کتاب تا خورشید

در کتاب تا خورشید اثر هادی کارگر، زندگی‌نامه نویسنده را از زبان خودش می‌خوانید.

 درباره کتاب تا خورشید

هادی کارگر در این کتاب داستان زندگی و سرگذشت غم‌انگیز خود را روایت می‌کند. او در حادثه ای تلخ دچار معلولیت نخاعی می‌شود و در این کتاب از این درد، از قصه عشق خود و دردسرهایی همچون نداشتن درآمد مالی و مشکلات دیگر می‌گوید و این که چگونه توانسته با همه آنها کنار بیاید و به زندگی‌اش ادامه دهد. این اثر داستانی الهام بخش و آموزنده است.

 خواندن کتاب تا خورشید را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

علاقه‌مندان به مستندهای داستانی و زندگی نامه مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب تا خورشید

دوران ابتدایی زندگی‌ام مانند خیلی از اطرافیان و هم سن و سالن محل زندگی خودم سپری شد. روزگاری که بی‌شک هیچ اتفاق خاص و بزرگی در آن به وقوع نپیوست. به جز یک سری وقایع معمولی که شبیهش، سراسر زندگی خیلی‌ها را پوشانده و تحت‌الشعاع خود قرار داده بود. تولد و از پی آن روز به روز بزرگ و بزرگتر شدن و گذراندن دوران طفولیت و خردسالی و کودکی و نوجوانی و جوانی. در این میان من هم از این قاعده‌ی نوشته یا نانوشته‌ی روزگار مستثنی نبودم. پس از گذراندن مراحل ابتدایی زندگی، در سن بیست و یک سالگی در خود احساس شور و شعف جوانی می‌کردم. سراسر وجودم انباشته از نیرو و حیات جسمانی مختص زمان جوانی یک فرد بود. چون پشتوانه‌ای در زمینه‌ی تحصیلی نداشتم و فقط تا مقطع پیش‌دانشگاهی را گذرانده بودم، که آن هم نیمه تمام رها کردم و بالطبع مدرکی هم عایدم نشد، به قول بعضی اطرافیان "درس را بیخیال شدم" و به دنبال بخت خود راهی خیابان‌ها برای یافتن شغل آزاد شدم.

تولدم در خانواده‌ای شلوغ به وقوع پیوست و خداوند بعد از تولد من نیز رحمت خود را از پدر و مادرم دریغ نکرد و عنایت و لطفش را سرازیر خانه‌مان کرده بود. خدای رحمان بعد از من و سه برادر و خواهر بزرگترم، به سه برادر و دو خواهر دیگر که از من کوچکتر بودند، مجال زندگی در زیر گنبد کبود را داده بود. جمعیت ده دوازده نفری خانه‌مان، در وهله اول زیاد و غیرمعمول به نظر می‌آمد اما جو موجود و شرایط و نیازهایی که در آن زمان بر محیط و خانواده‌ها حکومت می‌کرد، این امر را نه تنها غیرطبیعی بلکه معمولی و رایج به شمار می‌آورد. 

پدرم مردی مومن، سخت کوش و زحمت‌کش بود و از همان ابتدای زندگی با دست خالی، اما با جدیتی تمام، سعی در فراهم آوردن اسباب و وسایل آرامش خانوادهاش را داشت. که در این راه موفق بود و با مغازه داری و باغداری توانسته بود این امر را تحقق بخشد و با استعانت خدا و کمک‌های مادرم، زندگی راحتی را برایمان فراهم کند.