دانلود و خرید کتاب صوتی تصویر دختری در آخرین لحظه

کتاب صوتی تصویر دختری در آخرین لحظه نوشتهٔ سیامک گلشیری و با صدای نیما رییسی است که توسط رادیو گوشه منتشر شده است.

درباره کتاب صوتی تصویر دختری در آخرین لحظه

کتاب صوتی تصویر دختری در آخرین لحظه با تمِ جنایی و روان‌شناسی، معمایی پرماجرا و پرهیجان را مطرح می‌کند که لحظه به لحظه شنونده را با اتفاقات هیجان‌انگیز و تازهٔ خودش غافلگیر می‌کند. قهرمان این داستانْ رمان‌نویسی جنایی است که مدت‌هاست به طرح داستان جدیدش فکر می‌کرده و سرانجام شروعی جذاب برای آن پیدا می‌کند و همین که می‌خواهد نوشتنش را شروع کند، تلفنش زنگ می‌خورد. قرار است خبر بدی همه را شوکه کند. یکی از دانشجویانش پشت خط است که می‌گوید اتفاق بدی برایش رخ داده است و باید حتما ببیندش. وقتی استادش از او دربارهٔ جزئیات می‌پرسد او می‌گوید که نامزدش، شقایق، دزدیده شده است. حالا استاد و شاگرد تلاش می‌کنند شقایق را بیابند و معما را حل کنند.

نیما رییسی با صدای گیرا و جذاب خود به هیجان داستان اضافه می‌کند و باعث می‌شود شنونده با تعلیق داستان همراه شود.

شنیدن کتاب صوتی تصویر دختری در آخرین لحظه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

دوستداران داستان‌های جنایی، شیفتهٔ کتاب تصویر دختری در آخرین لحظه می‌شوند. 

بخشی از کتاب صوتی تصویر دختری در آخرین لحظه

همین که چهارراه را پیچیدم به سمت بالا، تلفن همراهم زنگ زد. گوشی را برداشتم، گفتم: «رسیدم.»

«من دارم می‌آم.»

به بالای خیابان نگاه کردم، به ماشین‌هایی که تک‌وتوک کنار جدول پارک کرده بودند. آهسته به سمت بالا حرکت کردم. هنوز گوشی روی گوشم بود که گفت: «دیدم‌تون.»

کنار خیابان سایهٔ آدمی را دیدم که داشت باعجله به سمت پایین می‌آمد. از قدِ بلندش حدس زدم خودش باشد. گوشی را گذاشتم توی جیبِ کتم. چندمتریِ ماشین که رسید، کشیدم کنار و نگه داشتم. ماشین را دور زد. وقتی نشست، باز تشکر کرد. گفت: «نمی‌خواستم این موقع شب بندازم‌تون تو دردسر.»

«ببین، همین حالا که داشتم می‌پیچیدم تو این خیابون، یادم افتاد یه نفرو می‌شناسم که می‌تونه کمک‌تون کنه.»

«کی؟»

«یه سرهنگ آگاهی که حالا بازنشسته شده. از دوست‌های خیلی خوب منه. می‌تونیم...»

نگذاشت حرفم را تمام کنم. گفت: «خودم هم یه نفرو می‌شناسم، ولی عموم موافق نیست. می‌گه نمی‌خواد فعلاً کسی از قضیه بو ببره.»

«این‌طوری کسی متوجه نمی‌شه.»

«می‌دونم، ولی قبول نمی‌کنه. تنها کسی که حاضر شد به‌ش بگیم، شمایین.»

و دوباره معذرت‌خواهی کرد که مرا انداخته توی زحمت. گفتم: «زحمتی نیست. خوشحال می‌شم اگه بتونم کمک کنم.» پرسیدم: «اون یارو تلفن نکرد؟»

«نه، هیچ خبری ازش نیست.»