دانلود و خرید کتاب پرسه در سراب ساناز لرکی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پرسه در سراب اثر ساناز لرکی

کتاب پرسه در سراب

نویسنده:ساناز لرکی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۱۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پرسه در سراب

کتاب پرسه در سراب نوشته ساناز لرکی است. کتاب پرسه در سراب داستان دختری است که برای زندگی‌اش باید بجنگد و سرنوشتش را تغییر دهد. 

درباره کتاب پرسه در سراب

رها زندگی بسیار پرتنشی دارد، دائم میان خانه و آسایشگاه روانی‌ای که در آن بستری می‌شود در رفت وآمد است. رازهای بسیاری برای پنهان کردن دارد و از ارسلان، همسر سلطه‌جوی عاشقش هم تا سرحد مرگ بیزار است. همه چیز زندگی رها با ورود یک حامی تغییر می‌‌کند، رها تصمیم می‌گیرد تمام زندگی‌اش را ویران کند و از نو بسازد اما هیچ‌گاه دوباره شروع کردن ساده نیست و عشق همیشه آن معادله‌ای نیست که بتوان پیش‌بینی‌اش کرد. او باید خودش مسیر زندگی‌اش را تغییر دهد.

خواندن کتاب پرسه در سراب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب پرسه در سراب

- باید قوی باشی رها، قوی باش.

حواس رها آنجا نبود. پزشک را دهانی می‌دید كه یکریز آسمان ریسمان می‌بافت. اگر از ارسلان نمی‌ترسید و هراس ترخیص از آسایشگاه نبود، قطعا فریاد می‌كشید كه یاوه‌گویی كافیست. محبت‌های سرسری آزاردهنده به نظر می‌رسند اما ترحم آمیخته به استیضاح اسفناک است و رها دقیقا حال اسفناكی داشت. امیدوار بود افاضات آمرانه‌ی دكتر قبل از سرریز شدن صبرش تمام شود. ارسلان پشت در قدم می‌زد. سایه‌اش از پنجره‌ی رو به راهرو، داخل می‌افتاد و نهیب می‌زد كه خطر احتمالی بسیار نزدیک است. از پنجره‌ی دیگر اتاق به درختان حیاط آسایشگاه خیره شد و دعا كرد این روال كسالت‌بار هرچه زودتر سامان یابد. امان از عقربه‌های لجباز كه وقتی باید بچرخند، می‌ایستند و وقتی كه باید بایستند، می‌دوند. دكتر لبخند زد، از آن لبخندها كه از سر اغماض، به نقطه ضعف عزیزان می‌زنیم و جملاتش را با یک سوال تمام كرد:

- رها فکر می‌كنی آمادگی برگشت به زندگی رو داری؟

رها كج‌مدارانه با خود اندیشید؛ اگر منظور دكتر از زندگی، روال تکراری تحمل عذابی است كه باید در روزمرگی كنار ارسلان تحمل كند؛ جواب قطعاً یک نه، آن هم با قاطعیت تمام است. حسی نهیب زد كه میان بد و بدتر، بد را انتخاب كند. قطعاً خانه‌اش را به این آسایشگاه ترسناک ترجیح میداد، خصوصاً زوزه‌هایی كه شب‌ها باد از میان پنجره‌های نیمه باز می‌كشید و توهم‌های هم‌اتاقیاش كه دائم توضیح می‌داد این اصوات صدای ارواح است. لباس‌های صورتی تکراری، غذاهای افتضاح و ترحم‌های بی‌بنیاد همگی آزار می‌داد و مورد آخر، بیشتر شعورش را نشانه می‌رفت، خوب می‌دانست ارسلان این عواطفی كه بی‌دریغ به پایش ریخته می‌شد هم را مثل بقیه‌ی زندگی خریده بود. آهی كشید و لبخندی تصنعی روی لبانش نشاند و گفت:

 - بله می‌خوام برگردم خونه.

تمام شد. تنها چند دقیقه بعد در ماشین كنار ارسلان نشسته بود و از سلول عمومی‌اش در آسایشگاه روانی به انفرادی خانه تبعید می‌شد و خیلی هم از این انتخاب رضایت داشت. تنهایی و آزار مواجه شدن با ارسلان را به شلوغی و مصاحبت‌های اجباری آسایشگاه ترجیح می‌داد. ارسلان طبق معمول جدی به روبه‌رو خیره شده بود و پشت سر هم سیگار آتش می‌زد و با آنكه خود را بی‌تفاوت نشان می‌داد، اما نگاه‌های نگرانش چیزی نبود كه از دید رها دور بماند. برای رها اصلا فرقی نمی‌كرد كه حساب كند، چند نخ سیگار در آن مدت كوتاه خاكستر شده است، یا این نگاه نگران ریشه در كدام تنش دارد. همین‌كه ارسلان سرش به چیزی گرم بود تا او را به حال خود بگذارد، برایش خوب و حتی ایده‌آل محسوب می‌شد! رو برگرداند و از پنجره به منظره بیرون خیره شد. دعا كرد وقتی به خانه برسند، بتواند به اتاقش پناه ببرد و در تاریکی محض آرام بگیرد، اما بهتر از هر كسی می‌دانست كه امکان ندارد ارسلان او را به حال خود بگذارد آن هم بعد از دو ماه دوری و تنهایی. رها از این فکر چنان پوزخندی زد كه توجه ارسلان را جلب كرد. ارسلان برگشت و به جای سوال جوری دقیق نگاهش كرد كه گویی ناامیدانه تلاش می‌كند حقیقت یک ماجرا را واكاوی كند و چون میسر نشد، دوباره به پیش رو برگشت و پشت سر هم به سیگار پک زد و بیش از حد معمولی یک پک عمیق را سوزاند.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۰۱ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۴۰۱ صفحه