دانلود و خرید کتاب صوتی سال های خوش جوانی
معرفی کتاب صوتی سال های خوش جوانی
کتاب صوتی سال های خوش جوانی خاطرات رزمنده حیدر مالمیر، گردآوریشده توسط موسسه فرهنگی هنری جنات فکه و با صدای علی همت مومیوند است و انتشارات جنات فکه آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب صوتی سال های خوش جوانی
سالهای خوش جوانی روایتی است از خاطرات رزمنده حیدر مالمیر که حال و هوای خاص خودش را دارد. شنونده در تمام لحظات این اثر با حوادث و اتفاقاتی روبهرو میشود که با چاشنی طنز راوی همراه است و اوقات خوش و بهیاد ماندنیای برای مخاطب ایجاد میکند. دوران خوش جوانی با خاطراتی از اعزام به جبهه شروع میشود و با یادآوری خاطرات تلخ و شیرینی از رزمندهها و روابطشان با یکدیگر ادامه پیدا میکند. لحظههای آموزش قبل از عملیات، دقایق گرم نبرد با دشمن بعثی، شهادت رفقای از جان عزیزتر و... همه و همه تنها بخشی از خاطرات کتاب صوتی است.
لحن ساده و بیپیرایه حیدر مالمیر به عنوان نوجوانی که شور و حرارت جوانی را در خاکهای گرم جبهه جنوب جستوجو میکند، منحصر به فرد است. او با ظرافت و دقت به واگویهکردن دیدنیهایش از جنگ پرداخته و از آن ایام به عنوان بهترین ایام عمرش یاد میکند.
شنیدن کتاب صوتی سال های خوش جوانی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن کتاب صوتی سال های خوش جوانی را به تمام علاقهمندان به شنیدن خاطرات رزمندگان و شهدا پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی سال های خوش جوانی
«زمستان ۶۴ بود. چند روزی از عملیات والفجر ۸ گذشته بود. صدام هم اساسی قاطی کرده بود. چون اومد بود ایران رو بگیره حالا یه شهرش رو هم از دست داده بود. اون هم چه شهری... فاو که از نظر صدور نفت و پتروشیمی خیلی براش اهمیت داشت. ارتش عراق برای عقب روندن بچهها هرکاری تونست کرد. به قول بچهها هیچی کم نذاشت. از بمب خوشهای۳ و توپ فرانسوی۴ و هواپیما پرونی و حملات شبانه بگیرید تا بمب شیمیایی اونم تو دل شب.
یه گروهان از گردان ما هم شرف حضور تو این عملیات رو داشت. تو این بین من هم یه فیضکی بردم. بچههای ما توی فاو توی یه ساختمونی که شبیه اداره بود مستقر شده بودن و روزها برای کار یعنی انفجار وخرابکاری میرفتن بیرون و شبها هم برای خواب و استراحت میاومدن اداره! چون احتمال حمله شیمیایی تو شب هم بود مجبور بودیم شبها هم نوبتی نگهبانی بدیم.
و اما بشنوید حدیث نگهبانی رو از زبان نگهبان شب:
اون روزی که شبش قرار شد نگهبانی بدیم من خیلی خودم رو خسته کرده بودم، البته نه اینکه کار مهمی انجام داده باشم بالاخر بچه بودیم، اگه یه قول دوقول هم بازی میکردیم باز خسته میشدیم. یکی از بچهها یه لیست درست کرد که از ساعت ۱۲ شب تا ۶ صبح یک ساعت، یک ساعت بچهها پاس بِدن. اسم منو هم نوشته بود ساعت ۱۲ تا ۱. رفتم و گفتم: بچهها من خوابم میاد یا منو بیخیال شید یا ساعت پست منو عوض کنید.
حاج امیر احمدی فرمانده گردان تخریب لشکر ۴۰ صاحب الزمان گفت: این صحبتها نیست، بچهها همه خستهاند اگه میخوای جا تو با یکی عوض کن. تازه نمیخوای که قدم رو بری! فقط بیدار باش و اگه خبری شد بقیه رو بیدارکن.
بعد برگشت به بقیه بچهها گفت: هرکس نفر بعدیش رو بشناسه که وقتی پستش تموم شد اون رو بیدار کنه. یادتون هم باشه هر کی سر پست بخوابه فردا شهردار شهر فاوه!»
زمان
۵ ساعت و ۱۳ دقیقه
حجم
۷۱۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۵ ساعت و ۱۳ دقیقه
حجم
۷۱۱٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
سلام حیدر عزیز و باصفا ودارای اخلاق نیکو چه شیوا ودلنشین بود خاطرات نوجوانیت . بخاطر نوشته های قشنگت ۱۰ کتاب دیگر صوتی از روی طاقچه ورق زدم و خوندم
کتابی معمولی و قدیمی شاید برای نوجوان ها بد نباشه چون جنگ رو به صورت بچه بازی روایت کرده اثر قابلی نیست خصوصا با این قیمت! خورده داستان هایی که تلاش کرده خنده دار باشه ولی نیست گویندگی خوب بود امتیاز ۵ از ۱۰
اوقات خوش آن بود که با دوست بسر شد باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود ... بهترین زمان عمر ما جوانی است، اما جوانی که با دوستان نازنین دل وعارف و واصل در قطعه ای از بهشت خدا بروی
سلام و درود بر جناب استاد مومیوند عزیز بنده حیدر مالمیر هستم . خیلی خوشحالم که با صدای شما این کتاب تبدیل به صوت شد .دست شما درد نکنه.خیلی عالی و دلنشین و با احساس اجرا کردید. هر خاطره را چند بار گوش
عالی
سلام و عرض ادب شاید تنها اشکالی که بتوان به کتاب وارد کرد این است که توالی زمانی خاطره ها رعایت نشده است و در برخی از خاطره ها مشخص نیست راوی در کدام یکان بوده است