کتاب بیلیونر
معرفی کتاب بیلیونر
کتاب بیلیونر داستانی از آذر رستگار است که در نشر زرین اندیشمند چاپ شده است. این داستان درباره مردی به نام یوسف است که پس از سالها دور از وطن بودن، به ایران بازگشته است.
یوسف، برنامه نویسی است که کار را به تفریح ترجیح میدهد. او با کار کردنهای مدام و پی در پیاش موفق شد تا به جایگاهی که امروز دارد، برسد: مدیریت شرکتهای معتبر، ثروت فراوان و در دسترس بودن هرچیزی که بخواهد. اما حالا بعد از سالها به ایران برگشته است. غافل از اینکه در ایران، چه رخدادهایی انتظارش را میکشند...
کتاب بیلیونر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران رمانهای ایرانی هستید، خواندن کتاب بیلیونر را به شما پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بیلیونر
یوسف با قدی بلند، از داخل اتاق میهمانانِ مخصوص، بیرون آمد و نگاهی به اطرافش انداخت و به سمت لابی هتل حرکت کرد و پشت میزی که به نظرش کمتر در معرض دید بود، مستقر شد. در همین زمان مرد جوانی که دوربینی حرفهای روی شانهاش انداخته بود، به او نزدیک شد و گفت:
- ببخشید آقا؛ میتوانم چند لحظه وقت شما را بگیرم؟
قبل از آنکه یوسف جواب دهد، مردی که از کارمندان هتل بود، بهسرعت به یوسف نزدیک شد و با تعظیمی مختصر و مؤدبانه، قدری خم شد تا دهانش، نزدیک گوش یوسف قرار گرفت و بهآرامی:
- آقا... اگر بیاحترامی نباشد... درصورتیکه خودتان مایل باشید، میتوانید در اتاق مخصوص منتظر باشید.
یوسف بیشتر به مبل تکیه داد و درحالیکه پاهایش را رویهم میانداخت، سرش را قدری به سمت مرد، چرخاند؛ نگاهش به آنسوی سالن؛ و نه به چشمان مرد بود. گرهٔ کوچکی به ابروانش انداخت و گفت که فعلاً راحت است و از او تشکر کرد.
اتاق مخصوص، اتاقی برای ساعتهای انتظار و یا ملاقات است که برای افرادی خاص در نظر گرفتهشده است. جایی که کمتر به چشم بیایند و آدمها آنها را و یا آنها آدمها را تا حد امکان نبینند. جایی که در آنجا احساس امنیت از یک اتفاق ناگهانی، بیشتر از هر جای دیگری است؛ نهتنها برای خودشان بلکه برای اطرافیانشان و حتی برای یک هتل. زندگی یوسف از سالها پیش، در کارش خلاصه میشد. چراکه کار برایش بهترین سرگرمی بود. حتی در تعطیلات هم کار را به استراحت ترجیح میداد و عادت کرده بود که خودش را به همین صورت سرگرم سازد. برای یک برنامهنویس ماهر که بیشتر اوقات به صفحههای مانیتوری چشم دوخته و در مغزش همهچیز مثل کامپیوتر ردیف میشود، هیچچیز صمیمیتر از کامپیوترش نیست. شاید اگر در آن عصر زمستانی آن کد برنامهٔ کامپیوتری را نمینوشت و میزان کاربران سایت را برای اولین بار تا اندازهٔ غیرقابلتصوری بالا نمیبرد، کسی پی به نبوغ او نمیبرد و هرگز به موفقیتهای پیدرپی نمیرسید؛ نبوغی که از مغز علمی و اقتصادی او سرچشمه میگرفت. او همان سالها توانست به مقام مدیریت و پسازآن به مدیر ارشد ارتقاء یابد و در عرض ده سال، شرکتهایی پشت سر هم تأسیس کند. هر چه شرکتها بیشتر میشدند، تنوع کاری او هم بیشتر میشد و یوسف بیشازپیش، درگیر ادارهٔ امور شرکتهایش میشد. سالهای اول، کار را برای کار کردن دوست داشت و بعد کار را برای پر کردن تنهایی دوست داشت و بعد از گذشت زمانی کار را برای پول درآوردن دوست داشت ولی بعد از سپری شدن چند سال، دیگر خبری از علاقهٔ روزهای اول نبود و احساس میکرد که پول را برای به وجود آوردن کار دیگری دوست دارد و همیشه جای بعضی چیزها خالی بود و بهناچار این گردش متناوب پول و کار هرروز تکرار میشد تا از یوسف، همین یوسف کنونی را ساخت. حملونقل هوایی و زمینی بهترین گزینه، برای دعوت او به ایران بود تا بعد از سالها به ایران آید.
حالا به یکی از مبلهای لابی هتلی بزرگ در تهران تکیه داده است و با خود میاندیشد که بهدوراز کار، دلیل بازگشتش به ایران چه بوده؟ اینکه هرروز با شنیدن نام ایران خاطرات کودکی و جوانی در مغزش مرور میشد، آیا میتوانست دلیل قانعکنندهای برای بازگشتش به کشورش باشد؟ میتوانست بهراحتی دعوتها را نپذیرد اما پذیرفت و دوباره برگشت. چه فرقی دارد که این برگشتن برای مدت طولانی باشد یا کوتاه. موضوع این است که او الآن در اینجا یعنی در ایران است.
حجم
۳۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۷ صفحه
حجم
۳۲۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۸۷ صفحه