کتاب مغازه خودکشی ترجمه بنفشه کاظمی
تصویر جلد کتاب مغازه خودکشی

کتاب مغازه خودکشی

نویسنده:ژان تولی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب مغازه خودکشی

کتاب مغازه خودکشی اثری از ژان تولی است که با ترجمه بنفشه کاظمی در انتشارات فرشته منتشر شده است. داستان درباره کسب و کار خانواده تواچ است که ابزار و ادوات خوکشی می‌فروشند اما همه چیز با تولد آلن تغییر می‌کند.

درباره کتاب مغازه خودکشی

رمان مغازه خودکشی داستان کسب و کار خانواده‌ تواچ است. آن‌ها یک مغازه خودکشی را اداره می‌کنند که به مردم خدمات و محصولاتی ارائه می‌کند تا کار خودکشی را برایشان راحت کند. از مشاوره گرفته تا طناب دار و پیچیده‌ترین ویروس‌های کشنده. آن‌ها به مردم راهنمایی می‌کنند که با چی خودتان را بکشید، چطور بکشید و کجا. جالب اینکه مغازه‌ آن‌ها در جایی واقع شده که نه زمانش معلوم است و نه مکانش مشخص.

مردم دلیلی ندارند که به زندگی ادامه دهند، شاد بودن و خندیدن برایشان چیز عجیبی شده و آمار خودکشی خیلی بالاست. وفور ناامیدی به شدت به چشم می‌آید و همین به کار آن‌ها رونق بخشیده است. بنابراین مغازه خودکشی مفتخر است که به مردم برای خلاص شدن از شر زندگی کمک می‌کند. همه‌چیز برای تواچ‌ها خوب پیش می‌رود آنها هر روز وسایل جدیدی اختراع می‌کنند و میل به خودکشی هم رو به افزایش است تا این که آلن به دنیا می‌آید.

آلن با همه آدم‌های این قصه فرق دارد. شاد است. لبخند می‌زند و عاشق کمک کردن به دیگران است. او قوانین مغازه را رعایت نمی‌کند و رفتارش کم‌کم باعث ایجاد تغییرات اساسی می‌شود.

نام افراد خانواده تواچ هم نام افراد سرشناسی است که به نوعی خودکشی کرده‌اند. ژان تولی در این داستان جذاب جنگی نمادین را میان مرگ و زندگی نشان می‌دهد و طنز تلخ و سیاهی در دلش دارد. در سال ۲۰۱۲ انیمیشنی از روی این اثر به نام The Suicide Shop ساخته شد.

کتاب مغازه خودکشی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

مغازه خودکشی کتابی جالب و داستانی جذاب برای تمام دوست‌داران ادبیات داستانی دارد.

درباره ژان تولی 

ژان تولی، ۲۶ فوریه ۱۹۵۳ متولد شد. او کاریکاتوریست، فیلمنامه‌نویس و رمان‌نویس فرانسوی است که علاوه بر تصویرسازی و فیلم‌سازی، کتاب‌های موفقی نوشته و جوایز ادبی بسیاری را هم از آن خود کرده است. کتاب‌ دیگر او، آدم‌خواران نام دارد.

بخشی از کتاب مغازه خودکشی

هنگامی که در را باز کرده و وارد اتاق شدند. جسد کلئوپاترا را با لباس سلطنتی و شاهانه‌اش بر روی تخت طلایی‌اش مشاهده کردند. یکی از خادمان او به نام چارمین مشغول بستن سربند ملکه بود که یکی از مردان با عصبانیت به او گفت:

«چه زیبا به او خدمت کردی چارمین!»

و او پاسخ داد: «بله به راستی که زیبا خدمت کردم و اکنون سر ملکه‌ای را می‌پیچم که به پادشاهان بسیاری خدمت کرده است.»

درواقع کلئوپاترا دستور داده بود، ماری را در زیر میوه‌های انجیر پنهان کرده تا بدون این‌که کسی متوجه‌اش شود وارد قصر شده و به او حمله کرده و نیشش بزند و وقتی انجیرها را کنار زد و مار را دید گفت:

«پس اینجایی!» و سپس بازویش را برهنه و آماده کرد و به مار پیشنهاد داد که بدنش را نیش بزند.

مرلین انگار هیپنوتیزم شده بود و با چشمان باز به خواب رفته بود و مادرش نیز با دستی که به سرش کشید، او را نوازش کرد و داستانش را به پایان رساند.

«دو نقطه بسیار کوچک که به سختی دیده می‌شدند بر روی بازوی کلئوپاترا پیدا بود. اگرچه اکتاویوس از نحوه مرگ ملکه به سختی ناراحت بود، اما روح نجیب و بزرگش را تحسین کرد و طی مراسمی با شکوه و سلطنتی در کنار آنتونی به خاک سپرد.»

آلن که دم در نیمه‌باز اتاق خواهرش ایستاده بود و به داستان مادرش گوش می‌داد، گفت: «اگه من اون‌جا بودم، از پوست اون مار یه جفت دمپایی درست می‌کردم که مرلین بتونه باهاشون به کنسرت کرت کوبین بره.»

لوکریس به آرامش چرخید و به فرزند کوچکش با عصبانیت نگاهی انداخت: «تو الآن فقط به رختخوابت برگرد، هیچ‌کس نظر تو رو نپرسید.»

سپس هنگام رفتن به دخترش قول داد: «فردا شب داستان خودکشی ساپو رو برات تعریف می‌کنم که چطور به خاطر چشمان زیبای یه چوپان خودش رو از بالای صخره‌ای به دریا انداخت.»

مرلین آب دماغش را بالا کشید و گفت: «مامان، وقتی که بزرگ شدم اجازه می‌دی به کنسرت برم و با دوستام وقت بگذرونم؟»

«البته که نه! این چه حرفیه! اصلاً به حرف‌های برادر کوچکت گوش نکن، اون حرف مفت زیاد می‌زنه. تو همیشه به خودت می‌گی که یه دختر چاق و زشت هستی. چطور فکر می‌کنی که کسی دوستت بشه و با تو به کنسرت بره؟ فعلا بگیر بخواب و سعی کن تا کابوس ببینی. این‌طوری خیلی منقطی‌تره.»

لوکریس تواچ تازه به اتاق خوابش رسیده بود تا در کنار همسرش بر روی تخت بخوابد که ناگهان صدای زنگ اضطراری طبقه پایین به صدا در آمد. میشیما آهی کشید و گفت: «خب، حتی شب‌ها هم باید در حال خدمت‌رسانی باشیم. می‌رم ببینم کیه.»

در تاریکی و غرغرکنان در حالی که به طبقه پایین می‌رفت با خودش حرف می‌زد: «لعنت، هیچ چیزی رو نمی‌تونم ببینم، یک قدم اشتباه بردارم حتماً گردنم خورد می‌شه.»

صدای آلن از بالای پله‌ها آمد که می‌گفت: «بابا، به جای این‌که توی تاریکی هی غر بزنی چرا چراغو روشن نمی‌کنی؟»

«بله ممنونم آقای همه چیزدان، من فقط منتظر بودم تا تو مشاوره‌ات رو به من بدی.»

با این وجود پدر همان‌طور که پسرش پیشنهاد کرده بود چراغ‌های راه پله را روشن کرد و خودش را به مغازه رساند و سپس لامپ‌های مهتابی سقف آن‌جا را نیز روشن کرد. وقتی که مجدد به طبقه بالا و به اتاق خواب برگشت، همسرش که به بالشت تکیه داده و مجله‌ای را برای مطالعه در دستش نگه داشته بود پرسید: «کی بود؟»

«نمی‌دونم، یه بدبخت بیچاره که از شانس بدش هفت تیرش هیچ گلوله‌ای نداشت. چیزی که لازم داشت رو از جعبه‌های مهمات کنار پنجره پیدا کردم و بهش دادم تا بتونه مغزش رو بترکونه. چی می‌خونی؟»

«آمارهای سال گذشته: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار تلاش و اقدام و تنها دوازده هزار مرگ. این باورنکردنیه.»

«آره، واقعاً باورنکردنیه، تعداد زیادی هستن که تلاش می‌کنن به زندگیشون پایان بدن ولی موفق نمی‌شن... خوشبختانه ما این‌جاییم تا توی این کار بهشون کمک کنیم. چراغ رو خاموش کن عزیزم.»

معرفی نویسنده
عکس ژان تولی
ژان تولی

ژان تولی (توله) (متولد ۲۶ فوریه‌ی ۱۹۵۳، سن‌لو، مانش، فرانسه) تصویرگر، فیلمساز، نویسنده، کارتونیست و مجری تلویزیونی اهل فرانسه است. این نویسنده بیش از بیست رمان و کتاب تحسین‌شده، از جمله کتاب مشهور مغازه‌ی خودکشی را در کارنامه‌ی خود به ثبت رسانده است. بسیاری از آثار تولی در تئاتر یا سینما مورد اقتباس قرار گرفته‌اند و کتاب‌های او نیز در ۲۴ کشور ترجمه شده‌اند. تولی به واسطه‌ی فعالیت‌های ادبی و سینمایی خود برنده‌ی جوایزی از جمله جایزه‌ی prix trop virilo شده است. او همچنین نویسنده‌ی کتاب‌های دیگری از جمله آدم‌خواران، فرشته‌ی سمی، کتابی بر پایه‌ی زندگی‌نامه‌ی شاعر فرانسوی، پل ورلن و بیوگرافی افرادی از جمله آرتور رمبو و فرانسوا ویون است.

Amirhossein
۱۴۰۰/۰۵/۱۲

توصیه میکنم ترجمه دیگه ای رو مطالعه کنید خیلی جالبه که پایان این ترجمه با پایان ترجمه های دیگه متفاوته!

مرتضی بهرامیان
۱۴۰۰/۰۶/۳۰

واقعا چرا باید جمله ی آخر کتاب رو حذف می کردید جناب مترجم؟ شما به متن وفادار نبودید. یا نباید ترجمه ی اثر رو قبول می کردید و یا اینکه کامل ترجمه می کردید.

Black sunset
۱۴۰۰/۱۱/۱۹

کتاب خیلی عالی بود ومن اون تور که در نظرات خونده بودم آخرش با مرگ آلن به پایان میرسید ولی داستان به زیبایی به پایان رسید و آلن شادی خانوادش رودید ولی در ترجمه دیگش پایان داستان بسیار متفاوت بود

- بیشتر
Mary
۱۴۰۰/۰۵/۰۹

از خوندنش لذت بردم ایده نو و فضای جالبی داشت

matin
۱۴۰۰/۱۱/۰۲

کتاب جامعه جالبی رو نشون میده که مرگ رو کاملا قبول کردن و برای رسیدن بهش مغازه میرن! این خیلی برام جالب بود که برای مردن مثل بقیه نیاز هامون مغازه بریم و وسایل مورد نیازمون رو توی یک مغازه تهیه

- بیشتر
aliakbar_alikhah
۱۴۰۱/۰۷/۲۷

واقعا کتاب جالبی بود و طنز تلخ رو خیلی خوب به تصویر میکشه اگه به رمان کوتاه علاقه دارید قطعا پیشنهاد میشه ولی خب من یکم دیر فهمیدم که داستان مال الان یا گذشته نیستش شاید من دیر گرفتم یا شاید

- بیشتر
سارا کاظمی
۱۴۰۱/۰۲/۳۱

توصیه نمیکنم من ترجمه بهترش را خاندم که اخر داستان و کل داستان فرق داره و جالب تره

nastarn
۱۴۰۰/۱۲/۰۸

عالی‌اینو‌بهتون‌پیشنهاد‌می‌کنم

کتابخوان ساده
۱۴۰۳/۰۵/۲۸

در پایان الن خودکشی میکنه که مترجم این کتاب ترجیح داده اون قسمت رو حذف کنه مترجمی که به متن وفادار نیس واقعا هم ارزش زحمتی که کشیده و هم ارزش کتاب رو از بین میبره

helen
۱۴۰۳/۰۴/۱۲

داستانی زیبا که اتفاقاتی که در یه خانواده میفته شرح میده. یه خانواده عجیب که لوازم خودکشی میفروشه و با تولد یه نوزاد همه چیز تغییر میکنه

پدرش که کنار میز گرد ناهارخوری ایستاده بود، چوپ‌پنبه را از بطری شامپاین بیرون کشید و دخترش را در حالی که لیوان‌های نوشیدنی را در دست داشت خطاب قرار داد: «سلام عزیزم، تبریک می‌گم، یک سال دیگه از عمرت کم شد و یک سال کم‌تر زندگی می‌کنی!»
Amin Rostami
مشت‌هایش را از عصبانیت گره کرد؛ چون دست و بشکن‌زدن برای او و شوهرش یک عمل زشت و ناپسند تلقی می‌شد و هیچ‌کس نباید در خانوادهٔ آن‌ها این کار را انجام می‌داد.
ha

حجم

۱۱۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

حجم

۱۱۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۳۶ صفحه

قیمت:
۱۹,۰۰۰
تومان