کتاب شعرهای بمب
معرفی کتاب شعرهای بمب
کتاب شعرهای بمب؛ شعرهایی برای حال بهتر مجموعه اشعار محسن پایمزد است که در انتشارات سه سه تار به چاپ رسیده است. این کتاب دربردارنده اشعاری در باب ادب تعلیمی است.
درباره کتاب شعرهای بمب؛ شعرهایی برای حال بهتر
کتاب شعرهای بمب؛ شعرهایی برای حال بهتر است. همانطور که خود شاعر هم در عنوان کتاب ذکر کرده است، تلاش کرده تا با سرودن این اشعار، حال خوب را به مخاطبانش هدیه کند. شاعر در این کتاب شیوه و پیشه شاعری سعدی را در پیش گرفته است و تلاش کرده تا اشعارش، در دسته ادبیات تعلیمی جای بگیرد. او نگاهش را به مسائل و مشکلات جهان امروزی معطوف کرده است و پندهایی میدهد که مناسب حال مردمان امروز است.
کتاب شعرهای بمب؛ شعرهایی برای حال بهتر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
کتاب شعرهای بمب؛ شعرهایی برای حال بهتر کتابی است برای تمام دوستداران شعر معاصر ایرانی. اگر دوست دارید کتابی را ورق بزنید و حالتان بهتر شود، خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شعرهای بمب؛ شعرهایی برای حال بهتر
ای دل پس از آن عاشقی
از عاشقی بیزار شو
دوران دل بستن گذشت
زین پس برو دلدار شو
آن لطف کردنها گذشت...
موها و گردنها گذشت...
شب، خاطره، زنها گذشت...
یک مرد ِ ایزدوار شو
بودای پُر بیاعتنا!
از خوک رد شو بی صدا
این راه ها رفتی... بیا
یکبار بی تکرار شو
تا کی شب ِ اینترنتی؟
تا کی هزاران لعنتی؟
تا کی شهود ِ شهوتی؟
از مُردگی بیدار شو
مثل خدا بیرون بزن
از پیرهنهای بدن
دل در تنی، )تنها نه تن(
یک قلب ِ دنیاخوار شو
مشرق برایت آمده
مغرب برایت آمده
ویزای خلوت را بگیر
یک ساکن ِ سیّار شو
***
و یاکریم نباشیم گربه هار شود
عقاب باش که بدخو به خود شکار شود
تو پیش آینهای خوپذیر آمدهای
بزرگ باش که دنیا بزرگوار شود
در این هزار زمستان تو سرخ و سبز بپوش
بیا سیاه نپوشیم تا بهار شود
بیا که جشن بگیریم خویش را با هم
که هیچ قلب مبادا که داغدار شود
به بی دریچه گی این قطار آه نکش
به خود اجازه بفرما که بی قطار شود
پیاده شو وَ برو پای یک درخت بخواب
اگر قطار نمیخواست سبزه زار شود
تو بال دور نداری ولی چه جای گله؟
به خود اجازه بده بستنی سوار شود!
شکست میخورد از بستنی بسی مرداد
خوشا خنک شدن ما هزار بار شود
*
و "میم" میپرد اینک به جشنهای جهان...
مصمم است پس از مرگ هم سه تار شود
***
چیزی به باران نمانده
کو آن دهان؟ شعر دارم
زیرزمین زنگ اول
یک آسمان شعر دارم
آن روسری سفره ام کن
تک لقمه نان و نگاهت
تا نقطی مرگ این سان
صد داستان شعر دارم
سی مترِ بدبوی کمنور
ای رنگ و نور و گشایش
با خود خودت را بیاور
وَ استکان!
شعر دارم
زنگ کذایی خراب است
اما بزن! گوش دارم!
پایان پایین پله
یک کهکشان شعر دارم
موزیک مطبوع یعنی آن تق تق کفشهایت
در خیسی راه پله...
وَ ناگهان شعر دارم !
شعری که دارم تنفّس
شعری که دارم تو هستی
شعری که دارم تو هستی
که همچنان شعر دارم
***
تمرین کنم بخندم
وقتی به غم رسیدم
تمرین کنم نترسم
وقتی به کم رسیدم
تمرین کنم نخواهم
از منجیان، نجاتی
چیزی که میشود را
شاید خودم رسیدم
بودا به خود رسید و
بوداییان به بودا
بوداییان نهادم
بودا شدم؛ رسیدم
گیلاس ترش بودم
میل رسیدنم بود
شیرین شدم! وَ دیدم
بسیار کم رسیدم
***
میخواهم اینکه آینه بر کف، بایستی
فکری کنی برای زمانی که نیستی
صدسال ِ بعد ازین، تو به یاد که ماندهای؟
گر ماندهای؛ چهای و کجایی و کیستی؟
گر هیچکس به خاطر تو مهربان نشد
گویی که هیچگاه در عالم نزیستی
گر قانعی به این؛ که تو و غفلت زمین
ورنه بکوش تا بنمایی که چیستی
حیف است گوهری که تو داری فنا شود
در زشتی و پلشتی و پستی و نیستی
مستی مکن که آینهات، قبله تو نیست
میخواهم اینکه قدر نگاهی بایستی!
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۱٫۰ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه