کتاب شبیه اسماعیل
معرفی کتاب شبیه اسماعیل
کتاب شبیه اسماعیل مجموعه اشعار آیینی - مذهبی، سیاسی، اجتماعی و عارفانه و عاشقانه سروده اسماعیل محمدپور است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. شاعر تلاش کرده با کمک این اشعار به مشکلات اجتماعی جامعه بپردازد و از عشق و ارادتش به پیامبر (ص) و خاندان او سخن بگوید.
شعر آیینی به شعری گفته میشود که در آن، شاعر، از آموزههای دینی و مذهبی سخن بگوید و یا از ارادت و محبتش نسبت به پیامبر (ص) و یا امامان (ع) بنویسند. به طور کلی میتوان گفت که هر شعری که متاثر از آموزههای دیانت اسلام باشد، شعر آیینی نام دارد
طسخاوت نگاه امام خمینی، شخصیت های سیاسی قبل از انقلاب انتظار فرج و
شبیه اسماعیل مجموعه اشعاری مذهبی، سیاسی، عارفانه و عاشقانه است که در سه قالب شعر سپید، رباعی و غزل سروده شده است.
اسماعیل محمدپور در اشعار سپید این کتاب، به بیان مشکلات اجتماعی جامعهای که در آن زندگی میکنیم پرداخته است و تلاش کرده تا زبانی برای بیان مسائل و درد مردم باشد. رباعیهای زیبای کتاب، بار عرفانی و عاشقانه اشعار را به دوش میکشند و از زندگی، مصائب و سختیهای پیامبر و خاندانش در راه رسالتشان میگوید. غزلهای کتاب هم عموما درباره مسائل سیاسی نوشته شده است و بیانگر سخاوت نگاه امام خمینی، شخصیتهای سیاسی قبل از انقلاب انتظار فرج و... است.
کتاب شبیه اسماعیل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
شبیه اسماعیل را به تمام طرفداران شعر معاصر پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شبیه اسماعیل
ـ: با «با» جمله بساز، پسر!
درنگی که با خجالت
ـ: اجازه آقا؟ «بابا خانه ندارد.»
و سالهای کلاس چندم
از زبان افتادم.
***
ـ: «با» حرف اضافه است، پسر!
بی «با» جمله بساز!
***
نمیدانست
ما «با خانه ندارد» بزرگ شدیم
و هر که حرفهای اضافه
چشیدیم.
دوستها
همسایهها
غریبهها
تا زیر یک سقف که نداشتیم
باران گرفت
کتابها را
جملهها را
شعرها را
باز باران، با گهرهای فراوان
میچکد از بام خانه...
و جملهها همه با هم
ـ: بابا خانه بساز!
***
ابلیس به یک فریب میاندیشید
حوّا به خودش عجیب میاندیشید
آن روز ولی زمین پر از جاذبه بود
آدم باید به سیب میاندیشید
***
بگذار که روسیاه عالم باشم
آتش باشم، مثل جهنم باشم
یک چند سبد سیب بیاور حوّا
تصمیم گرفتهام که آدم باشم
***
... بیمارستان، اتاق بابا، سرفه
بابا خوبی...؟ ـ جواب تنها سُرفه
«بابا جان داد» روی تختش دیدیم
یک عمر نوشت مشق خون با سُرفه
***
یک شهر، غزل سرود، وقتی آمد
از جنگل و کوه و رود، وقتی آمد
باران شده بود، آسمان هم انگار
دل توی دلش نبود، وقتی آمد
***
در کودکی چه بود که دنیا قشنگ بود؟
بابا قشنگ بود، الفبا قشنگ بود
(خواب دوچرخه...)
ـ: صفر گرفتی؟! نمیخرم!
حتی همین بهانه بابا قشنگ بود
با اضطراب دیر رسیدن به مدرسه
ماندن همیشه در صف بدها قشنگ بود
تنبیه بیدلیل، (سکوت سیاهچال)
باور کنید وحشت آنجا قشنگ بود
باران که میگرفت در آن مشقهای خیس
تصمیم خشک و خالی کبری قشنگ بود
پُزهای کارنامه و شاگرد چندمی
با نمره تقلّبی، اما قشنگ بود
دور از نگاه کوکی آدمبزرگها
آن روزها برای تماشا قشنگ بود
در خوابهای کودکی من، بدون لنز
چشمان آسمانی سارا قشنگ بود
بگذار تا شبیه همان خوابها که رفت
این شعر را تمام کنم با «قشنگ بود»
حجم
۶۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه
حجم
۶۳٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۱۱۶ صفحه