دانلود و خرید کتاب به بلندای آن ردا سیدعلی شجاعی
تصویر جلد کتاب به بلندای آن ردا

کتاب به بلندای آن ردا

امتیاز:
۴.۳از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب به بلندای آن ردا

کتاب به بلندای آن ردا داستانی از سید علی شجاعی است که در انتشارات کتاب نیستان به چاپ رسیده است. داستانی که از کرامات امام رضا (ع) سخن می‌گوید اما روایتی متفاوت از زندگی این شخصیت بزرگ تاریخ اسلام است. 

درباره کتاب به بلندای آن ردا

سید علی شجاعی در کتاب به بلندای آن ردا، داستانی مذهبی درباره کرامات امام رضا (ع) نوشته است. اما آنچه که این کتاب را به اثری متفاوت و جذاب بدل کرده است، این است که او، داستانش را از زاویه دید شقی‌­ترین مرد زیسته در دوران زندگی امام رضا (ع) نوشته است و از زبان او به شرح زندگی و کرامات وی می‌پردازد. همین موضوع هم سبب شده تا این روایت، متفاوت‌تر و جذاب‌تر از کتاب‌های دیگر با همین موضوع و همین حال و هوا باشد. 

در کتاب با فلاش‌بک‌هایی روبه‌رو می‌شویم که در نهایت به بیان روایتی زیبا و سیر تاریخی زندگی امام رضا (ع) و فراز و فرودهای زندگی این شخصیت مهم و تاثیرگذار می‌پردازد. 

کتاب به بلندای آن ردا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

به بلندای آن ردا، کتابی است برای تمام عاشقان امام رضا (ع). اگر دوست دارید، روایتی متفاوت از زندگی و کرامات امام هشتم بخوانید، این کتاب انتخاب مناسبی برای شما است. 

بخشی از کتاب به بلندای آن ردا

غادیه باز بی‌رمق و باز به زمزمه:

- او به خویش نیامد، تو خواندی‌اش... تو نامه فرستادی... تو...

کنیزی را می‌خوانم و برف‌آب می‌خواهم از سرداب کاخ یا انبار برف یا هرجا و:

- تو که محرمی به نهان‌ترین اسرار این کاخ غادیه! میان تو و مهم‌ترین تصمیمات حکومت مرو، تنها پرده‌ای حجاب است. هیچ‌کس را به این منزلت که تویی راه نیست، کدام همسر و وزیر و مشاورم، همیشه و در همه حال، به خلوت خلیفه راه دارد؟ چه کسی جز تو می‌تواند از محرمانه‌ترین وقایع، تنها به فاصلهٔ چندقدم با خبر باشد؟

غادیه کلافه از تب، با چشمانی پرخون خیره‌ام می‌ماند:

- این پاسخ من نیست عبدالله!

کنیز برف‌آب را می‌آورد و در طشت می‌ریزد و می‌خواهد که مشغول شود و اما مرخصش می‌کنم و فانوس را نزدیک می‌کشم و دنبالهٔ بلند دامن غادیه را کناری می‌زنم و خلخال‌ها درمی‌آورم و پاهایش را در طشت می‌گذارم:

- پاسخ تو همین است غادیه! خواندم‌اش که امارتش بدهم؛ تو کی شنیدی از من که بخواهم‌اش تا مرو را قتلگاهش کنم؟

اشک‌های غادیه باز تند بر گونه‌هایش می‌ریزد:

- او را چه حاجت به امارت و سیادتی که تو بدهی‌اش؟ خواندی‌اش چون تو محتاجش بودی! چون همه راه‌ها را بسته می‌دیدی... چون روزی نبود که خبر قیامی نرسد و شبی نبود که آسوده سر بر بالین...

- ... غادیه!

دست از طشت می‌کشم و با کنار ردایم خشک می‌کنم و خودم را بر تخت تا کنار صورتش بالا می‌کشم:

- چرا بیچارگی‌هامان را شماره می‌کنی غادیه؟ آری... خواندم‌اش چون محتاجش بودم... بی‌حضورش، یک سال نشده، شرق و غرب چنان می‌تاختند بر مرو که نامی هم در تاریخ نماند از عبداللهِ مأمون... برای بغداد و شام و یمن و مکه، درهم‌پیچیدن مرو، به قاعدهٔ شکار صیدی بی‌جان سهل می‌نمود...

موهای خیس از عرق و بر پیشانی‌اش را عقب می‌دهم:

- معترفم که نیتم چندان صادقانه...

غادیه چشم‌هایش را خشم‌آلود، بازتر می‌کند:

- چندان؟

ناچار و مستأصل:

- نیتم، هیچ‌اش صادقانه نبود... اما قتل نه غادیه... خواندم‌اش برای خودم، اما...

غادیه روی برمی‌گرداند سوی تاریکی که فانوس نیست و:

- او هم مشتاق نیامد... تنها و بی‌خاندان و یاران... به اکراه...

*

- مشتاق نیامد... به اکراه...

در چشمان رجاء بن ابی‌ضحاک تند می‌شوم:

- به اکراه؟ یعنی برابر دعوت سرشار از احترام خلیفه شمشیر کشید؟

رجاء پرشتاب برای اصلاح کلامش:

- نه حضرت خلیفه! چنین نبود... مقصودم...

و با نگاه از فضل کمک می‌خواهد برای فرونشاندن خشمی که نیست. فضل، جام عصیرِ سیب و گلاب دستم می‌دهد:

- مقصود رجاء این است که ابوالحسن اشتیاقی برای همراهی نشان نداد و بعد اصرار فراوان راضی شد به...

- ... رجاء نه لکنت دارد و نه بیم، بگذار خودش شرح ماجرا بگوید!

فضل سری برای آرام کردن رجاء تکان می‌دهد و رجاء نفسی به آسودگی می‌کشد و شمشیر از کمر باز می‌کند و کناری می‌گذارد:

- انکارش برای همراهی نه رنگ جسارت داشت و نه بوی مخالفت، بیش دغدغهٔ خانمان بود و شاگردان و روزگاری که به‌قاعده و بی‌تشویش در مدینه می‌گذراند، و البته... دل کندن از جوار پیامبر و زیارتش...

فاطمه
۱۴۰۱/۱۲/۱۵

هرچند که شخصیت غادیه حاصل تصور نویسنده بود، اما اینکه اتفاقات زندگی امام رضا علیه السلام در دوره مامون از زاویه ای منجصر به فرد نوشته شده بود خیلی جالب بود در کل عالی بود

کاربر 5805577
۱۴۰۳/۰۵/۲۸

اگر به ادبیات علاقه‌مند باشید و از طنازی واژگان لذت می‌برید، قطعا این کتاب رو دوست خواهید داشت. و اگر نه، شاید یه مقدار طول بکشه تا با نحوه بیان و داستان نویسنده همراه بشید. با خوندنش چیزهایی رو درباره زندگی

- بیشتر
کاربر ۸۷۰۳۸۱
۱۴۰۳/۰۳/۱۳

متن کتاب بقدری گنگ هست که باید دائم حواست باشه کی داره حرف میزنه و کلا تا ده پانزده صفحه اول که نمی‌فهمیدم کی داره روایت می‌کنه و با کی داره حرف میزنه.در کل با احترام به نویسنده فعال و

- بیشتر
آن مقصدی که از راه ظلم و خیانت به آن برسند، منزل عدل و حق نیست...
نورا
عافیت را ده جزء باشد، نُه جزء آن در کناره‌گیری از مردم و یک‌اش در سکوت...
نورا
سینه‌ام تنگ‌تر است از آن که این اندوه...
نورا
- و خداوند این بقعه را، محل آمد و شد شیعیان و اهل محبتم قرار می‌دهد... بغض در گلویش می‌نشیند: - و به خدا سوگند زائری مرا زیارت نکند و محبی سلام نفرستد، مگر که رحمت و مغفرت ربوبی بر او واجب شود به شفاعت ما...
عاطفه سادات
ابوالحسن بودنش و فقط بودنش، نجات من خواهد بود...
عاطفه سادات
می‌فرمود؛ آن که تقوای خدا نکند برای گناه کم، برای گناهان بسیار هم نخواهد کرد... و معاصی کوچک، راه رسیدن به نافرمانی‌های بزرگ است...
para32oo
مال و ثروت انباشته نمی‌شود مگر به پنج خصلت؛ بخل بسیار و آرزوی طولانی و حرص مدام و قطع رحم و ترجیح دنیا به آخرت...
para32oo
عقل آدمی کامل نمی‌شود مگر با ده خصلت، اول، امید خیر از او باشد و دوم، از شر او در امان باشند و سوم، نیکی کم دیگران را بسیار ببیند و بسیار خود را کم و چهارم، خسته نشود از این که بسیار از او بخواهند و درخواست داشته باشند...
para32oo
با شمشیر و نیزه نیستند که به سپاه‌مان تکیه کنیم؛ دل‌هاشان همراه شده و گره اگر بخورد به شیفتگی، هیچ دست و دندانی را توان باز کردنش نیست!
احسان
فخر و مباهات من است بندگی و عبودیت به آستان حضرت ربوبی... و با زهد در دنیا آرزو دارم امان از شر دنیا را... و با ورع از محرمات امید دارم رسیدن به برکات را... و با تواضع در دنیا انتظار می‌کشم رفعت مقام آن دنیا را، نزد حضرت پروردگار عز و جل...
عاطفه سادات
چرا این همه تلخی می‌کنی غادیه؟ چرا مقدماتِ کم‌جان می‌آوری برای نتیجه‌ای سترگ؟ اصلاً چرا چنین سنگدل به محاکمهٔ من نشسته‌ای و به زجر دادنم برخاسته‌ای؟
عاطفه سادات

حجم

۱۰۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۱۰۴٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۲۹,۷۰۰
۷۰%
تومان