کتاب سرزمین موعود؛ جلد اول
معرفی کتاب سرزمین موعود؛ جلد اول
کتاب سرزمین موعود؛ جلد اول نوشته باراک اوباما است و با ترجمه فرزاد مرتضایی در انتشارات مرسل منتشر شده است. این کتاب روایتی از دوران ریاستجمهوری باراک اوباما از زبان خودش است.
درباره کتاب سرزمین موعود؛ جلد اول
باراک اوباما در این کتاب امیدوار است بتواند تصویری صادقانه از زمان حضور خودش در دفتر ریاستجمهوری ارائه کند. تصویری که تنها دربرگیرنده وقایع کلیدی و رخدادهای مهم و شخصیتهای برجستهای که با آنها در ارتباط بوده، نخواهد بود، بلکه گزارشی خواهد بود دقیق و موشکافانه از تمامی جریانات متقابل سیاسی، اقتصادی و فرهنگی که چالشهای فراروی او و تیم همراهش را شکل میدادند؛ و تمامی انتخابهایی که دربرابر آنها اتخاذ کردهاند. اوباما تلاش دارد به خواننده نشان دهد که «رئیسجمهور آمریکا بودن» چه معنایی دارد.
میخواهد پردهها را کمی کنار بزند و به مردم بفهماند که ریاستجمهوری با تمام شکوه و قدرتی که دارد، باز هم فقط یک شغل است و دولت فدرال، همانند همه تجارتهای دیگر، فقط یک کسب و کار انسانی است و تمام کسانی که در کاخ سفید کار میکنند نیز همچون تمامی آدمهای جامعه، روزگاری آمیخته با رضایتمندی، ناامیدی، شکست، پیروزی، شادیها و غمهای کوچک و بزرگ دارند. و درنهایت میخواهد یک داستان کاملاً شخصی را تعریف کند که شاید الهامبخش جوانانی باشد که رؤیای کار در بخش خدمات عمومی را در سر میپرورانند. اینکه چگونه کار او در دنیای سیاست، با جستجو بهدنبال جایی که مناسب او باشد، شروع شد. و اینکه چگونه با برداشتن لقمههایی که بزرگتر از دهانش بود، درنهایت توانست به اهداف شخصی و اجتماعیاش دست یابد.
خواندن کتاب سرزمین موعود؛ جلد اول را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به علوم سیاسی و روابط بینالملل جهان پیشنهاد میکنیم.
درباره باراک اوباما
باراک حسین اوباما در چهارم اوت ۱۹۶۱ در هونولولو، مرکز ایالت هاوایی به دنیا آمد. او فرزند یک اقتصاددان کنیایی سیاهپوست و یک زن سفیدپوست از اهالی ویچیتای کانزاس است. پدر و پدرخوانده او هر دو مسلمان بودند اما او مسیحی (پروتستان) و پیرو کلیسای متحد شد. باراک در زبان سواحیلی به معنای «متبرک شده» است. او در سال ۱۹۹۲ با میشل اوباما ازدواج کرد. مالیا آن و ساشا فرزندان این زوج هستند.
باراک در دانشگاه کلمبیا حقوق خواند و تا مقطع دکترا تحصیلش را ادامه داد. او از سال ۲۰۰۷، با برپایی کارزار انتخاباتی برای ریاستجمهوری، نامزد حزب دموکرات شد و بهعنوان یک چهره سیاسی ملی در آمریکا شناخته شد. اوباما از وقتی که برای انتخابات نامزد شد، موضوع پایان دادن به جنگ عراق را پیش کشید . او از تاریخ بیستم ژانویه ۲۰۰۹ بعد از جورج بوش پسر تا بیستم ژانویه ۲۰۱۷ پیش از دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا بود
اوباما در سال ۲۰۰۹ جایزه صلح نوبل را دریافت کرد. هرچند اهدای این جایزه جنجالها و چالش های زیادیبه همراه داشت. وقتی هفتهنامه تایم در شماره دوم ماه مه ۲۰۰۸، پنجمین فهرست سالانه «بانفوذترین زنان و مردان جهان» را منتشر کرد، اوباما در مقام سوم «بانفوذترین رهبران کشورها و انقلابیون» قرارداشت. مجله تایم در آخرین شماره سال ۲۰۰۸ خود نیز باراک اوباما، رئیسجمهور منتخب ایالات متحده، را به عنوان شخصیت سال انتخاب کرد.
بخشی از کتاب سرزمین موعود؛ جلد اول
بهمدت هشت سال، ابتدا و انتهای روز من با سفری یکدقیقهای در این پیادهرو، از خانه به دفتر کار و بالعکس، شکل میگرفت. همینجا بود که هر روز صبح اولین سوزش سرمای زمستانی و یا نوازش گرمای تابستانی را احساس میکردم. جایی که افکارم را جمع میکردم، به جلسات پیشرو میاندیشیدم، استدلالهایی را برای اعضای بدبین کنگره و رأیدهندگان مضطرب در ذهن مرور میکردم و خودم را برای تصمیمگیری درخصوص این حادثه و یا آن بحران آماده میکردم. در سالهای اولیه شکلگیری کاخ سفید، دفاتر اجرایی و محل اقامت اعضای خانواده، همگی در یک ساختمان و زیر یک سقف قرار داشتند، و مسیر غربی تنها راهی بود بهسوی پارکینگ خودروها. اما وقتی تئودو روزولت برای اولین بار وارد کاخ سفید شد، دریافت که یک ساختمان تنها نمیتواند جوابگوی نیازهای کارکنان مدرن، شش بچه پرسروصدا و دفتر کار او باشد. بنابراین دستور ساخت بخشی را داد که بعدها به جناح غربی و دفتر بیضیشکل تبدیل شد. بهتدریج طی چند دهه و با حضور رئیسجمهورهای مختلف، ساختار فعلی ستونهای غربی شکل گرفت: مسیری هلالی بهسمت باغ گل شمالی و غربی، با دیواری ساده و ضخیم در سمت شمال که پنجرهها در آن قرار گرفته بودند، و ستونهای باشکوه و سفید در ظلع غربی که همچون محافظانی قدرتمند مسیری امن را برای پیادهروی فراهم میکردند.
بهطور کلی من خیلی آهسته راه میروم بهطوری که وقتی میشل حوصلهاش سر میرفت، آن را پیادهروی در هاوایی مینامید. اما با دانستن تاریخچه مسیر ستونهای غربی، و کسانی که پیش از من در آن قدم گذاشته بودند، راه رفتنم در آنجا کمی فرق میکرد. گامهای بلندتر و سریعتر و صدای برخورد کفشها با سنگفرش که با صدای گامهای نیروهای امنیتی که چندمتری عقبتر میآمدند، درهم میپیچید. وقتی به انتهای مسیر ستونها میرسیدم، برای دسته نگهبانان یونیفرمپوش که به صف و منظم پشت دیوار شیشهای ایستاده بودند، دست تکان میدادم. در برخی موارد این گروه نگهبانان میکوشیدند تا بازدیدکنندگان را عقب نگه دارند. اگر فرصت داشتم، با برخی از این بازدیدکنندگان مشتاق دست میدادم و از آنها میپرسیدم که اهل کجا هستند. اما اغلب اوقات، وقتی به انتهای مسیر میرسیدم، در امتداد دیوار بیرونی اتاق کابینه، بهسمت چپ میپیچیدم و وارد دفتر بیضی میشدم؛ جایی که با کارمندان شخصیام سلام و احوالپرسی کرده و بعد از خوردن یک فنجان چای گرم و گرفتن برنامه روزانه، کار را شروع میکردم. هفتهای چندبار، از دفتر خارج میشدم و به راهرو غربی میرفتم؛ جایی که میتوانستم کارکنان بخش خدمات و فضای سبز را که در باغ گل کار میکردند، ببینم. بیشتر آنها پیرمردانی بودند که یونیفرمهای سبزرنگ به تن داشتند. در روزهای گرم برای جلوگیری از نور خورشید، کلاه فلاپی به سر میگذاشتند و در روزهای سرد، کت ضخیمی میپوشیدند.
حجم
۴۸۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۱ صفحه
حجم
۴۸۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۷۱ صفحه