کتاب مرد
معرفی کتاب مرد
کتاب الکترونیکی «مرد» نوشته داوود امیریان در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. در این کتاب زندگی حاج احمد متوسلیان روایت میشود. احمد متوسلیان یزدی، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در جنگ تحمیلی هشت ساله ایران و عراق و یکی از ۴ فرد ربوده شده ایران در لبنان در سال ۱۳۶۱ است.
درباره کتاب مرد
داوود امیریان در این اثر به روایت سه بخش از زندگی حاج احمد متوسلیان پرداخته است. در بخش اول به دوران حضور حاج احمد در مریوان پرداخته شده، بخش دوم به تشکیل تیپ ۲۷ حضرت رسول صلی الله علیه و آله و فرماندهی حاج احمد و رفتن او به جنوب تا اسارتش در لبنان محور قرار گرفته و درنهایت در بخش سوم امیریان به دوران بعد از اسارت حاج احمد نظر داشته است.
درباره داوود امیریان
داوود امیریان، نویسنده معاصر تاکنون بیش از ۲۶ عنوان کتاب منتشر کرده و جوایز متعددی کسب نموده است. وی در حال حاضر در چند حوزه خاطرهنویسی، ادبیات کودک و نوجوان، رمان، طنز، زندگینامه داستانی شهدا و فیلمنامهنویسی قلم میزند.وی در سال ۱۳۴۹ در کرمان متولد شد. امیریان از سال ۶۹ نویسندگیاش را با نوشتن خاطراتش از جبهه آغاز کرد. برخی او را جزو ۵ نویسندهٔ برتر دفاع مقدس می دانند و در زمره نسل اول نویسندگان دفاع مقدس قرار دارد.
کتاب مرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که مایل هستند درباره حاج احمد متوسلیان اطلاعات بیشتری کسب کنند، پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مرد
برای رضا، احمد معما شد. دوست داشت بداند او کیست و از کجا آمده است. همان شب، سر صحبت را با مجروحان دیگر باز کرد. مجروحی که تازه پانسمان شکمش را عوض کرده بودند گفت: «من برادر احمدُ از پادگان سعدآباد تهران میشناسم. ما با هم از اونجا به ترکمن صحرا که اون زمان بدجوری شلوغ بود اعزام شدیم. بهار سال ۵۸ بود. ضد انقلاب میخواست اونجا رو از ایران جدا کنه و به بهانه خودمختاری هر بلایی که دلش میخواد سر مردم بیاره. یادش به خیر. هنوز دو سال از اون موقع نگذشته. داشتیم پیروز میشدیم. یکهو پیام رسید که دولت موقت دستور داده که برگردیم. باز خدا را شکر که چند وقت بعد این غائله خوابید. بعد همه تو گردان دوم زرهی سپاه جمع شدیم و سر از کردستان درآوردیم برادر احمد شد فرمانده ما. چه عملیاتها که با هم نرفتیم.»
مجروحی دیگر که بازویش را گچ گرفته و به گردنش آویزان کرده بودند، گفت: «پیاده شو با هم بریم آقا ابراهیم! حالا نوبت منه. باقیشُ من تعریف میکنم.»
مجروح دست شکسته نشست روی تخت رضا و گفت: «اگر ریا نباشد، بنده از زمان اومدنش به کردستان باهاش آشنا شدم. اون زمان بسیجی بودم، اما حالا پاسدار شدهام. سرتُ درد نیارم. زیر نظر برادر متوسلیان زدیم به کار و شهر بوکانُ از ضد انقلاب پس گرفتیم. بعد نوبت شکستن حصر مهاباد و سقّز و آزادسازی بانه شد. آقا چمران هم کمکمون بود. دل شیر داره این چمران. بعد رفتیم سراغ پاکسازی پاسگاههای مرزی که ضد انقلاب توش لونه کرده بود. هنوز کار ضد انقلابُ تموم نکرده بودیم که دوباره این لیبرالها دست به کار شدند! طبق دستور دولت موقت خروج نیروهای سپاه و ژاندارمری و ارتش از یگانها و مقرهاشون ممنوع شد. دشمن دوباره جون گرفت. الحمدلله «صیاد شیرازی» به کردستان اومد و ستاد مشترک تشکیل شد. با عملیات ویژه سپاه و ارتش دوباره بلای جون ضد انقلاب شدیم. البته من تو ماجرای شکستن محاصره پادگان بیستوهشت سنندج نبودم. اما شنیدم که چه بلایی بر سر ضد انقلاب اومد و بچهها چطور اونجا رو گرفتند. سرتُ درد نیارم! همون وقت بود که نیروهای دکتر چمران شهر پاوه رو آزاد کردند.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
نظرات کاربران
خیلی خوب بود 🌹
کتابش واقعا زیبا بود من ک از خوندنش لذت بردم من تا قبل از خوندن این کتاب فقط اسم حاج احمد رو شنیده بودم حتی فیلم ایستاده در غبار رو هم نگاه نکرده بودم این کتاب برای من واقعا قشنگ
خیلی زیبا
و آقای امیریان چقـــدر خوب حاج احمد متوسلیان عزیز رو معرفی کردند.داستان عالی،نگارش عالی، شخصیت ها عالی و نویسنده واقعا عالی کار کردند. احسنت به آقای امیریان و قلم شون💐