کتاب جنگ قبل از جنگ
معرفی کتاب جنگ قبل از جنگ
کتاب جنگ قبل از جنگ خاطرات امیر سرتیپ مصطفی گودینی است که به همت زینب عرفانیان منتشر شده است. این کتاب را نشر جنات فکه منتشر کرده است.
انتشارات جنات فکه با انتشار مستمر ماهنامه فکه تاکنون، ساخت فیلمهای مستند، چاپ بیش از ۵۰ عنوان کتاب در این حوزه و فعالیت در فضای مجازی تلاشش را کرده است تا یاد و نام شهدا، ارزشهای دفاعمقدس و انقلاب اسلامی را زنده نگهدارد.
درباره کتاب جنگ قبل از جنگ
جنگ قبل از جنگ با بیان حقایق تکاندهندهای از جنایات گروه ضدانقلاب در کردستان در بازه زمانی پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز جنگ تحمیلی، میتواند یکی از قابل اعتمادترین اسناد وقایع و درگیریهای کردستان باشد.
گروههای ضد انقلاب، در رأس آنها کومله و دمکرات با پشتوانهٔ دولتهای آمریکایی و اروپایی و به طور مستقیم عراق، با ایجاد جّوی مسموم علیه جمهوری اسلامی، دست به هزاران جنایت زده و از کشتار مردم غیرنظامی گرفته تا سر بریدن و مثله کردن نظامیان که برای کمک به مردم مظلوم کردستان شتافته بودند، از هیچ خیانتی فروگذار نکردند. این کتاب اثری پژوهشی و مستند است که به خواننده نسل امروز کمک میکند اطلاعات جامعی از یکی از مهمترین دوران تاریخ معاصر ایران داشته باشد.
نسل امروز از تاریخ جنگ دورافتاده است و اطلاعات کاملی از این دوران ندارد، این کتاب میتواند بهعنوان یک راهنمای مستند و جذاب به خواننده امروز کمک کند تا اطلاعات کاملی داشته باشد. این کتاب از زبان همسر جناب گودینی است، حاصل مصاحبههایی است که با این بزرگوار انجام شده است.
خواندن کتاب جنگ قبل از جنگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به وقایع واقعی جنگ پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب جنگ قبل از جنگ
به خودم آمدم. از نگاهش فهمیدم حسابی در افکارم غرق بودم. از اینکه اسم کوچکم را صدا زد جا خوردم. زیاد خوشم نیامد. خودم را جمع و جور کردم. اصلاً متوجه آخر حرفهایش نشده بودم ولی وانمود کردم که گوش دادهام. سرم را تکان دادم و گفتم: بله، بله.
چند دفعه دیگر هم در حضور مادر و خواهرم توی حیاط با هم حرف زدیم.
حالا نزدیک یکسال از اولین باری که مصطفی را دیدم میگذشت. رفت و آمدها و حرفهایش تأثیر خود را گذاشته بود. ته دلم احساس میکردم به او علاقه دارم. به نظرم پسر خوب و نجیبی میآمد. به ویژه اینکه روی پای خودش ایستاده بود و تکیهگاه قابل اعتمادی بود.
مصطفی اولین خواستگارم بود که راضی شدم همراه خانودهاش برای خواستگاری رسمی به خانهٔ ما بیاید؛ اما این وسط چیزی باعث اضطراب و تأمّل بیشترم میشد. آن هم شغل نظامی مصطفی بود. میدانستم ممکن است مأموریت به شهرهای دور داشته باشیم. من هم که به خاطر زندگی در خانوادهای پر جمعیت به شلوغی عادت کرده بودم، تنهایی و غربت برایم قابل تحمل نبود. با همه اینها، آنقدر از خوبی مصطفی مطمئن بودم که با خود فکر کردم، همه چیز را تحمل میکنم چون دوستش دارم.
بالاخره پای سفره عقد نشستم و بله را گفتم.
تازه عقد کرده بودیم. مصطفی دانشجو بود و بروجرد درس میخواند. آخر هفتهها میآمد کرمانشاه و همدیگر را میدیدیم. یکبار تعریف کرد که در راه دوستانش تصمیم میگیرند سوار ماشین تندروتری شوند که متعلق به پدر یکی از دوستانش بوده است و پیشنهاد میکنند که مسافران ماشین را پیاده کنند تا خودشان با آن بیایند و زودتر برسند، ولی مصطفی مانع میشود و میگوید خدا را خوش نمیآید مردم را پیاده کنیم، و با ماشین دیگری میآیند. در راه میبینند آن ماشینی که میخواستند مسافرانش را پیاده کنند تصادف کرده است و همه مسافرانش کشته شدهاند. وقتی این را شنیدم دلم هرّی ریخت پایین. از او خواستم که دیگر آخر هفتهها نیاید. اینطور خیالم راحتتر بود.
حجم
۱۰۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۵۷ صفحه
حجم
۱۰۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۱۵۷ صفحه
نظرات کاربران
این کتاب هم شبیه اون یکی اثر خانم عرفانیان یعنی همسایه های خانم جان، یهویی تموم شد و این خوب نبود، اما متن روان و جزیی نگری نویسنده باعث شد خواننده خوب در متن حوادث قرار بگیره و انگار که
درود بر شما و خانواده محترمتان که چه رنجهای کشیدند و لعنت بر جنگ و جنگ افروزان