کتاب سه نمایشنامه
معرفی کتاب سه نمایشنامه
سه نمایشنامه؛ روایت انسان کهن، پازل فروپاشی، هزار دهان لبخند اثری از پژمان ابراهیمی است که در انتشارات آرنا به چاپ رسیده است.
درباره کتاب سه نمایشنامه؛ روایت انسان کهن، پازل فروپاشی، هزار دهان لبخند
این کتاب دربر دارنده نمایشنامههایی است که ابراهیمی آنها را در طول دوازده سال (از پاییز هشتاد و پنج تا زمستانِ نود و هفت) نوشته و کامل کرده است. هیچکدام از این نمایشنامهها به گفته خود نویسنده «رنگِ صحنه را به خود ندیدند و از سویِ تمام جشنوارهها و بازخوانهایشان رد شدند».
ابراهیمی خود درباره نمایشنامههای کتاب در مقدمه مینویسد:
نمایشنامهی اول: روایتِ انسانِ کهن بارها و بارها بازنویسی شد و از نظر جغرافیایی و تاریخی تغییر کرد. این نمایشنامه در ابتدا در همین تهران و پیشِ چشمِ خودمان اتفاق میافتاد...!
نوشتن یک فرایندِ خلاقانه و در عین حال درمانی است. نویسنده با نوشتن، خود را درمان میکند و درونِ خویش را میکاود. شاید به همین دلیل باشد که نمایشنامههای دوم و سومِ این مجموعه، به خودِ هنرِ نمایش و تئاتر میپردازند: نمایش و تئاترِ امروزِ ایران. پرسش اصلی این است: چرا یک نمایشنامه که مشکل عجیب و غریبی هم ندارد، باید بیش از یک دهه خاک بخورد و در نهایت هم به صحنه نرود و گروهِ اجراییِ آن که سالها درس خواندهاند و کار کردهاند و هزینه دادهاند و کارشان را هم بلدند، به مرور باید دلسرد و اندوهگین و منزوی شوند و گروهشان در نهایت از هم بپاشد؟
پازل فروپاشی همین معضل را آسیبشناسی میکند. اینکه تا کجا باید روی عقیده و اصول خود ماند و راستقامت ایستاد؟! آیا هنگامی که فرد، از راست و چپ و خودی و غیر خودی زخم میخورد هم باز میتواند در جایی که همه قصد دارند او را بدرّند، با همان توانِ ابتدایی ادامه دهد و دم نزند؟!
و نمایشنامهی آخر: هزاردهان لبخند هم باز به تئاتر و انزوا و افسردگی و تباهیِ هنرمندان تئاتر در ایران میپردازد. هنرمندانی که سالهایِ سال در تماشاخانههای قدیمی، چراغِ کمنورِ نمایش ایرانی را روشن نگهداشتند و ذره ذره سوختند و از دست رفتند...
این کتاب شاید سوگنامهای باشد بر نمایش ایران... که چرا و چگونه این شد؟؟؟
خواندن کتاب سه نمایشنامه؛ روایت انسان کهن، پازل فروپاشی، هزار دهان لبخند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
همه دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به تئاتر مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب سه نمایشنامه
پازلِ فروشی
زمستان بسیار سرد سالی کبیسه: تهران.
خانهٔ کژال: اولین روز دی ماه.
کژال و دال، نشستهاند. دال، با محیط خانه غریبه است و گهگاه نگاهی به اطراف میاندازد. در سکوتی کوتاه، کژال در جستجوی بهانهای است برای صحبت.
کژال: زود رسیدی...
دال: مطب دکترم به اینجا نزدیکه. سهروردی جنوبی.
کژال: باید نگران باشم؟!
دال: تو همیشه بیشتر از توانِت نگرانی. نه، خوب میشم.
کژال: این همه وقت کجا گُم و گور بودی؟! دو سه بار خوابِ خاکسپاریتو دیدم!
دال: آبرومندانه بود؟!!
کژال: گمشو تارکِ دنیا! کجا بودی تو؟
دال: تهران!
کژال: عجب! (می خندد.)
دال: من خندهدارم یا تهران؟
کژال: (دو سه بار در میانههای لبخند، میخواهد چیزی بگوید و نمیگوید.) تا حالا شده انقدر نگران کسی باشی که خودتو پاک فراموش کنی؟
دال: ببینم، اینجارو خریدی یا اجاره است؟ من عاشقِ زمستونهای خیابون بهارم. به خصوص وقتِ بارش برف...
کژال: شاهو ازت خبر داشت؟
دال: جدا شدین؟
کژال: اول من پرسیدم.
دال: نه.
کژال: آره. (لحظاتی سکوت...)
دال: حیف... شما همدیگهرو خیلی دوست داشتین... قصد داشتم دوست داشتنو از شما یاد بگیرم...
کژال: «اگر بیشعورها عاشق میشوند، فقط به یک دلیل است: میخواهند در هیچچیز کم نیاورند، از جمله عشق!» این نسخهٔ خاویر کرمنتئه! دکترای مقعدشناسی و نویسندهٔ کتاب بیشعوری! خیلی سرش میشه طرف!
دال: همدیگهرو خسته کردین، آره؟... فرسودین!
کژال: وقتی چیزیو نمیدونی خفهخون بگیر!
دال: خفقان!
کژال: اومدی اینجا منو محاکمه کنی؟
دال: چی شد کژال؟؟
کژال: گفت خرابه. گفت خرابش کردی... من! میدونی دال؟ عیب تو این بود که فکر میکردی من و شاهو برای هم بهترینیم. ما گَند بودیم... باید همون موقع یکی میزد تو گوشم به خودم میاومدم! من عین احمقها هرچیو که تو و شاهو میگفتین باور میکردم. شما دوتا اسطورههام بودین! هیچچیز وحشتناکتر از این نیست که یه اسطوره فرو بریزه. آااااب میشی رو زمین... شاهو دیگه آخرهاش به هذیان رسیده بود. استادشون سرِ کلاس گفته بود بر ترسهاتون غلبه کنین و حس تملکو از خودتون بگیرین. اونم فکر میکرد منشاء همهٔ ضعفهاش منم. تو هم که نبودی بِهِت چنگ بندازه و وجود خودشو توجیه کنه. آخرین روز تو ویلای نوشهر نشست جلوم، چند ساعت حرف زد. حرفهاش که تموم شد گفتم: داری بزرگ میشی! بهش برخورد خیلی.
دال: مگه چه کلاسی میرفت؟؟
کژال: از همین خزعبلات بازشناسی و بنیان و عرفان... چه میدونم! اون روزا مُد بود.
دال: هنوزم هست.
حجم
۱۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۹ صفحه
حجم
۱۲۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۹ صفحه