دانلود و خرید کتاب صوتی بذرت را کجا می کاری
معرفی کتاب صوتی بذرت را کجا می کاری
کتاب صوتی بذرت را کجا می کاری نوشته جان گوردون است که با ترجمه سیما فرجی و صدای نسرین رضائی منتشر شده است. این کتاب زندگی شما را برای رسیدن به شادی تغییر میدهد.
درباره کتاب بذرت را کجا می کاری
بذرت را کجا میکاری به این پرسش پاسخ میدهد که چطور هم در زندگی شغلی و هم در زندگی شخصی بهمعنایواقعی هدفمند، موفق و شاد باشیم. نویسنده در این کتاب، با آوردن نمونههایی از زندگی واقعی افراد به بیان راهکارهایی برای موفق بودن در تمام زمینههای زندگی پرداخته است.
هر روز کسی در مسیر زندگی سر راهتان قرار نمیگیرد تا به شما بگوید که با کاشتن یک بذر میتوانید هدفتان را بیابید. اما این کتاب میخواهد زندگیتان را تغییر دهد و شما را برای رسیدن به هدفتان هدایت کند.
هدف مهمترین انگیزه و چراغ مسیر است که شما را برای خوشبختی هدایت میکند. این کتاب به شما کمک میکند هدفمند زندگی کنید و زندگی شخصی و شغلیتان را بهدرستی هدایت کنید.
شنیدن کتاب بذرت را کجا می کاری را به چه کسانی یپشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به یک زندگی موفق پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بذرت را کجا می کاری
جاش به زمین نگاه میکرد زیرا نمیخواست به چشمان رییسش بنگرد. او میدانست مارک دراینباره حق دارد؛ اما شنیدن حقیقت از زبان مارک سبب میشد همهی این رویدادها برای او واقعیتر بهنظر برسد. او احساس میکرد بهراستی شرمنده است و نمیتوانست دلیلی منطقی را برای مارک مطرح کند. سپس، درحالیکه سرش را بالا میآورد و آن را تکان میداد، چنین گفت: ”خودم هم نمیدانم. ایکاش میتوانستم پاسخی بدهم؛ اما نمیتوانم. فقط میتوانم بگویم که احساسی همچون گذشته ندارم. دلیلش را نمیدانم. فقط شور و اشتیاق گذشتهام را نسبت به کارم احساس نمیکنم.“ او مطمئن نبود آیا باید حقیقت را بر زبان میآورد یا خیر؛ اما برمبنای تربیت خانوادگی و تجربههای زندگیاش به این نتیجه رسیده بود که پاسخ صادقانه همیشه بهترین پاسخ خواهد بود. بهعلاوه، حقیقت هر روز در چهرهی او نمایان بود و زبان بدنش نیز در طی سال گذشته همواره این حقیقت را آشکارا نشان میداد.
مارک گفت: ”بسیار خوب. تو میدانی که شور و اشتیاق کارکنان در واقع بخشی مهم را از فعالیت ما تشکیل میدهد. اگر کارکنانمان شور و اشتیاقی نداشته باشند؛ عملکرد ما نیز همچون بقیهی سازمانها در حد متوسط باقی خواهد ماند و این موضوع برای من، سازمانمان و مشتریانمان چندان خوب و خوشایند نیست.“
جاش پرسید: ”آیا اکنون اخراج میشوم؟“ او همیشه خاطرهای را از دوازدهسالگیاش بهیاد میآورد که دستش شکسته بود. در آن زمان، پزشک به اتاق وارد شد و به عکس مربوط به دست شکستهی او نگریست. سپس، بیدرنگ دست او را در دست گرفت و او را با حرفهایی معمولی سرگرم کرد. ناگهان، بیآنکه به او هشدار دهد، استخوان شکستهاش را به جای اصلی بازگرداند. جاش از آن زمان باور کرده بود که بهتر است لحظههای ناخوشایند و رنجآور زندگی را تا حد امکان بهسرعت پشتسر گذاشت.
مارک، درحالیکه سرش را تکان میداد، به جاش گفت: ”نه، من به این سرعت از تو ناامید نمیشوم. ما آنقدر روی تو سرمایهگذاری کردهایم که نخواهیم تو را به این سرعت از دست بدهیم. من باور دارم تو نیز آنقدر روی ما سرمایهگذاری کردهای که نخواهی هماکنون تسلیم شوی و شغلت را رها کنی. من دراینباره اندیشیدهام و به این نتیجه رسیدهام که تو به مهلت نیاز داری. بهاینترتیب، با هم قراری میگذاریم. من به تو دو هفته مرخصی میدهم. این دو هفته را بهمنزلهی نشانهای هشداردهنده برای تغییر و دگرگونی در نظر بگیر. من امیدوار هستم دو هفتهی بعد، بهجای اخراجشدن، دوباره استخدام شوی. در واقع این وضعیت را همچون شروعی دوباره در نظر بگیر. تو دو هفته مهلت داری تا تصمیم بگیری آیا بهمعنایواقعی میخواهی با شور و اشتیاق در سازمان ما کار کنی یا خیر. اگر، پس از دو هفته، به نتیجه رسیدی که چنین شغلی دیگر برای تو مناسب نیست؛ من بهراستی دلتنگ میشوم، اما دستکم هر دوی ما میفهمیم که باید به پیشرویمان ادامه دهیم و کارکردن بهشیوهای سطحی و یکنواخت دیگر جایز نیست
زمان
۵ ساعت و ۱۹ دقیقه
حجم
۳۰۳٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۵ ساعت و ۱۹ دقیقه
حجم
۳۰۳٫۳ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد