نظرات کاربران درباره کتاب عشق هرگز فراموش نمی‌کند

کاربرمحترم که ادعا میکنین کتاب رو خوندین ، استفاده از عبارت "مسخره" برای کتابی که احیانا داستانش باب سلیقه شما نبوده خیلی زیبنده یک فرد کتابخوان نیست چون این توهینی آشکار به سایر دوستانیکه با کتاب ارتباط برقرار کردند، هست . گرچه مطمنم نه شما کتابخوان هستین و نه این کتاب رو خوندین. چون کسی بدون شناخت از موضوع یک کتاب ، کتاب رو نمیخره.

توی این چند وقت اخیر ، بهترین کتابیه که خوندم... ترجمه که حرف نداره...عالی...وای چقد از خوندنش حالم خوبه...حتما حتما بخونیدش...پر از زندگی، پر از عشق، پر از امید... وای چقد کلمنتین رو دوست داشتم. چقدر از لوک خوشم اومد.

کتابِ بی‌نظیریه... پر از احساسات ناب و عشق... داستان عاشقانه‌ای که هم لبخند رو به لبتون میاره و هم محزونتون میکنه...

این کتاب فوق العاده است.

کتاب ترجمه خوب و روانی داره، و چون توسط سه نفر روایت میشه برای خواننده اصلا خسته کننده نیست و اینکه من طرح روی جلد کتاب رو هم خیلی دوست داشتم

کتابی به شدت جذاب و خواندنی و عاشقانه.به طوری که نمیشه زمین گذاشتش و باید زود بخونیدش.😊👌

کتاب بسیار زیبایی بود. عشق، امید و زندگی با همه محدودیت ها و ترس ها و شاید یکی از وحشتناک ترین بیماری های دنیا باز هم به نا امیدی ها غلبه میکنند " اگر کسی، حتی یک نفر، نام تو را به یاد داشته باشد و آن را با عشق تکرار کند یعنی تو در این دنیا حضور داری..."

تازه صفحه 21هستم،ولی کلی از این کتاب خوشم اومده از کسی ک بهم معرفی کرده خیلی خیلی ممنون :-)

کتاب را کامل مطالعه کردم. ترجمه خوب و روانی داره و از نظر داستانی هم کتاب متوسطی است. جذاب شروع میشه ولی داستان پیشرفت زیادی در عشق نداره و در حد یک کشش عادی بین زن و مرد هست که هرجا این ارتباط باشه ،این حد از کشش و جذب بین دو جنس مخالف عادی است .اگرچه نیروی اولیه و محرکه عشق هم همین جاذبه هست ولی برای رسیدن به عشق ،مولفه های دیگری هم لازم است که در طول زمان و با شناخت کامل تر و تعاملات بیشتر به وجود میاد و تداوم عشق است که اعجاز عشق انسانی را نشان میدهد.

خیلی قشنگ بود. ترجمه ی روان و خوبی هم داشت. نمیخواستم تمومش کنم ولی نتونستم. الان تموم شده و به خودم اومدم دیدم چهار صبحه. یه حس خاصی به آدم دست میده بعد خوندنش.یه شادی غم انگیز

فوق العاده قشنگه این کتاب. باید به چاپ چندم برسه. من نسخه چاپیش رو از کتابخونه حسینه ارشاد گرفتم خوندم. موضوع کاملا جدید و نثر روان.

الان که کتابو تموم کردم داشتم با خودم فکر میکردم بهترین هدیه ی ولنتاین میتونه باشه البته ازنظر من😅اونم بخاطر بار احساسی فوق العاده ای که داشت، اگه میخواین درباره عشق واقعی بخونینو و اونو با تموم وجود حس کنین این کتاب بشدت توصیه میشه چیزایی که از کتاب یاد گرفتم و بشدت تاثیرگذار بود برام : *عشق واقعی به ظاهرو موقعیت نیس، عشق واقعی به تموم لحظه های خوبیه ک با اون شخص ساخته میشه و هیچوقت از یاد نمیره *یه زندگی حتی اگه شروع پایانش با دروغ همراه باشه بازم از ارزش خاطراتو لحظه های خوبی که بینش بوده کم نمیشه *خاطرات بهترین دارایی های ما هستن که ما هروقت بخایم میتونیم به هر نحوی ازشون یاد کنیم حتی اگه ادم اون خاطرات در نظرمون ادم بدی باشه بازم هیچی از ارزش اونا کم نمیشه:) *و اینکه برای تداوم عشقاتون در لحظه عاشق شین😂مثل دو زوج دمانسی که هربار همو میبینن انگار اولین قرار آشناییشونه، اولین قراری که برای هردوشون سرشار از عشق و هیجانه(:

کتاب‌ قشنگیه و داستان جالبی داره اما در عین حال غم خاصی درش هست که خوندنش رو سخت میکنه.

خوندن این کتاب با چنین موضوعی برای من خیلی سخت بود، هر صفحه که تموم میشد با خودم میگفتم الان میذارمش کنار ولی کشش داستان باعث شد که ادامه بدم !! هیچ تصوری از آلزایمر نداشتم و برای همین خط به خط این کتاب واسم دردناک بود. خودخواهی "جک" منو یاد خیلی از آدمایی انداخت که با قصد کمک و نیت خیر بیشتر باعث اذیت شدن آدمایی میشن که دوسشون دارن ، شاید به این خاطر که خودشون رو جای اون آدما نمیذارن و درکشون نمی کنن. با این اوصاف اگه قلب قویی دارید این کتاب رو بخونید تا با قدرت خارق العاده احساسات مواجه شید.

هر جا عشق باشه همه چیز عالیه حتی بین دو انسان دچار الزایمر عشق معجزه گر در برابر فراموشی هم پیروزه ... درباره بریده ها هم بگم که فقط با خوندن اون داستان و زندگی کردن اون لحظات با تک تک شخصیت های اون داستان هست که باعث لذت و درک از بریده ها میشه

یک کتاب که غیراز اینکه حقیقت آلزایمر رو بهت میفهمونه، قشنگی روابط آدمها رو به خوبی برات به تصویر می‌کشه.خوب بود

داستان قشنگ و جالبی داشت، من ک از خوندنش لذت بردم

واقعا داستان متفاوت و قشنگی بود

داستان جذاب و متفاوتی برای من داشت و یه جورایی با احساساتم بازی کرد. :) عشق بین دو فرد آلزایمری...که همه چیزو فراموش میکردن اما همدیگرو نه ☺ نمادهای خوبی داشت. ترجمه هم خوب و روان بود.

خیلی قشنگ بود مرسی از طاقچه بابت هدیه کتابخانه همگانی😍😍

این کتاب خیلی به درده ادم میخوره عالییییییی هست واقعا متشکرم از نویسنده اش ♥♥♥♥♥

ترجمه بسیار روان و خوبی داره، اطلاعات مختصر و مفیدی راجع به بیماری الزایمر میده، والبته زندگی سخت و دردناک این افراد.داستان هیجان انگیز و پر کششی نداره ولی ارزش خوندن داره

داستان کتاب از سه زاویه دید متفاوت روایت میشه. زن 39 ساله ای که دچار دمانس یا آلزایمر زودرس شده و به جای آسایشگاه، به یه موسسه نگهداری سالمندان سپرده شده و زنی که همسرش کلاهبرداری کرده و الان مجبوره برای گذران زندگیش توی خانه ی سالمندان به عنوان آشپز و مستخدم کار کنه. خیلی معمولی و تا حد زیادی عامه پسندانه بود بنظرم. به طور کلی کتابای عاشقانه رو اصلا نمی پسندم ولی طبق تعاریف از این کتاب انتظار متفاوت بودن داشتم که متاسفانه در حد انتظاراتم نبود..

توصیفات این کتاب از احساسات یک بیمار مبتلا به فراموشی فوق العاده‌س... مخصوصا اگر گیجیِ شدیدِ بعد از بیدارشدن‌از یک خواب ناکافی وکوتاه پس از یک خستگی شدید را تجربه کرده باشید؛ کاملا متوجه میشوید که نویسنده به طرز خارق العاده ای احساسات آنا را توصیف کرده است.احساساتی که همزمان شمارا خندانده و محزون می‌کنند. کتاب تقریبا هرچند سطر یکبار شما را می‌خنداند اما همزمان شما را از رو به رو شدن با واقعیات تلخ دور نگه نمی‌دارد. همچنین نوع نگاه انسان دوستانه و بخشنده ای که در کتاب ستوده و تایید میشود نیز بسیار دوستداشتنی و قابل تامل است.

خیلی کتاب قشنگی بود.واقعا فکر آدم رو مشغول میکنه.هر کدوم از ما ممکنه یک روزی گرفتار فراموشی بشیم.

به نظرم مفهومی که این داستان روش بنا شده، توجه به تمام جزئیات یک رابطه و لذت بردن از زندگی در لحظس. این که قدر تک تک لحظات زیبایی که با همراه زندگیمون داریم رو بدونیم. در کل من این کتاب رو دوست داشتم. قسمت های آنا از یه جایی به بعد برام یه مقدار کسل کننده بود. اما درک کوچیکی که از دنیای افراد مبتلا به آلزایمر میداد هم خالی از لطف نبود و البته غم انگیز بود. من بیشتر قسمت‌های ایوه و کلمنتین رو دوست داشتم و میخواستم ببینم اونا به کجا میرسن.

کتاب خوبی بود باعث شد درباره ی آلزایمر بیشتر یاد بگیرم و اینکه وقتی خودمو جای آنا میذاشتم از زندگی نا امید میشدم:(

کتاب رو دوس داشتم، هم داستانش خوب بود هم شخصیتاش خوب پرداخته شده بودن، بنظرم ارزش خوندن رو داره.

کتابی که یک عاشقانه آرام و شیرین را روایت می کند... روایتی که نشان می‌دهد عشق به یک آدم می تواند انقدر عمیق شود که حتی اگر اسمش هم بخاطر نیاوری حس خوبت نسبت به او را از دست ندهی و‌ در آغوشش آرام بگیری

جالب بود،بیش از پیش خدارو بابت نعمت سلامتیم شکر میکنم

اگر از اونجور آدم هایی هستید که خودتون رو جای شخصیت اصلی کتاب میذارید این کتاب رو بهتون توصیه نمیکنم رنجی که آنا در تک تک لحظات داره میکشه با توصیفات نویسنده کاملا به آدم منتقل میشه ولی کتاب یه پیام خیلی بزرگ برای من داشت و اون این بود که در سطر سطر کتاب از اینکه این موهبت رو دارم که همه چیز رو بخاطر میارم بسیار خوشحال و سپاسگزار بودم

کتاب دلنشینی بود...و اگه احساساتی باشین قطره اشکی هم میاد روی گونه تون

ترجمه خیلی روانی داشت . چون از زبان چند شخصیت بود ،اصلا کسل کننده نبود . به خیلی از مسائل پرداخته شده بود و بهتره بگم چند تا داستان در کنار هم بود ⁦👌🏻⁩ فوق العاده از خوندن این کتاب لذت بردم و این کتاب به ما ثابت می‌کنه که قلب هم حافظه داره . . .

چه عشق زیبایی

به نظرم عشق فقط میتونه کمک‌ کنه که مشکلات حل بشه

تنها کتابی که همزمان دوستش داشتم و نداشتم .. کتاب خوبیه و همچنین متفاوت

از این کتاب انتظار یک اثر خارق العاده رو نداشته باشید. اما مطمئن باشید کتاب تلخ و شیرینی است که بیادتون میمونه. چند راوی بودن کتاب به جذابیتش اضافه کرده بخصوص وقتی از زبان یک کودک روایت میشد.

کتاب بسیار زیبایی هست.من واقعا باهاش ارتباط برقرار کردم عشق بین افراد رو زیبا ترسیم کرده.فقط فک کنم اول فصل دوازدهم بجای سیزده ماه پیش اشتباهی نوشته سی ماه پیش!

این کتاب قشنگه بچه ها؟

زیبا ترین کتابی بود که این اواخر خوندم.ازدستش ندید.به قول معروف از اون کتابهاییه که نمیتونید زمینش بذارید

آنگوس می‌گوید:(( آدم ها در طول زندگی ترمیم می‌شوند و با وجود مشکلات فراوان پیش‌می‌روند، حتی ممکن است فصلی جدید به رویشان باز شود که اگر آن رویداد های بد برایشان پیش نمی‌آمد، هرگز قادر به دیدن این فصل زیبای جدید نبودند.))

کتاب قشنگی بود

کتابی احساسی و پر کشش.اما من را به هم ریخت.ترس های اگزیستانسیتلم را فعال کرد

با این که روند کند و یکنواختی داشت جذاب بود و خواننده با آن همراه میشد

جالب بود

سلاام من این کتاب و دوست داشتم در رابطه به دختری ب نام آنا که دچار دمانس شده و در مرکزی نگهداری می شه، مادر آنا هم آلزایمر داشته . عشق ب معنای ارتباط بین دونفر با آنچه که معمول و شناخته شده است توی کتاب به تصویر کشیده نشده ولی ارتباط بیمار دچار دمانس با اعضای خانواده ، یا با یکی دیگه از افراد داخل مرکز قشنگ هست و در کنار داستان تا اینجا از آشپزی به نام ایوِ سخن گفته که با دخترش وارد مرکز میشه، نحوه ارتباط آدمای اطرافش رو نسبت به خودش و فرزندش؛ پس از مشکلات ورشکستگی و زندان همسرش نشون میده... ب نظرم خیلی قشنگ بود... منتها تا نیمی از داستان کشش بیشتری داره و بعد روال تکراری پیدا می‌کنه. شاید از نیمه به بعد براتون خسته کننده باشه.

داستان درباره نوع خاصی از بیماری آلزایمر و مشکلاتی که برای بیمار و اطرافیان به وجود میاره هست ولی تمرکز اصلی کتاب روی اثر عشق بر زندگی آدم هاست. گرچه به نظرم داستان خیلی معمولی ای بود و جذابیت زیادی برای من نداشت. یعنی کشش کافی برای خوندن باقی داستان در آدم ایجاد نمی شد. ترجمه ش خوب بود و بعضی جاها البته به نظرم سانسور شده بود که دیگه توی کتاب های ترجمه شده بهش عادت کردیم. ولی بدترین اشکال ترجمه، ترجمه اسامی شخصیت ها بود. مثلا Eve رو ایوِه ترجمه کرده بود که خیلی افتضاح بود و دیگه همه می دونن تلفظ صحیحش ایو هست.

کتاب خوبی بود ولی داستانش زیاد جذاب نبود

بد نبود..........

کسایی که رمان دوست دارن از این کتاب خوششون میاد منم دوستش داشتم ولی فوق العاده نبود اخرش هم نتونستم بخونم ۳۰ صفحه اخر چی شد؟؟؟؟😥