دانلود و خرید کتاب صوتی ملودی شهر بارانی (نمایشنامه)
معرفی کتاب صوتی ملودی شهر بارانی (نمایشنامه)
کتاب صوتی ملودی شهر بارانی (نمایشنامه) اثری از اکبر رادی است که با اجرای جمعی از گویندگان توانای کشور، به تجربهای لذتبخش تبدیل شده است. این داستان به بیان بخشی از مشکلات قشر روشنفکر ایران میپردازد و در تلاش است تا نوعی راهکار برای آن ارائه کند.
درباره کتاب صوتی ملودی شهر بارانی (نمایشنامه)
کتاب صوتی ملودی شهر بارانی (نمایشنامه) اثر اکبر رادی، چهره شناخته شده و تاثیرگذار در ادبیات نمایشی معاصر ایران است.
این داستان در فضای شهر رشت رخ میدهد و داستان آن به سال ۱۳۲۵ برمیگردد. مهیار، پسر خانواده آهنگ، برای تحصیل در رشته حقوق به سوییس رفته است و بعد از فوت پدرش به رشت برمیگردد. حالا خانواده او، آفاق مادرش، بهمن بردار بزرگش و ماری خواهرش تلاش میکنند تا او را قانع کنند که در ایران و نزد آنها بماند. اما او که از قشر روشنفکر است، علاقه و تعلق خاطری به ایران ندارد. مسلم، خدمتکار خانوده که پدر مهیار، برایش خانه خریده است هم در پیش بردن ماجرای این داستان نقش دارد.
کتاب صوتی ملودی شهر بارانی (نمایشنامه) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن کتاب صوتی ملودی شهر بارانی (نمایشنامه) را به تمام دوستداران نمایشنامههای صوتی، علاقهمندان به آثار اکبر رادی و دوستداران تئاتر پیشنهاد میکنیم.
درباره اکبر رادی
اکبر رادی ۱۰ مهر سال ۱۳۱۸ در شهر رشت متولد شد. در سال ۱۳۲۹ بعد از ورشکستگی پدرش، به تهران مهاجرت کردند. او در دانشگاه تهران در رشته علوم اجتماعی تحصیل کرد و بعد از گذراندن دورههای تربیت معلم، در سال ۱۳۴۱ به شغل معلمی پرداخت و ادبیات نمایشی تدریس میکرد.
اکبر رادی در سال ۱۳۳۸ نخستین نمایشنامه خود را نوشت: روزنه آبی. هرچند انتشار این نمایشنامه دو سال طول کشید اما توجه احمد شاملو را به خود جلب کرد. چند سال بعد در سال ۴۷ یکی از مهمترین نمایشنامههای دهه چهل ایران، ارثیه ایرانی، به قلم او منتشر شد. درباب اهمیت این اثر میتوان اینطور گفت: پانزده سال بعد در دهه شصت نسخه دیگری از همین اثر را با عنوان تانگوی تخم مرغ داغ به رشته تحریر درآورد. او نثری قوی و محکم داشت که سرشار از مایههای فرهنگ عامه مردم است. یعنی کاملا متناسب با شخصیتهایی که میآفرید.
از میان معروفترین کارهای اکبر رادی میتوان به روزنه آبی، ارثیه ایرانی، خانمچه و مهتابی، جاده، دستی از دور، نامههای همشهری، انسان ریخته یا نیمرخ شبرنگ در سپیده سوم، صیادان، لبخند باشکوه آقای گیل، پلکان، تانگوی تخم مرغ داغ و ... اشاره کرد. او پنجم دیماه ۱۳۸۶ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب صوتی ملودی شهر بارانی (نمایشنامه)
آفاق وارد می شود. زن جاافتاده ای است پخته و بااقتدار، که روسری و ژاکت مشکی پوشیده است و کمی رنگ پریده میآید.
آفاق: میرسکینه، مرغ ها رو بفرست توی لانه، زیر بارون ولن.
میرسکینه: به چشم خانم آفاق جان.
آفاق: یه ماهی شور هم از توی خُم دربیار، برای سر ناهار.
میرسکینه: چشم خانم جان.
آفاق: وقت کردی، اون کله قندهارم بشکن.
میرسکینه: اگه این باد قولنجِ من بذاره، اونم به چشم.
دست روی شانه گذاشته، نالان و دردناک می رود. آفاق با تعجب متوجه مهیار میشود که در این فاصله تکه نان و کرهاش را خورده است.
آفاق: دیشب ساعت یازده و نیم رسیدی، صبحِ به این زودی کجا میری مهیار جان؟
مهیار: جایی نمیرم خانم جان؛ فرصت نکردم لباس مو در بیارم.
آفاق: لابد مشغول مطالعه، یا نوشتن بودی.
مهیار: نه، کلافه خواب بودم و، همین جا روی مبل...
آفاق: شنیدم اون جا کتاب نوشتی.
مهیار: ای... موقع بی کاری یه قلمکی می زدم.
آفاق: ( با اشتیاق. ) خوشحالم، خوشحالم که ساق و سالم برگشتی. ماشالله رشید، تربیت شده، به به!
مهیار: من بیس سال زیر سایه شما و آقاجان تربیت شده م، توی همین خونه، و هر چه هستم از برکت شماس. (خم میشود و دست آفاق را میبوسد.)
آفاق: خب، هفت سال گذشته، یه چیزهایی رم باید ندیده بگیری. توی این هوای مرطوب آدمها خیلی زودتر از در و دیوار و سنگ و سُفال شکسته میشن.
مهیار: شما هیچ فرقی نکردین؛ حتی بهترم شده ین. فقط، یه قدری افسرده به نظر میآین.
آفاق: آه... مرحوم صادق خان کجاس اون پسره شیطون شو ببینه که با چه وقار و شخصیتی برگشته. (با دستمال جلوی تاثر خود را میگیرد.) یه چیزی بخور، شیر، مربا. اون تخم مرغ عسلی مال همین صبحه. گفتم میرسکینه از توی لانه آورد.
مهیار: (تخم مرغ را برمیدارد.) دقیقا چند روزه؟
آفاق: دوشنبه چهلم شم برگذار کردیم. مردانه مسجد «لاکانی» ، زنانه توی سالن. چند تا از واعظهای نمره اول منبر رفتن. آقایان عَلَم الهُدی و آیت الله اِشکوَری هم به احترام مرحوم صادق خان تشریف آوردن. خیلی مفصل و آبرومند... چرا زودتر نیومدی؟
زمان
۲ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۱۳۲٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲ ساعت و ۲۴ دقیقه
حجم
۱۳۲٫۲ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد