کتاب لبخند ستیزان
معرفی کتاب لبخند ستیزان
کتاب لبخند ستیزان نوشته محمدجواد مظفر است. کتاب لبخند ستیزان را انتشارات کویر منتشر کرده است، این کتاب تأملی در جامعه مدنی و دشمنانش است.
درباره کتاب لبخند ستیزان
کتاب لبخند ستیزان در چهار فصل نوشته شده است. فصل اول حاصل گزیدهای از کارهای نویسنده، قبل از جنبش مدنی مردم ایران در دوّم خرداد هفتاد و شش است. در این فصل، مقاله «از ماست که بر ماست» نشان از نگاه نویسنده به وجود بنیانهای فرهنگیتاریخی حاصل از سازوکار استبدادی در بطن اخلاقیات و مناسبات فردی و اجتماعی ایرانیان دارد. در آن مقاله، نویسنده کوشیده است تا نشان دهد انتقادپذیری که از بنیانهای اساسی تحقّق جامعه مدنی است، نیازمند یک عزم ملّی و دگرگونی اخلاقیفرهنگی در میان مردم ایران است.
فصل دوّم که عنوان «جامعه مدنی و دشمنانش» را به خود اختصاص داده است حاوی بیست و چهار یادداشت است که در فاصله زمانی بهمنماه هفتاد و شش تا اردیبهشت هفتاد و نه نوشته شده است. در این فصل، نویسنده کوشیده است تا از منظرهای متفاوت، دفتر ویژگیهای جامعه مدنی و نیز دشمنانش را پیش روی خوانندگان بگشاید.
فصل سوّم، مجموعه یازده یادداشت است که در ستون «شمارش معکوس تا مجلس ششم» در روزنامه مشارکت نوشته شده است و به خواننده کتاب مدد میرساند تا شرایط آن روزها را درک کند و در کار شکلگیری «مجلس اصلاحات» تأمل نماید.
فصل چهارم، حاوی چهار گفتوگو (مصاحبه) است که حاصل همکاری علی نظری صاحب امتیاز و مدیر مسؤول هفتهنامه ارزش، علی رضاییراد خبرنگار و روزنامهنگار، خانم قیصری روزنامهنگار و آموزگار توانمند و محمّدجواد روح، جوان روزنامهنگار است. در این فصل خواننده میتواند از میان بحثهای مطرح شده با دیدگاه نویسنده پیرامون مسایل و مشکلاتِ پیشروی جنبش مدنی مردم ایران آشنا شود.
خواندن کتاب لبخند ستیزان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام پژوهشگران و علاقهمندان به جامعهشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب لبخند ستیزان
سهشنبه بیست و سوم آبانماه جاری گزارشی از «برنامه سیمای اقتصاد ما ی تلویزیون پخش شد که قلبم را فشرد و سخت دچار هیجان شدم. هرچند که مدتها است تلاش کردهام کاری به خیر و شرّ دیگران نداشته باشم و همانطور که زمانه اقتضا میکند راه بیتفاوتی و بیخیالی پیشه کنم که صلاح در این است و خیر دنیا در آن و آخرت را هم که خدا کریم است. اما از آنجا که ترک عادت موجب مرض است دوباره فیلمان یاد هندوستان کرد و به ناگاه و در حالی که تلویزیون داد و فریادهای مالباختگان را پخش میکرد خود را در گذشته دیدم و در حسرت روزهای امید و آرمانهای بزرگ آه از نهادم بلند شد. اما چرا از میان این همه مسئله و معضل اجتماعی و اخبار گوناگون موضوع شرکت «خانه دانشآموز» و نام یوسف خیرخواه این چنین مرا برآشفته کرد، ماجرایی است که سابقه آن به حدود هشت، نُه سال قبل برمیگردد. در سال ۵۸ و با تمهیدات یکی از برادران که از نیکان و دلسوختگان روزگار بود و سپس در زمره شهدای هفتم تیر و در حادثه انفجار حزب جمهوری اسلامی جان به جانآفرین تسلیم کرد، در دو اطاق یکی از خانههای مصادرهای اسکان یافتیم. در ظرف چند ماه ساختمان قدیمی و نیمه مخروبه آن خانه با خانوادههایی که هر کدام به طریقی توانسته بودند مجوّز سکونت را به دست آورند پر شد و یکبار دیگر خاطره خانه قمر خانم زنده شد و ماجرا پشت ماجرا بود که اتفاق میافتاد؛ که خود حدیثی دیگر میطلبد و در جای خود. در آنجا بود که با جناب جلالتمآب آقای یوسف خیرخواه آشنا شدم که توانسته بود اجازه سکونت به همراه همسر و سه فرزندش در آن خانه کذایی به دست آورد و بلای جان اهالی شود. از همان آغاز به دنبال شگردهای گوناگون در چگونگی استفاده هرچه بیشتر از امکانات آن خانه به گونهای انحصاری بود و به بهانههای مختلف و با ارائه طرحهای من درآوردی و با بررسی میزان موقعیت و وضع مالی دیگران سعی داشت هر کس را با شیوهای منطبق با روحیات شخص مورد نظر سرکیسه کند. تا اینکه ماجرای احضار وی به وسیله دادگستری پیش آمد و معلوم شد وی پروندهای در دادگستری رژیم گذشته داشته که در اثر وقایع سالهای انقلاب از چنگ دادگاه نجات یافته و بیخیال از آن، به دنبال پیاده کردن سناریوهای جدید است. پس از مدتی بالاخره حکم بازداشت وی صادر شد و حدود سال ۶۰ به زندان رفت. در ماههایی که دوران محرومیت خود را در زندان میگذراند خود را موظّف دیدیم که در حدّ امکان، به امور خانواده وی رسیدگی کنیم.
حجم
۴۷۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۴۷۸٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۰
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه