کتاب درآمدی بر پایه های شناختی یادگیری مدرسه ای
معرفی کتاب درآمدی بر پایه های شناختی یادگیری مدرسه ای
کتاب درآمدی بر پایه های شناختی یادگیری مدرسه ای نوشته روحالله شهابی است. کتاب درآمدی بر پایه های شناختی یادگیری مدرسه ای را انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر کرده است.
درباره کتاب درآمدی بر پایه های شناختی یادگیری مدرسه ای
مشکلات عملکرد تحصیلی دانشآموزان به ویژه در دورهٔ دبستان، میتواند دلایل متعددی داشته باشد که به اعتقاد بسیاری از متخصصان، یکی از مهمترین این دلایل، ضعف در برخی تواناییهای شناختی است.
فهم نظری پایههای شناختی دخیل در یادگیری کودکان دبستانی، مقصود نخست از تدوین این کتاب بوده است، با این حال تلاش شده است تا خوانندهٔ متخصص، پس از این فهم نظری، به الگو یا نمونه تمرینهایی نیز دسترسی داشته باشد که از آنها برای ارتقای شناختی استفاده میشود. برای نیل به این هدف، پنج توانایی شناختی پایه شامل حافظهٔ کاری، پردازش دیداری، سرعت پردازش، درک کلامی و شنیداری و استدلال سیال به ترتیب در فصول یکم تا پنجم مورد بررسی قرار گرفتهاند. ساختار هر فصل تقریباً به صورت مشابه تنظیم شده است؛ ابتدا توانایی انتخاب شده، مرور نظری شده است، سپس نقش زیربنایی آن در یادگیری آموزشگاهی به ویژه خواندن، نوشتن و ریاضی مورد بحث قرار گرفت، پس از آن خلاصه مباحث نظری و مبنا برای تهیهٔ بستهٔ آموزشی توضیح داده شد و در نهایت نمونهٔ تمرینهایی که در جلسههای آموزشی میتواند در مورد کودکان دبستانی مورد استفاده قرار گیرد ارائه شده است. ذکر این نکته ضروری است که تمرینهای پیشنهادی در این اثر، نمونهای از یک کتاب کار جامع است که در آن تکالیف از ساده به دشوار تنظیم شده و برای گروههای سنی مختلف قابل کاربرد است.
خواندن کتاب درآمدی بر پایه های شناختی یادگیری مدرسه ای را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام معلمان و فعالان حوزه آموزش پیشنهاد می کنیم.
بخشی از کتاب درآمدی بر پایه های شناختی یادگیری مدرسه ای
در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی، این توجیه ساده که اگر فرد از مرور ذهنی خودداری کند اطلاعات به سرعت فراموش میشود، دلیلی برای یک نظام حافظهٔ کوتاهمدت متمایز از حافظهٔ بلندمدت، بکار گرفته شد(براون۲۵، ۱۹۵۸؛ پترسون و پترسون۲۶، ۱۹۵۹). این دیدگاه با مقاومت بسیاری از پژوهشگران مواجه و منجر به انجام مطالعههای بسیاری در دههٔ ۱۹۶۰ شد (بدلی۲۷، ۲۰۰۶). متقاعدکنندهترین شواهد در زمینهٔ تمایز حافظهٔ کوتاهمدت از بلندمدت با مقایسهٔ مبتلایان به دو سندرم فراموشی کلاسیک و الگوی مخالف آن بدست آمد. فردی که در ادبیات روانشناسی شناختی به H.M معروف است و توسط میلنر (۱۹۶۶) مطالعه شد، نمیدانست برای صبحانه چه چیزی خورده است، دیگران را قبلاً دیده است یا خیر و قادر به یادگیری مسیرهای جدید نبود امّا کارکرد حافظهٔ کوتاهمدت سالم و بیعیبی داشت. علیرغم مشکلات یاد شده، سلامت کارکرد حافظهٔ کوتاهمدت، به بیمار اجازه میداد همانند یک فرد سالم آخرین مادهٔ یک فهرست طولانی که به وی ارائه شده بود را بشنود و آن را تکرار و یادآوری کند (بدلی و وارینگتون۲۹، ۱۹۷۰). در مقابل بیماری با الگوی مخالف وجود داشت که عملکرد حافظهٔ بلندمدت وی سالم اما دارای حافظهٔ کوتاهمدت آسیبدیده بود (شالیس و وارینگتون، ۱۹۷۰). این دو مورد در اواخر دهه ۱۹۶۰، شواهد قانعکنندهای به نفع جدایی حافظهٔ کوتاه از بلندمدت به حساب آمد و در این زمینه الگوهایی نیز معرفی شدند که مهمترین آنها الگوی اتکینسون و شیفرین۳۰ (۱۹۶۸) است. شکل سادهای از این الگو در شکل ۱-۱ نشان داده شده است. در الگوی اتکینسون و شیفرین اطلاعات ورودی از محیط، توسط زنجیرهای از نظامهای حافظهٔ حسی مؤقتی پردازش و پس از آن به یک انبارهٔ کوتاهمدت ظرفیت محدود وارد میشوند. فرض شده بود که این انبارهٔ کوتاهمدت به عنوان یک حافظه کاری عمل میکند؛ به این ترتیب که هم نظامی برای نگهداری اطلاعات است و هم گسترهای از تکالیف شناختی از جمله انتقال به حافظهٔ بلندمدت و بازیابی از آن در این نظام انجام میشود
حجم
۸۶۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه
حجم
۸۶۵٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۲ صفحه