دانلود و خرید کتاب داستان ممنوعه جی. کاسپر کرامر ترجمه صبا زردکانلو
تصویر جلد کتاب داستان ممنوعه

کتاب داستان ممنوعه

امتیاز:
۳.۸از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب داستان ممنوعه

کتاب داستان ممنوعه نوشته جی. کاسپر کرامر و ترجمه صبا زردکانلو است. کتاب داستان ممنوعه را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره کتاب داستان ممنوعه

در غرب دریای سیاه کشور زیبایی بود با جنگل‌ها و رودخانه‌های کهن و رشته‌کوهی بزرگ که حدود دوهزار کیلومتر ادامه داشت. نام این کشور، رومانی بود، همان جایی که داستان در آن اتفاق می‌افتد. کتاب داستان دختری به نام ایلنیا است که عاشق داستان است. پدرش از کودکی برای او داستان گفته است و نام او را هم از همین داستان‌ها انتخاب کرده‌اند. اما داستان‌ها همیشه ساده و بی‌خطر نیستند. آندری عموی ایلینا یک داستان می‌نویسد و همین داستان برای او دردسری بزرگ می‌شود، ناگهان آندری ناپدید می‌شود و پدر و مادر ایلنیا او را پیش پدر بزرگ و مادربزرگ می‌فرستند، او تا به حال آن‌ها را ندیده و بیش از هر زمانی احساس خطر می‌کند. او تصمیم می‌گیرد خطرناک ترین داستان عمرش را روایت کند. 

خواندن کتاب داستان ممنوعه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به نوجوانان علاقه‌مند به داستان پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب داستان ممنوعه

معمولاً بعد از شام، باید صدای تلویزیون را بلندتر از همیشه می‌کردم؛ چون مادرم دوست داشت آواز بخواند و پدرم هم دوست داشت به او بپیوندد و با صدای پایین و خارج از کوک همراهی‌اش کند. اگر هم آن صدای ناهنجار نبود، لااقل پشت‌سرهم دربارهٔ کار با همدیگر حرف می‌زدند.

در آپارتمان قدیمی‌مان، مادرم توی خانه کلاس موسیقی برگزار می‌کرد؛ ولی وقتی پیانویش را از دست داده، مجبور شده به‌عنوان منشی مشغول به کار شود. حالا دسته‌های کاغذ را بایگانی می‌کرد و تلفن می‌زد و کپی‌های اسناد را تایپ می‌کرد؛ چون استفاده از دستگاه زیراکس غیرقانونی بود. گاهی آن‌قدر کار زیاد بود که مجبور می‌شد اجازهٔ ویژه بگیرد تا دستگاه تایپ را به خانه بیاورد.

می‌گفت: «من بدترین کار دنیا رو دارم.»

پدرم جواب می‌داد: «لااقل امنه.»

تاتا در دانشگاه بخارست استاد بود و ادبیات و خلق ادبی درس می‌داد. هیچ‌وقت نویسندهٔ خیلی خوبی نبود؛ ولی تقریباً به‌اندازهٔ من عاشق داستان بود؛ به همین خاطر همهٔ عمرش را صرف یادگیری این کرده بود که چطور به داستان‌ها گوش کند. می‌توانست بشنود چه چیزی توی قلب یک داستان است ـ چه چیزی قلب آن را به تپیدن وامی‌دارد یا می‌گذارد بمیرد ـ و این استعدادش را با من شریک می‌شد. بیشتر شب‌ها بعد از شام، اگر مشغول آواز خواندن با مامان یا حرف زدن نبود، صبورانه همهٔ فکرهای جدید من را نقد می‌کرد و اگر برق قطع بود و نمی‌توانستیم تلویزیون تماشا کنیم، شمعی می‌آورد و من هم می‌رفتم عینک مطالعه‌اش را می‌آوردم و روی مبل با کتاب‌هایمان لم می‌دادیم.

معمولاً بعد از شام، خانواده‌مان چیزی برای خوشحالی پیدا می‌کرد، حتی در سخت‌ترین شرایط. ولی امشب پدرم ساکت بود و مثل یک پیرمرد قوز کرده بود ـ انگار که کیسه‌ای پر از سنگ روی شانه‌هایش حمل می‌کرد ـ و با اینکه آشپزخانه آن‌قدر نزدیک بود که تقریباً می‌توانستم دستم را دراز کنم و لمسش کنم، احساس می‌کردم انگار صد کیلومتر دورتر ایستاده.

هرچه به جان او افتاده بود، کم‌کم داشت به جان من هم می‌افتاد. 

F.Ch
۱۴۰۰/۰۵/۱۸

این کتاب داستان خوبی داشت، داستانی متفاوت‌تر از سایر داستان ها !! داستانی که شجاعت، ماجراجویی، دلبستگی، شهامت و... به همراه دارد. کتاب به ما می گوید که بعضی مواقع تغیر می تواند کمک بسیار بزرگی به انسان به شمار بیاید، این

- بیشتر
گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۵/۲۰

هرگز زیر بار زور نریم و شجاع باشیم . این کتاب این مهارت های بسیار مهم رو به ما یاد میدع بسیار قشنگه💜💙❤

آرمیتا
۱۴۰۰/۰۹/۰۸

کتاب خوبیه.مفهوم شجاع بودن و زیر بار زور نرفتن رو قشنگ نشون داده‌ به نظرم ارزش یه بار خوندن رو داره :)

کاربر 5469724
۱۴۰۳/۰۵/۱۶

به نظر من کتاب خوبیه من که دوست داشتم شجاع بودن را یاد ما میده ❤❤❤❤

༒𝔓𝔞𝔯𝔰𝔞༒FF•
۱۴۰۲/۰۴/۰۹

کتاب جالبی بود

دختر کتاب گرد
۱۴۰۱/۰۵/۲۱

خیلی کتاب خوبی بود.من نسخه چاپش رو دارم واقعا عالیه💙💚 نویسنده همه کلمات رو خیلی خوب همه چیز تشبیه کرده بود. در کل پیشنهاد میکنم این کتاب رو بخونید و از توصیفات زیبای مناظر روستاییش لذت ببرید 😊

Sara
۱۴۰۰/۰۵/۰۵

من نسخه ی چاپی اش رو خوندم به نظرم خیلی خوب نبود ولی بعضی جاهاش جالب بود

حجم

۲۷۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۴ صفحه

حجم

۲۷۳٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۴ صفحه

قیمت:
۱۰۸,۰۰۰
تومان