دانلود و خرید کتاب روضه در تکیه پروتستان ها علی محمد مودب
تصویر جلد کتاب روضه در تکیه پروتستان ها

کتاب روضه در تکیه پروتستان ها

معرفی کتاب روضه در تکیه پروتستان ها

علی محمد مودب( -۱۳۳۵)، شاعر است. این مجموعه شامل ۱۱ چهارپاره، ۴۰ غزل و ۲۰ دوبیتی و رباعی است. بیشتر اشعار با موضوع عدالت و اعتراض به مسائل سیاسی- اجتماعی است. این کتاب تقدیم شده به "حجت الاسلام جهانشاهی"، طلبه سیرجانی که علیه زمین خواری پیاده‌روی کرد. توجه به قالب چهارپاره و تلاش برای استفاده‌های تازه از این قالب از نکات قابل توجه این مجموعه است. در غزل‌ها سعی شده ضمن حفظ ویژگی‌های اصیل غزل فارسی و پرهیز از نگاه ژورنالیستی، رویکردهای نویی در موضوعات و نیز شگردهای هنری به اجرا گذاشته شود. «روضه در تکیه‌ی پروتستان‌ها» هفتمین مجموعه شعر علی محمد مؤدب -شاعر خراسانی- است که تاکنون موفق به دریافت جایزه‌هایی از جشنواره‌های شعر جوان کشور، شب‌های شهریور و حوزه‌ی هنری شده است. وی همچنین برگزیده‌ی جایزه‌ی کتاب سال شعر جوان بوده است. در یکی از غزل‌های این مجموعه شعر می‌خوانیم: «نوبهارا! خسته شد گل از زبان تیز خار غنچه‌ها پژمرد زیر سایه سرد چنار شاپرک‌ها زخم‌دل، آماج سوزن‌های کاج ماهیان صید نحیف نیزه‌های آبشار هر شغالی، مست از خون دل انگورها کیسه زهر است باری قلب پرخون انار صوفیان بر سفره‌های چرب و شیرین در طواف صوفیان بر سفره‌ها و عارفان بر روی دار حلقه در گوشان فرزند و زن و مال و منال کو زبانی در خور این گوش‌ها، جز ذوالفقار؟ نوبهارا! تسمه کن بر گرده‌هاشان صاعقه تا فرو ریزد چنار و تا بجنبد آبشار شاپرک‌ها را نسیمای کلامت مرهم است غنچه خواهد یافت از لبخند صبحت اعتبار خارها را از نگاه، از قلب محرومان درآر نوبهارا، نوبهارا، نوبهارا، نوبهار!»
سیّد جواد
۱۳۹۷/۰۶/۲۴

کتاب صد و هشتاد و چهارم برنامه مطالعه از طرح کتابخانه همگانی ، فقط رباعیاتش جالب بود از نظر من ، و دیگر هیچ ...

plato
۱۳۹۷/۰۶/۲۴

۱)بعضی شعرها نیاز به چندبارخوانی دارند تا فهمیده شوند. ۲)مزش تلخ بود. ۳)غزل و رباعی هارو بیشتر دوست داشتم ✌(۴

M.M. SAFI
۱۳۹۸/۰۱/۰۶

حقیقتا لذت بردم...

یوسفعلی میرشکاک جایی درباره کسی گفته است: فلانی از سطحیت مذهب به سطحیت روشنفکری رسید
ریحانه باقریه
رنج‌ها می‌بیند از من، هر که بر گِرد من است بس که دارم گردبادآسا هوای خویش را
plato
هیهات که سیل، منزلم را ببرد تشویش بلا، دلایلم را ببرد من پیرو دین خاتمم، ممکن نیست هر نصفه و نیمه‌ای، دلم را ببرد
plato
وای بر بیمار ما، کز دشمنی خیل طبیب در کنار بسترش خود را به بیهوشی زدند زندگی سودابه‌وار آتش به جان‌ها می‌زند قرعه این قوم را گویی سیاووشی زدند
plato
آرام در رثای خودم گریه می‌کنم در مجلس عزای خودم گریه می‌کنم زانو بغل گرفته و مانند کودکان لج می‌کنم برای خودم، گریه می‌کنم
plato
کسی که عشق می‌بازه برنده‌اس
plato
کاش این زمین خوردن نداشت!
Autumn
خسته برگشت به خانه، زن هرجایی باز تا شود هم‌نفس ساکت تنهایی باز باز هم روبه‌روی آینه کهنه نشست تا کند پاک ز رخ رنگِ خودآرایی باز قطره‌ای اشک به سیمای سپیدش غلتید خنده زد تلخ که هان گمشده! این جایی باز باز کبریت به فانوس دل‌آشوبی زد بلکه سرگرم شود با دل سودایی باز خسته از شهوت دیوی که تنش را کاوید مانده با بغض و شب و گریه و شیدایی باز زار در بستر همواره هق‌هق‌ها خفت در دلش حسرت یک نغمه لالایی باز
plato
ما را مهل، ای پیر! به خاموشی این قوم هر چند همه، شب همه شب، بانگ سروش‌اند شلاّق تو باید، که در این گردنه صعب پیلان علیل‌اند و ستوران چموش‌اند
plato
نوبهارا! دیده‌ای پروانه‌های مرده را؟ در گلوی مار، گنجشکان بازی خورده را؟ امر کردی هر چه بادآورده، برگردد به شاخ باد پنهان کرد اما برگ‌های برده را
M.M. SAFI
گر چه من بی‌سرپناهم در پناه تو، وطن! شاخه‌هایت را به هر وامانده، کی وا می‌نهم؟ با تن زرد و نزارم، چون گُلی در پای تو پایداری می‌کنم، می‌ایستم، جان می‌دهم
M.M. SAFI
روزی به یمن بهمنی از ایمان بستان ما بهار جدیدی شد یک خانه بی‌نصیب نماند از عشق هر کوچه‌ای به نام شهیدی شد
M.M. SAFI
فردا برای شاعر بی‌سامان تندیس‌های خاطره می‌سازند در خانه اجاره‌ای‌ات خوش باش! فردا برات مقبره می‌سازند
M.M. SAFI
باز باید مثل باران، با عبور از جویباران پای گل‌ها را ببوسم، دست گل‌ها را بگیرم زندگی را دوست دارم، عاشقی را دوست دارم دوست دارم، دوست دارم، دوست دارم تا بمیرم
plato
شعر فریادی است جاری تا ابد در گوش خلق تا مبادا پیش دونان حلقه در گوشی کنند سنگ‌پشتی در دلم دایم تقلاّ می‌کند ای کلیله! تا کی اینان خواب خرگوشی کنند؟
plato
بیا از معبد تن لحظه‌ای بیرون، وضو جاری است به جان نازنینان، جلوه معبود خواهی دید شب جالوتیان ننگ است گر طالوتِ میدانی! دلت را در فلاخن کن، بسا داوود خواهی دید قیامت‌هاست در زلف سحر، بیدار باش ای چشم! رصد کن جان خود را شاهد و مشهود خواهی دید
plato
شب جالوتیان ننگ است گر طالوتِ میدانی! دلت را در فلاخن کن، بسا داوود خواهی دید قیامت‌هاست در زلف سحر، بیدار باش ای چشم! رصد کن جان خود را شاهد و مشهود خواهی دید شبی آیینه خود را به عزم شست‌وشو بشکن در آن جوبار روشن، چهره موعود خواهی دید
M.M. SAFI
کجای راه واماندند کبوترهای رؤیایم به سنگ مردم دنیا خدایا، خسته شد پایم
M.M. SAFI

حجم

۶۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

حجم

۶۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان