کتاب فردایی دیگر
معرفی کتاب فردایی دیگر
کتاب فردایی دیگر نوشتۀ سیدمرتضی آوینی است. انتشارات واحه این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، کتابی در زمینۀ فلسفه و شعر است که شامل مقاله، نقد و گفتوگو دربارۀ سینمای دفاع مقدس ایران است.
درباره کتاب فردایی دیگر
کتاب فردایی دیگر شامل مجموعه مقالاتی است که سید مرتضی آوینی، پیش از شهادت، از میان آثار تألیفی خود برگزید و برای چاپ به انتشارات برگ داد. این اثر برای اولین بار در سال ۱۳۷۳ منتشر و در سالهای بعد نیز تجدید چاپ شد.
این مقالات از آن جهت که نویسنده، خود، گلچین کرده اهمیت زیادی دارند. از نظر موضوعی هم اگرچه مقالهها به ظاهر پراکنده میآیند اما میشود آنها را در دو گروه دسته بندی کرد. گروه اول، مجموعۀ سه مقاله است که به فهم و تفسیر عالم غربی در ابعاد گوناگون آن میپردازد و گروه دوم، شامل چهار مقاله با موضوع شعر است و در آن، عالم اشراقی و دینی که در این عرصه از ادبیات جلوه گر است، تبیین و تفسیر شده است و بهویژه بخش عمدۀ آن به تأویل و تفسیر اشعار عرفانی امام خمینی میپردازد.
نوشــتههای شهید سید مرتضی آوینی پس از شهادت وی، ابتدا بهصورت پراکنده و محدود توسط کانون فرهنگی هنری ایثارگران چاپ شد؛ سپس نشر ساقی مجموعه آثار را در ۱۲ عنوان چاپ و منتشر کرد و از این پس، این مجموعه در انتشارات واحه و زیر نظر خانوادۀ آن شهید به چاپ میرسد.
خواندن کتاب فردایی دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران آثار مرتضی آوینی و نیز علاقهمندان به پژوهش ادبی پیشنهاد میکنیم.
درباره مرتضی آوینی
سید مرتضی آوینی (کامران) در تاریخ ۲۱ شهریور ۱۳۲۶ در شهر ری به دنیا آمد.
او کارگردان فیلم مستند و روزنامهنگار حوزهٔ فرهنگی بود.
بسیاری از دیدگاههای مرتضی آوینی را میتوانیم در آثار او شاهد باشیم. برای نمونه او با ممنوعیت ورود ماهواره و ویدئو به ایران مخالف بود؛ وطندوست و دینداری بود که باور داشت شاهنامه فردوسی با دین اسلام در ایران منافاتی ندارد؛ او به سینما علاقهمند بود و در این زمینه فعالیت میکرد. مجموعه فیلمهای مستند تلویزیونیِ او دربارهٔ جنگ ایران و عراق با نام روایت فتح بسیار شناختهشده ست. او در جنگ ایران و عراق شرکت کرد.
فروردین ۱۴۰۰، شبکه سه سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مستندی چندقسمتی به نام «آقا مرتضی» پخش کرد. این مستند به زندگی مرتضی آوینی پرداخت؛ اثری که موجب ایجاد مباحثات و گفتگوهای متعددی شده است.
از میان آثار مکتوب مرتضی آوینی میتوان به فهرست زیر اشاره کرد:
- هر آنکه جز خود
- فتح خون (روایت محرم)
- فردایی دیگر (فلسفه و شعر)
- آینه جادو
- جلد نخست: مقالات سینمایی
- جلد دوم: نقدهای سینمایی
- جلد سوم: گفتوگوها، سخنرانیها، مقالات سینمایی
- رستاخیز جان (ادبیات، فرهنگ، رسانه)
- آغازی بر یک پایان (انقلاب اسلامی و پایان انتظار)
- توسعه و مبانی تمدن غرب (پیشرفت اقتصادی یا تکامل فرهنگی)
- حلزونهای خانه به دوش (جریان روشنفکری و انقلاب اسلامی)
- نسیم حیات (گفتار متن فیلمهای مستند)
- انفطار صورت (گرافیک و نقاشی)
- گنجینه آسمانی (گفتار متن فیلمهای روایت فتح)
- حقیقت (گفتار متن یک مجموعه مستند)
- نامهای به یک دوست قدیمی
مرتضی آوینی در ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ در فکه (منطقهای بیابانی در شمال غربی خوزستان و جنوب شرقی استان ایلام) درگذشت.
بخشی از کتاب فردایی دیگر
«یقین دارم که نیهیلیسم در سراشیب افول افتاده است و اگر اینچنین باشد ـ که میدانم هست ـ بازنگری به دورانی که اگرچه افول خواهد کرد، اما هنوز آثار چندصدساله تعین و تحقق آن باقی است، میتواند یاریمان دهد در نظر کردن به تاریخ، آنسان که شاید. سخن از «افول» اکنون در افواه افتاده است و این خود شاهدی است بر صدق و صحت خویش، چرا که نیهیلیسم همواره در «اکنون» میزید و اجازه نمیدهد که فراتر از اکنون بیندیشند و همین که پیدا شدهاند کسانی که با نحوی خودآگاهی تاریخی، اکنون را در نسبت با تاریخ مینگرند، نوید آغاز مرحلهای دیگر است. در «اکنون» زیستن منافی خودآگاهی است. ارنست یونگر نیز در کتاب «عبور از خط» به همین معنا توجه یافته:
در این سو و آن سوی بلا، نظر میتواند متوجه آینده باشد یا به راههایی بیندیشد که به آینده میانجامند؛ اما در گردباد بلا، تنها «اکنون» مسلط بر اوضاع است.
«گردباد بلا» و «تبعیدگاه بلا» استعارههایی است که یونگر برای دلالت بر دوران غلبه نیهیلیسم برگزیده. تاریخ غرب تاریخ نیهیلیسم است، اما این بلا، یا به عبارت بهتر «فتنه»، آنهمه عظیم است و فراگیر که کسی را امان نداده است، مگر آنان را که از سیطره زمان و مکان ـ یا به عبارت بهتر، از سیطره بُعد ـ رهیده باشند. و چنین کسان کجایند؟ و این لفظ «بُعد» را، هم به معنای «دیمانسیون» بگیرید، یعنی مکان و زمان، و هم به معنای «بُعد» در مقابل «قُرب»، یعنی دوری.
ارنست یونگر از همان آغاز، نیهیلیسم را چون «مرحلهای از یک پیشآمد معنوی» میبیند که خودِ «نیهیلیسم احاطهاش کرده است.» یعنی همان اسطوره چشمه حیات در دل برهوت ظلمانی، طلوع از مغرب. و این راست است؛ تنها در اعصار جاهلی است که باید امید بعثت داشت. او این سخن را همچون یک پیشگویی به نیچه نسبت میدهد: بشارتِ حرکتی «خلاف نیهیلیسم که در آینده جایگزین نیهیلیسم کامل خواهد شد.» مینویسد:
این پیشبینی مناسب چنانکه گذشت از طرف ناظران بعدی تأیید نشده است. نزدیک شدن به مشکل کلی، فقط به وضوح جزئیات آن کمک میکند نه به روشن شدن حدود و ثغورش. علاوه بر این پیش از آنکه به ما امکانسنجشی داده شود تا از جهان ترس ـ همچون حریق و وحشت و شهوات ـ حتی برای یک لحظه بیرون برویم، در متن شکفتگی نیهیلیسم فعال، انحطاط است که به عنوان پیشقراول خود را مینماید. البته در درون تبعیدگاه بلا، جان نمیتواند به روشنی و آگاهی برسد. و در این آگاهی تسلایی نیز نیست.
و بعد جلال آلاحمد در پاورقی صفحه ۴۱، «نیهیلیسم فعال» را چنین معنا کرده است:
غرض از نیهیلیسم فعال ( Actif) نیهیلیسم به قدرت نشسته درازدست همهکاره است و غرض از نیهیلیسم غیرفعال ( Passif) آنکه به قدرت دسترسی ندارد و وازده است و پناهبرنده به رمانتیسم.
نیهیلیسم فعال تنها به انکار ارزشهای گذشته کفایت نمیکند و دست به «وضع ارزشهای تازه» مییازد، اما نیهیلیسم غیرفعال در انکار دست و پا میزند. ناظرانِ بعد از نیچه را دیگر گرداب بلا بلعیده است و نمیتوانند جز به «اکنون» چشم بگشایند؛ گذشته را نیز با همین چشم میبینند و آینده را نیز در استمرار همین اکنون مییابند؛ چونان که گرفتار حریق گشته است که از غیر اکنون و این وحشتی که بر جانش مستولی است تصوری ندارد. در گیر و دار خشم و شهوت نیز جان در «حال» اسیر است؛ نه از دیروز تصوری دارد و نه از فردا. خودآگاهی یعنی بیرون شدن از عاداتی که بر جان احاطه یافتهاند و بر خود نگریستن. اما «عادت» همواره ملازم با «غفلت» است و از غفلتزده نمیتوان خواست که از غفلتزدگی خویش غافل نباشد.
یونگر از داستایفسکی و ناپلئون نیز نام میبرد. دیگران نیز چنین کردهاند، و میتوان گفت که تقدیر تاریخ جدید ـ و یا حوالت آن ـ این سه تن را به یکدیگر پیوسته است: نیچه، داستایفسکی و ناپلئون را؛ اگرچه هیچیک از این سه تن به خودآگاهی تاریخی دست نیافتهاند.
ناپلئون بدون تردید مظهر تقدیر تاریخی این عصر است، بیآنکه خود بداند. نیچه نیز، به نحوی دیگر، آیینهای است که منظرِ تاریخ جدید، «وجود همچون اراده به قدرت»، در او انعکاس مییابد. سخن از پیشگویی و یا پیشبینی در میان نیست؛ در آغاز هر عصر هستند کسانی که حقیقت آن عهد و منظر تاریخیِ آن در وجودشان ظهور و وقوع مییابد. آیینه بر خود آگاه نیست. داستایفسکی نیز آیینه قومی است که وظیفه دشواری را بر عهده گرفته است: رویکردی تاریخی به الحاد... پس سرگشتگی داستایفسکی میان ایمان و کفر است، میان عهد الهی قدیم و عهد شیطانی جدید. و این هر سه تن چه هراسانگیزند! و باید گفت چه هراسناکند و هراسانگیز، که «ترس» روی دیگر سکه «قدرت» است.
ترس روی دیگر سکه قدرت است و آن که خود را قدرتمند مینماید، بیش از دیگران میترسد. زرتشت نیچه هیئتی چون پیامبران دارد، اما خود نیچه بهشدت بیمار است و در معرض دیوانگی. داستایفسکی نیز بسیار مقتدر و هراسانگیز مینماید، اما آدمهای داستانهایش که صورتهای وجودی خود او هستند، وحشتزدهاند و مقهور جنون. ناپلئون با آن دو دیگر متفاوت است، از آن روی که خود او مظهر آن وجودی است که این عصر را از دیگر اعصار تمایز میبخشد: اراده به قدرت. یونگر مینویسد:
... هم در «اراده به قدرت» و هم در «راسکولنیکوف» [«جنایت و مکافات»] اشاره به ناپلئون اهمیت قابل ملاحظهای دارد. آن فرد بزرگ که از آخرین حلقه زنجیر قرن ۱۸ آزاد شده است در آن کتاب از جنبههای روشن خود نگریسته شده است و در این کتاب از جنبههای تاریکش. در آن کتاب از نظر تمتع از قدرتی تازه که بهروانی از دنیای بیرون به درون فرد میتراود ـ و در این کتاب از نظر رنجی که به طرزی انفصالناپذیر با آن قدرت وابسته است. و این هر دو روش با دو تصویر مثبت و منفی برای ایجاد تصور واقعیت معنوی یکدیگر را تکمیل میکنند.
تقدیر تاریخ ـ و یا حوالت آن ـ به واسطه اراده انسانها به ظهور میرسد، اما نه آنچنان که بلااراده بازیچه «روح زمان» باشند، و البته مراد از روح زمان نه آن چیزی است که هگل در فلسفه تاریخ میگوید. اینکه در هر زمانه انسانها بر امری اتفاق رأی مییابند و انگیزهها و اندیشههای مشترکی پیدا میکنند تصادفی نیست. در هر زمانه بشر ـ در مصداق جمعی خویش ـ عهد تازهای میبندد و این عهد تازه ملازم است با تعهدی تازه در تفکر بشر و اراده او. با اجتماع انسانها بر غایاتی واحد، وجود افراد در وجودی کلیتر مستحیل میشود که هم در مرتبه ذات و هم در مرتبه صفات و افعال، از نحوی وحدت و کلیت برخوردار است. تاریخْ حیاتِ همین مصداق جمعی بشر است که فراتر از افراد وجود دارد.
جبر و اختیار دو اعتبار متقابل از یک امر واحد است؛ نه آن است و نه این. روح این زمانه که نیهیلیسم صفت ذات اوست اختیار انسانها را نفی نمیکند؛ با اندیشه بشری میاندیشد و با دست اراده او نظم پیشین را ویران میکند و بنیانی تازه درمیاندازد. پس تعبیر پیشبینی یا پیشگویی نیز برای آنچه نیچه و داستایفسکی دریافتهاند درست نیست؛ فتنه در حال خیزش است و این دو نیز در آن شریکند، چنان که آن سومی، ناپلئون بناپارت.»
حجم
۱۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
حجم
۱۶۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۲۲۷ صفحه
نظرات کاربران
چرا پی دی اف اگر میشه کتاب الکترونیکش را موجود کنید
لطفا بی نهایت
مطالب بسیار مهم دربارهی فلسفه و شعر از سید مرتضی آوینی
ابتدای کتاب فهم مشکلی داره و در ادامه کسانی که کتابهایی که در این کتاب از آنها صحبت شده مانند 《۱۹۸۴》 و 《قلعه حیوانات》 و 《دنیای متهور نو》 را نخوانده باشند یا لااقل آشنایی اجمالی با آنها نداشته باشند در