دانلود و خرید کتاب صوتی نفسم آکنده از رویاست
معرفی کتاب صوتی نفسم آکنده از رویاست
کتاب صوتی نفسم آکنده از رویاست داستانی خیالی از سیلوانو آگوستی و شرح سفر او به سرزمینی خیالی است که نحوه ادارهاش از زمین تا آسمان با زندگیای که ما امروز تجربه میکنیم، متفاوت است. این داستان، به نوعی نقد بر نحوه اداره حکومت و کشورداری و سیاست غرب است.
نشر صوتی واوخوان نسخه صوتی این داستان جذاب را با ترجمه رضا قیصریه و صدای امیر جلیلی منتشر کرده است تا از شنیدن یک داستان تاثیرگذار، لذت ببرید.
درباره کتاب صوتی نفسم آکنده از رویاست
نفسم آکنده از رویاست روایتی از سفر به سرزمینی خیالی به نام سرزمین رویاها است. راوی که به این دیار غریب سفر کرده است، شرح اتفاقات را در نامه مینویسند. اما بخوانید از این سرزمین خیالی: در سرزمین رویاها آدمها تنها دوسه ساعت در روز کار میکنند و بیمارستانها خالی از بیمار است، کسی گرفتار به مشروبات الکلی و سیگار و مواد مخدر نیست. در این سرزمین خبری از جرم و جنایت نیست و حتی پلیس و پاسبان هم در شهر پیدا نمیشود!
او که تمام این چیزها را به چشم میبیند، وضعیت این دنیا را با دنیای غرب جهان ما مقایسه میکند. دنیایی با وضعیت ناامیدکننده اقتصادی و سیاسی. پر از جنگ. با خانوادههایی که روزبهروز دورتر از یکدیگر میشوند و زندگی مدرنی با انسانهای مکانیکی. اما حالا که در سرزمین رویاها، نحوه دیگری برای اداره کشور وجود دارد، چرا آن را به کار نبدیم؟ راوی به دولتها و مردمان غرب پیشنهاد میکند رویهای در پیش بگیرند که در این سرزمین خیالی در پیش گرفته شده و امیدوار است که دنیای مادی امروزشان اصلاح شود.
این داستان زیبا را میتوان نقدی بر اوضاع و احوال سیاسی جهان امروز دانست.
کتاب صوتی نفسم آکنده از رویاست را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر دوست دارید از کتابی جذاب، داستانی متفاوت و زندگی مجازی در دنیایی دیگر، لذت ببرید، شنیدن کتاب صوتی نفسم آکنده از رویاست برای شما بهترین انتخاب است.
بخشی از کتاب صوتی نفسم آکنده از رویاست
سرزمین رؤیاها، بیستودوم اوت
عزیزان من،
در خیابانها و میدانهای سرزمین رؤیاها نه پلیسی دیدم نه حتی پاسبانی. پس این پلیس کجاست؟ در سرزمین رؤیاها هنوز پلیس وجود دارد؟ به نظر میآید راهنمایم بیشتر از گذشته آماده است به سؤالهایم پاسخ بدهد __ البته اینها سؤالاتی هستند که هرکدام از شما هم که از این کشور دیدن کنید مطرح میکنید.
__ «در عوض، نگهبانان صلح داریم که وظیفهٔ آنها نظارت است که کسی رفتار نامناسبی نداشته باشد. تا چند وقت پیش، آخرین پلیسهایمان در موارد حساس و وخیم از اسلحههای خوابآور استفاده میکردند. بهجای آنکه گلولههای مرگبار شلیک کنند، از کپسولهایی استفاده میکردند که در بدن فردی که باید بیتحرک میشد مادهای خوابآور تزریق میکرد.
«تقریباً همهٔ آنها وقتی به هوش میآمدند و میدیدند سالمند و نمردهاند اینقدر خوشحال میشدند که بلافاصله درصدد جبران اشتباهات احتمالیشان برمیآمدند. اما حالا افراد یاد گرفتهاند احترام یکدیگر را داشته باشند و بهعنوان شاهکارهای خلقت با هم برخورد کنند. بنابراین، حتی شاید به گلولههای خوابآور هم احتیاجی نباشد. حتی پلیسها هم مثل نظامیان از جامعهٔ ما ناپدید شدهاند.»
این کشور که در آن آرامش خاطر، مانند لکهٔ جوهر، در خیابانها، در چهرههای رهگذران، روی دیوار خانهها و حتی در حرکت موزون حیوانات و بچهها میگسترد مدام مرا به تعجب وامیدارد.
__ شما مردم از اینکه همیشه خوشبختید احساس ملال نمیکنید؟
__ «البته هنوز هم آنطور که بایدوشاید خوشبخت نیستیم. شاید فاقد خوشبختیهایی باشیم که شما دارید، اما بههرحال در راه درستی گام برمیداریم. هریک از ما دارد آنچه را که نیاز یک زندگی خوب است، بیآنکه مجبور باشد، در ازای کار، زمان خود زندگی را از دست بدهد. خیلی زود متوجه شدیم که با کار کمتر تولیدْ بیشتر و بهتر میشود. وقتی فرصتهای بیشماری داریم تا هر روز بیشتر به گستردگی زندگی پی ببریم، دیگر چه جای ملال؟
«در زمانیکه هریک از ما مدام نیکی را از بدی جدا میکند و به نظر میآید بدی هزینهٔ اجتنابناپذیر نیکی است، حتی من هم فکر میکردم که یک زندگی آرام، خیلی آرام و همیشه آرام و باصفا، ملالانگیز میشود.
«بعد آفرینندگی را یافتیم و هیجانهای پایانناپذیر آن را که پیشتر کسی آن را پی نگرفته بود، چون همیشه همه کار داشتند و زمان برای خود وجود شخص روزبهروز کمتر میشد و باعث میشد اغلب آدمها دچار افسردگی و ناامیدی شوند.
«همهٔ ما فراموش کرده بودیم که روی سیاره تنها یک بار میتوان زیست و فرصت زندگی یک بار است و تکرار نمیشود.
«مجبورمان کرده بودند فکر کنیم که تنها نیاز مبرم کار کردن است، کار کردن و کار کردن.
«وانگهی باز فراموش کرده بودیم که هرکدام از ما چه ارزش سنجشناپذیری دارد. ما را بهمفت به کارفرمایان درندهخو میفروختند و در ازای آن فقط تشویش و اضطراب و افسردگی بهعنوان اثرات گذشتهها نصیبمان میشد. علاوه بر آن، چنان از خودمان فاصله گرفته و دور از خویش بودیم که حتی تشکر میکردیم از آنانی که شغلی به ما میدادند و ازمان زمانی را میگرفتند که برای لذت بردن از زندگی داشتیم. اما حالا همهٔ اینها به پایان رسیده.
«در سالهای اندکی، فساد سیاسی، موادمخدر، روسپیگری، پیامهایی بازرگانی، بیماریهایی عصبی و ارگانیک ناشی از استرس، کینهتوزی نسبت به یکدیگر را که تقریباً همیشه حاصل عدم احترام به هم بود از میان برداشتیم. پژوهشها دربارهٔ سلولهای بنیادین رشد فز ایندهای یافتند و حال قادریم تعداد بسیار بالایی از امراض را درمان کنیم.»
زمان
۱ ساعت و ۳۵ دقیقه
حجم
۸۷٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۱ ساعت و ۳۵ دقیقه
حجم
۸۷٫۶ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد