دانلود و خرید کتاب صوتی سد نصرالدین
معرفی کتاب صوتی سد نصرالدین
کتاب صوتی سد نصرالدین نوشتهٔ امیر خیام و با صدای اردشیر منظم توسط ناشر صوتی سماوا منتشر شده است. این اثر حاوی «تهراننوشتههای یک بچهطهرون» است.
درباره کتاب صوتی سد نصرالدین
کتاب سدنصرالدین حاصل خاطرات نویسنده در خانهای است که در خاطرههایش به آن اشاره شده است. این خانه مشهور بود به «خونهٔ سِدنصرالدین». این خانه محل تولد و زندگی امیر خیام از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۶۳ خورشیدی بوده است. خانهٔ سِدنصرالدین ۷۵ متر بود. از ابتدای کوچه تا درِ حیاط دالان درازی بود که به حیاطی کوچک میرسید. وسطِ حیاط، حوضی ششضلعی لَم داده بود و کنارِ حیاط هم درختِ اناری بود. نویسنده ابتدا درمورد این خانه و آدمهایش توضیحاتی میدهد و سپس بهسراغ گفتن خاطراتش از این خانه میرود. کتاب صوتی سد نصرالدین در چندین بخش نوشته شده است که عنوان برخی از آنها عبارت است از: «مستأجرهای خونهٔ سِدنصرالدین»، «آیین دینداری و مملکتداری»، «دوست هم دوستهای قدیم»، «اوسباقر و هنر هفتم» و «خیام اگر ز باده مستی، خوش باش».
شنیدن کتاب صوتی سد نصرالدین را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شنیدن این کتاب را به دوستداران کتابهای خاطرات با حالوهوای تهران قدیم پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب صوتی سد نصرالدین
««سه چهار هفته یه بار، اوسباقر همهٔ خونوادهمون رو میبرد سینما. از چند روز قبلش هم هِی میگفت: «جمعهای که میآد دستهجمعی میریم سینما.»
جمعه که میشد، پایِ پیاده راه میافتادیم از سِدنصرالدین میرفتیم تا «پارک شهر». از پارک شهر هم میونبُر مینداختیم و از جلوی زورخونهٔ «شعبون بیمُخ» درمیاومدیم. بغلِ زورخونه یه کوچه بود که میخورْد به «میدون حسنآباد» و میرسیدیم به سینما.
اوسباقر رفتن به سینما رو خیلی دوست داشت؛ به این شرط که فیلمْ داستان «ناموسی» نداشته باشه! میگفت: «این جور فیلمها مردم رو از راه به در میکنن.»
یه بار که با اوسباقر رفتیم سینما، فیلم قیصر رو دیدیم. از سینما که اومدیم بیرون، اوسباقر به عزیزجون گفت: «تو بمیری، مثل سگ پشیمونم آوردمتون سینما. این چه کوفتی بود دیگه؟! ... اگه میدونستم میخوان این بیناموسیها رو نشون بدن و توی روز روشن جلوی چشم مردم یقهٔ خواهر قیصر رو بگیرن، صد سال شما رو نمیآوردم سینما!»
اوسباقر شاهدوست نبود، ضدشاه هم نبود؛ اما سر یه موضوع با شاه چپ افتاده بود.
قضیه از این قرار بود که یه روز اوسباقر رفته بوده سینما. موقعی که «سرود ملی» رو پخش کردهان و عکس شاه رو انداختهان روی پرده، اوسباقر که سرگرمِ خوردنِ ساندویچ کالباس بوده، یادش رفته و بلند نشده و کف نزده. یه پاسبون هم این صحنه رو دیده و با باتومش کوبیده توی سر اوسباقر و بهش گفته: «الاغ، مگه نمیبینی شاه اومده؟ ... پا شو وایسا کف بزن!»
از بس که اوقاتِ اوسباقر تلخ شده، ساندویچ توی گلوش گیر کرده و با ناراحتی بلند شده و اومده خونه.
از اون به بعد هم یهسره به شاه فحش میداد و تا اسم شاه به میون میاومد، میگفت: «ولش کنین اون بیغیرت رو! ... مَمَّدرضاشاه اگه خیلی راست میگه، بره آبجی اشرفش رو جمع و جور کنه!»»
زمان
۳ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۳۱۵٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
زمان
۳ ساعت و ۴۹ دقیقه
حجم
۳۱۵٫۸ مگابایت
قابلیت انتقال
دارد
نظرات کاربران
برای من جالب بود. خیلی وقت دنبال اصل لحجه و فرهنگ تهران قدیم می گردم
عالی بود آنقدر باهاش خندیدم که نگو یه نوستالژی بی نظیر
این کتاب شما را با روایتی بسیار روان، به تاریخ دهه ۴۰ و ۵۰ میبرد. دورانی از حضور پررنگ خانوادهها در کنار یکدیگر. صفا و صمیمیت در کنار مهربانیها. شنیدن این کتاب صوتی را حتما پیشنهاد میکنم.
خیلی خوب بود.
من که خوشم اومد لذت میبرم از توصیف احوالات قدیم
سلیقه ها متفاوته من که خیلی خوشم اومد هم حال و هوای شیرینی داره هم گوینده جالب بیان میکنن هم بعضی جاهاش خنده داره بهر حال توصیه میکنم بخونید
متنش خوب بود اما مهمتر از اون، جذابیت صدای آقای منظم هست که رهاکردنه کتاب رو سخت میکنه
کتاب روایت خوبی از گذشته ها دارد و با گویندگی آقای منظم جذابیت بیشتری پیدا کرده است.
خیلی باحال بود، ممنون از آقای خیام که تصویر زیبایی از دوران گذشته برامون ترسیم کردند. من که خیلی لذت بردم. منتظر دوران دفاع مقدس ایشون هم هستیم.
جالب بود. من این سبک تحریرات رو خیلی، دوس، دارم