اسلامی را عین دموکراسی می‌انگارند، مرادشان بیان این حقیقت است که «مردم اسلام را می‌خواهند و اسلام عین ولایت است.» چرا ما از اثبات مغایرت بین حکومت اسلامی و دموکراسی می‌هراسیم؟ زیرا هنوز در فضای فرهنگی غرب نفس می‌کشیم و در تبلیغات جهانی غرب، حکم بر این قرار گرفته است که «هرچه غیر دموکراسی است استبداد است.»
shariaty
تکنولوژی مدرن همهٔ نیازهای بشر را در جنبهٔ مادی و حیوانی وجودش خلاصه کرده است و با ارضای گستردهٔ این سوائق تا حد اشباع، او را نسبت به حیات معنوی خویش غفلت بخشیده و آثار وضعی این غفلت در زندگی انسانِ امروز اگرچه سخت اسفبار است، اما اسفبارتر از آن، جهل مرکبی است که اجازه نمی‌دهد تا او بر این غفلت آگاهی پیدا کند.
shariaty
این بار انقلاب ربیع و انقلاب صیام به هم بر افتاده‌اند تا آن یکی هستهٔ جسم را بشکافد و این یکی هستهٔ جان را، و زندگان از بطن مردگان سر برآورند. با بهاران روزی نو می‌رسد و ما همچنان چشم به راهِ روزگاری نو. اکنون که جهان و جهانیان مرده‌اند، آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد؟ و یحْی الْاَرْضَ بَعْدَ مَوتِها...
shariaty
ما در پی شکوفایی حیات فطری انسان هستیم و آنان در جست‌وجوی استیلای مطلق بر طبیعت و مکیدن منابعِ آن و توسعهٔ استعمار و استثمار بوده‌اند.
Masoud Shahraki
باید تاریخ جهان را از نو نگاشت تا انسان بداند که حقیقتاً بر او چه گذشته است
Masoud Shahraki

حجم

۱۴۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

حجم

۱۴۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۸۴ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
۲۱,۵۰۰
۵۰%
تومان