کتاب هنوز هم خروشان
معرفی کتاب هنوز هم خروشان
کتاب هنوز هم خروشان نوشتهٔ زهرا عابدی است و انتشارات جنات فکه آن را منتشر کرده است. این کتاب روایت زندگی پرفرازونشیب مسئول حفاظت بیت امام خمینی (ره)، سردار آزاده جانباز سید علی اکبر مصطفوی است.
درباره کتاب هنوز هم خروشان
برای شهدا و از شهدا نوشتن ارزش زیادی دارد. اینکه قلم را بسپارید به قهرمان داستان، خود کنار بنشینید و تنها، شاهد نقش بستن کلمات مقدسی باشید که مجموعهاش بشود خاطرات یک شهید، تجربهای فرازمینی است.
نوشتن برای شهدا و خواندن از آنها و همصحبتشدن با خانواده و رفقای شهدا، به ما میآموزد که نقاطی طلایی در زندگی همهشان با هم مشترک است که آنها را از یک انسان معمولی تبدیل به شهید میکند.
این کتاب سرگذشت پهلوانی خستگیناپذیر و شخصیتی منحصربهفرد است که ساعتها خواندن خاطراتش، تنها گوشهای است از نقشآفرینیها و رشادتها و شجاعتهایش.
سردار سید علی اکبر مصطفوی در آبان سال ۱۳۲۳ در روستایی از توابع نیشابور به دنیا آمد. پدرش روحانی مجتهد مبارزی بود که با رژیم پهلوی مبارزه میکرد.
پس از اتمام دورهٔ سربازی به عنوان سرباز نمونه به گارد جاویدان سلطنتی معرفی و استخدام شد و توانست در چندین مسابقه تیراندازی و کشتی در داخل و خارج ایران رتبه کسب کند.
او بعد از سردادن شجاعانه سرود «خمینی ای امام» در داخل آمادگاه کاخ نیاوران توانست به کمک دوستانش از ارتش فرار کند و به نیروهای انقلابی در مدرسه علوی بپیوندد.
از همان روزهای آغازین انقلاب به دلیل مهارتهای بالایش در تیراندازی و حفاظت، چندین بار به عنوان فرمانده نیروهای محافظ حضرت امام انتخاب شد و مسئولیت آموزش تمامی محافظین رهبر بر عهدهاش بود.
چندی بعد، با بالاگرفتن ناامنیها در کردستان، به دستور شهید محمد منتظری و به خاطر تخصصش در جنگ پارتیزانی راهی کردستان شد و در چندین عملیات درون و برونمرزی، بهخصوص آزادسازی مریوان و فتح پاوه توانست با کمترین تعداد شهید و جانباز، پیروز میدان باشد.
و بالاخره در شهریور سال ۵۹، با آغاز جنگ تحمیلی اسیر دشمن شد و ده سال را در اردوگاههای مخوف رژیم بعث با هویت جعلی، صبورانه و فداکارانه در کنار حاج آقای ابوترابی گذراند. پس از بازگشت به ایران به پاس خدمات بیبدیلش در دوران اسارت، آزاده ممتاز نام گرفت.
خواندن کتاب هنوز هم خروشان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به علاقهمندان کتابهای زندگینامهٔ افراد تأثیرگذار پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هنوز هم خروشان
«رفتم بیرون و نگاهی به اطراف و طبقات بیمارستان انداختم و برای نقاط حساس، نگهبان گذاشتم. حفاظت در بیمارستان خیلی پیچیدهتر از حفاظت از بیت بود. چرا که یک محیط باز و عمومی را نمیشد محدود کرد. هر روز عدهای برای ملاقات بیمارانشان به بیمارستان میآمدند و نمیشد آنها را تفتیش بدنی کرد.
وقتی امام از سیسییو به بخش منتقل شدند، یک اتاق در گوشه بیمارستان انتخاب کردم تا ایشان در آن بستری شوند. اتاقهای اطراف اتاق امام را تخلیه کردیم. حتی در بین آشپزها، خدمه بیمارستان و تاسیسات هم نیروی حفاظتی گذاشتم.
کار آنقدر حساس بود که من شبها اصلا نمیخوابیدم و به پستهای نگهبانی سرکشی میکردم و استراحت را میگذاشتم ساعتی از ظهر که رفت و آمدها کمتر بود.
موضوع آنقدر برایم حساسیت داشت که در تمام 45 روزی که امام در بیمارستان بودند، فقط یکبار آن هم تنها برای یک ساعت به دیدن خانوادهام رفتم. یاد آن روزها که میافتم، وفاداری و صبر همسرم بیش از پیش در برابرم مجسم میشود. دختری که با هزار امید و آرزو همسرم شده بود، با وجود دو فرزند کوچکمان، یکتنه و بدون حضور من، زندگی را میچرخاند و کمترین شکایتی نمیکرد.»
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۱۶ صفحه