دانلود و خرید کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟
معرفی کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟
کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟ داستانی از ریموند کارور است. او در کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟ دربارهی ماجرای قتلی که در روزنامه خوانده است، صحبت میکند.
کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟ را با صدای بهمن وخشور در اختیار دارید.
دربارهی کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟
کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟ یکی از داستانهای نویسنده معروف، ریموند کارور است که اغلب درباره زنان و مردانی است که گویی از درون ویران شدهاند و این ویرانی در تنهایی و عدم امکان ارتباط آنان با دیگران نمود پیدا میکند. ریموند کارور در کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟ تنهایی انسانها را به خوبی نشان داده است. او ماجرای کتاب را با تعریف کردن ماجرای اسباب کشی همسایههای جدیدش آغاز میکند. همسایههای جدیدی که اوایل تابستان آمدند. سهتا بچه دارند و مرد داستان خیلی خیلی شبیه به کسی است که در روزنامه خبر عجیبی دربارهاش چاپ شده است. مردی که در سانفراسیسکو با چوب بیسبال زنش و فاسقش را کشته بود!
ریموند کارور در داستان در سانفرانسیسکو چه میکنی؟ نشان میدهد این تصور افراد از خوشبختی دیگران چندان متکی به واقعیت نیست و فقط به دلیل آن است که از دور دستی بر آتش دارند. شخصیتهای او در صحنهپردازی داستانهایش بهشدت برای خواننده ملموس و قابلدرک میشوند و در پایانِ داستانهایش خواننده که ابتدا حس میکند اتفاق مهمی رخ نداده، ناگهان متوجه هیبت و هولناکی آنچه رخ داده میشود.
کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟ برای دوستداران ادبیات جهان و داستان کوتاه، تجربهای شیرین است.
درباره ریموند کارور
ریموند کارور با نام کامل ریموند کِلِوی کاروِر جونیور در تاریخ ۲۵ مه ۱۹۳۸ در کلتسکنی، اورگن به دنیا آمد. ریموند کارور نویسنده داستانهای کوتاه و شاعر امریکایی بود. او یکی از نویسندگان مطرح قرن بیستم و همچنین یکی از کسانی شمرده میشود که موجب تجدید حیات داستان کوتاه در دههٔ ۱۹۸۰ شدهاند. یکی از مشهورترین نوشتههای با نام وقتی از عشق حرف میزنیم از چه حرف میزنیم. در سال ۱۹۸۱ چاپ شد. ریموند کارور برای داستان یک چیز کوچک و خوب، جایزه اُ.هنری را دریافت کرد.
کارور در تاریخ ۲ اوت ۱۹۸۸ از دنیا رفت.
بخشی از کتاب صوتی در سانفرانسیسکو چه میکنی؟
خلاصهی قصه این که اسم روی صندوق پستاش رو عوض نکرد که نکرد تا این که کمی بعد با نامهای که به آدرس آنها آمده بود رفتم سراغشان. او چیزهایی گفت به این مضمون: مارستون؟ بله، درسته. این نامه مال ماست، مارستون... یکی از همین روزها باید قوطی رنگ رو بردارم و این اسم رو عوض کنم... کول رو.
تمام مدتی که داشت حرف میزد چشمهایش این طرف و آن طرف میرفت. سر آخر هم از گوشهی چشم به من نگاه کرد و یکی دوبار چانهاش را خاراند. با این حال هیچ وقت اسم روی صندوق را تغییر نداد و پس از مدتی من هم بی خیال شدم و به کلی موضوع را فراموش کردم.
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۰
حجم
۰
قابلیت انتقال
دارد