برای خرید و دانلود کتاب صوتی چشم هایت نوشته سیر سدریک و خواندن و شنیدن هزاران کتاب الکترونیکی و صوتی دیگر، اپلیکیشن طاقچه را رایگان نصب کنید.
کتاب صوتی چشم هایت داستانی از سیر سدریک با ترجمه آریا نوری است. داستانی در ژانر وحشت از مردی که به اختلال خواب دچار است اما در طول درمانش، مشکلات عجیب دیگری برایش به وجود میآید.
این کتاب در زمان انتشارش به سرعت به فهرست پرفروشترینها راه یافت. نسخه صوتی این اثر را با صدای گرم و گیرای آرمان سلطان زاده میشنوید.
سیر سدریک در کتاب صوتی چشم هایت، داستان مردی به نام توما استونسن را نوشته است. او به اختلال خواب دچار است و این موضوع باعث شده تا در زندگی روزمرهاش نیز با مجموعهای از مشکلات گوناگون روبهرو شود. توما برای حل مشکلش تصمیم میگیرد به سراغ روانپزشک برود و با هیپنوتیزم راه حلی برای خودش پیدا کند.
او امیدوار است که هیپنوتیزم راه درمانش باشد اما حادثهای غیرعادی اتفاق میافتد و زندگی او با کابوسهای وحشتناک عجین میشود. مشکلاتش چند برابر میشود چون در این کابوسها خودش را در قالب یک قاتل بیرحم میبیند که با خشونت و لذتی وصف نشدنی آدم میکشد. مشکل اصلی این خوابها نیست. مشکل زمانی است که متوجه میشود هر تصویری از دریچه چشمهای آن قاتل دیده است، کابوس نبودند. او وارد منجلابی شده است که زندگیاش را به یک جهنم تمام عیار تبدیل کرده است.
کل ماجرای چشم هایت در یک هفته اتفاق میافتد اما توانایی نویسنده در روایت این ماجرا باعث شده است تا داستان در زمان حال و آینده در رفت و آمد باشد. داستان از زبان دو نفر روایت میشود که به واسطه مجموعهای از رخدادهای عجیب، به هم میرسند و با هم متحد میشوند.
داستان چشم هایت با تعلیقهای بسیارش، با ضرباهنگی سریع به پیش میرود و مخاطب را به دنبال خود میکشاند.
شنیدن کتاب صوتی چشم هایت برای تمام کسانی که از خواندن داستانهایی در ژانر وحشت لذت میبرند، یک تجربه جذاب میسازد.
سیر سدریک، ۲۴ اکتبر سال ۱۹۷۲ در تولوز فرانسه متولد شد. در رشته زبان انگلیسی تحصیل کرد و مشغول کار روزنامه نگاری و ترجمه شد. بعد از آن شروع به نوشتن داستان کوتاه کرد و اولین مجموعه داستانهای کوتاه ترسناک در سال ۱۹۹۸ منتشر کرد. بعد از آن نیز به نوشتن داستان کوتاه ادامه داد و در سال ۲۰۱۰ هم جایزه دریافت کرد.
در سال ۲۰۰۶ تصمیم گرفت تا تمام وقت به نوشتن بپردازد و در سال ۲۰۰۹ با انتشار کتاب کودک قبرستان به ژانر وحشت در فرانسه جان دوبارهای بخشید. این کتاب هم از استقبال بینظیری برخوردار شد و هم جایزه رمان وحشت سال را برای سیر سدریک به ارمغان آورد.
او استیون کینگ و پس از وی، ادگار آلنپو و کلایو بارکر را از منابع الهامش برای خلق داستانهای ژانر وحشت میداند.
آن شب نیز بحثشان شده بود. نزدیک به دو سال میشد که باهم بودند. همدیگر را در مهمانی جشن تولد دوستی مشترک ملاقات کرده و خیلی زود به سمت هم کشیده شده بودند. از آن زمان به بعد، دیگر از هم جدا نشده بودند. توما با همان نگاه اول عاشقش شده بود؛ عاشق صورت مثلث گونهاش، طره زیبای موهایش، چهره متفکر و، درنهایت، خندههای از ته دلش.
اینطور به نظرش رسیده بود که با نگاهی ساده میتوانستند همدیگر را درک کنند و اينکه برای همدیگر ساختهشده بودند. توما در نخستین روزهای آشناییاش با سوفی گمان میکرد خوشبختیاش تضمینشده خواهد بود. ولی باگذشت زمان، بیآنکه خودشان متوجه باشند، بهتدریج از هم فاصله گرفته بودند. اکنون نیز چندهفتهای میشد که توما صدای خنده سوفی را نشنیده و درخشش چشمانش را ندیده بود. سوفی دیگر خشم و عصبانیت خود را نه متوجه بانکدارها، سرمایهدارها، دزدها و ظالمان، که متوجه توما میکرد. در مورد کارهایی حرف میزد که توما باید میکرد و نکرده بود و در مورد قولهایی که به آنها عمل نشده بود. کوچکترین بحثی میانشان، سرانجام به گریه و داد و فریاد سوفی تبدیل میشد. مانند آن شب که بحثی بیمورد درباره مقصدشان برای تعطیلات بعدی کرده بودند. توما نمیدانست چه چیزی باعث شده بود کارشان به آنجا بکشد. فقط این اشتباه را کرده و گفته بود که آن سال ازنظر مالی توانایی سفر به دریا را ندارند. سوفی نیز خیلی سریع خشمگین شده و توما را متهم به این کرده بود که صبح تا شام مانند فردی بهدردنخور پشت رایانهاش نشسته و هیچ کار بهدردبخوری نمیکند. حتی حاضر نمیشود شغلش را عوض کند تا بتواند نیازهای او را پاسخ گوید.
دستهبندی | |
زمان | ۱۲ ساعت و ۰۹ دقیقه |
قابلیت انتقال | دارد |
حجم | ۱۰۰۵٫۵ مگابایت |