دانلود و خرید کتاب شاهدختی که فراموش شد لوران ژوفرن ترجمه میترا زارعی
تصویر جلد کتاب شاهدختی که فراموش شد

کتاب شاهدختی که فراموش شد

نویسنده:لوران ژوفرن
امتیاز:
۳.۰از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شاهدختی که فراموش شد

کتاب شاهدختی که فراموش شد نوشته لوران ژوفرن است که با ترجمه میترا زارعی منتشر شده است. این کتاب داستان شاهدختی هندی‌تبار برای رویارویی با هیتلر است. دختری به نام نور در این نبرد از همه چیزش می‌گذرد.

درباره کتاب شاهدختی که فراموش شد

شاهدختی که فراموش شد، با الهام از زندگی واقعی یک زن مبارز و هندی‌تبار، یکی از چند رمان اوست که نویسنده حتی نام واقعی شاهدخت، نور ویجی خان، را به قصد ادای احترام به او تغییر نداده است. ژوفرن رمانش را وامدار نویسنده‌ی بریتانیایی، ژان اورتون فولر، می‌داند که بیوگرافی کامل و اندوه‌بار نور را با عنوان مادلِن در سال ١٩۵٢ نوشته است. فولر در طی جنگ جهانی دوم با نور و خانواده‌اش آشنا می‌شود که پس از جنگ سرتاسر اروپا را زیر پا می‌گذارد و می‌تواند با بسیاری از افراد انگلیسی، فرانسوی و حتی آلمانی که از جنگ جان سالم به در برده بودند مصاحبه کند و نیز به مجموعه‌ای ارزشمند از آرشیوها دست یابد تا نام عاملان خیانت به وفاداری نور و همرزمانش را فاش سازد.

ژوفرن در این رمان توانسته است با چنان توانایی خاصی پروتاگونیست رمانش را به تصویر بکشد که او را از گمنامی به‌ناحق تاریخی به صحنه‌ی واقعی زندگی روانه سازد و به او جانی دوباره بخشد، رمانی تاریخی و تخیلی که با ظرافت و توصیف ویژه‌ای هرج‌ومرج آن روزگار و نقش نیروی متفقین در شکست ارتش هیتلر و متحدین را به تصویر کشیده است.

خواندن کتاب شاهدختی که فراموش شد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی تاریخی پیشنهاد می‌کنیم

درباره لوران ژوفرن

نویسندۀ کتاب، لوران ژوفرن، متولد ۱۹۵۲، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ی معاصر فرانسوی‌ست که یکی از تحلیل‌گران صاحب‌نظر در مسائل سیاسی فرانسه نیز به شمار می‌آید. ژوفرن تحصیلاتش را در زمینه‌ی علوم سیاسی در مرکز مطالعات سیاسی پاریس (IEP) و مرکز مطالعات تاریخی و علم اقتصاد در سوربن به پایان رساند. او اخیراً، در آوریل ۲۰۲۰، رسماً اعلام کرد که دنیای روزنامه‌نگاری را پس از چهل سال فعالیت ترک خواهد کرد تا به سودای دیرینه‌اش، دنیای سیاست بپردازد. پیش از این، تقریباً تمام زندگی حرفه‌ای ژوفرن در سمت‌های گوناگون به رفت‌وآمدهای دائمی میان لیبراسیون و لو نوول اُبسرواتور سپری شده بود. او همچنین مناظره‌های بسیاری نیز با متفکران فرانسوی ترتیب داده است که یکی از آنها در سال ۲۰۱۷با عنوان «فرضیه‌ کمونیسم» با آلن بدیو بسیار جنجال‌برانگیز شد.

لوران ژوفرن، تا به حال بیش از بیست اثر تاریخی و اجتماعی و نیز چند رمان موفق را در انتشاراتی‌های به‌نامی چون گالیمار و لافون به چاپ رسانده است. 

بخشی از کتاب شاهدختی که فراموش شد

سینما رهبری یک زیر-شبکه را بر عهده داشت که وابسته به شبکهٔ بزرگتری بود. این شبکهٔ وسیع را پروسپر از یک سال پیش تأسیس کرده بود. دسته‌بندی‌های زیر-شبکه‌ها در سازمان اس.او.ای جامع و کامل نبودند. ما این اجازه را داشتیم تا برخی اطلاعات را به یکدیگر منتقل کنیم به شرط آنکه دشمن نتواند از آن اطلاعات بهره‌برداری کند. اگر دستگیر می‌شدیم و یکی از میانمان دهان باز می‌کرد، آلمان‌ها می‌فهمیدند که دو شبکه در پاریس و در غرب مشغول به کارند، پروسپر و سینما. البته آلمان‌ها این مسئله را از قبل می‌دانستند... احتمالاً باخبر شده بودند که یک پُست رادیوییِ جدید در منطقهٔ ایل-دو-فرانس مشغول به کار خواهد شد، پُست فرستندهٔ اُرور. اصل ماجرا باید پنهان می‌ماند: نام‌هایی که نور و من مأموریتمان را انجام می‌دادیم، نام‌هایی بودند که بر روی اوراق شناسایی‌مان نوشته شده بود و ما باید آنها را از یکدیگر پنهان می‌کردیم.

ناگهان، نور به چشمانم خیره شد و با صدایی لرزان پرسید:

- فکر می‌کنید از این مأموریت سالم برمی‌گردیم؟

مات‌ومبهوت ماندم و قلبم به درد آمد. از اولین روزِ جنگ، تنگ‌خُلقی عجیبی به جانم افتاده بود. می‌دانستم این حالت گریبانم را تا زمان تسلیم آلمان‌ها رها نخواهد کرد. چیرگی ترس بود. قبل از ورود به اس.او.ای، در سرویس ناوگانِ ویژهٔ انگلستان فرماندهی کماندوها را بر عهده داشتم. پیش از آن در لیبی و در عملیات لشکرکشی فرانسه در پشت خطوط جبهه جنگیده بودم. با گذشت زمان آموخته بودم چگونه بر این تشویش که ارادهٔ انسان را می‌فرساید و رد پای خود را بر خطوط چهره به جا می‌گذارد غلبه کنم. ولی برای دختری همچون نور... به‌راستی تردید داشتم. چه می‌توانستم بگویم؟ هر فردی در سازمان می‌دانست از هر دو مأموری که به فرانسه فرستاده می‌شوند، یک نفر جانش را از دست می‌دهد. در یک حملهٔ پیاده‌نظامِ کلاسیک، وقتی تعداد کشته‌ها از ده درصد فراتر می‌رود، حمله را متوقف می‌کنند. ولی ما پیاده‌نظامی بودیم که تن به خودکشی سپرده بودیم. بدترین سهمِ جنگ نصیب ما شده بود. البته با وحشتی دوچندان. اگر دستگیر می‌شدیم، مرگ پاورچین‌پاورچین به سراغمان می‌آمد. همهٔ ما، هرشب خواب می‌دیدیم شکنجه‌مان می‌کنند. پس همان کاری را انجام دادم که به ذهنم رسید، همان کاری که بی‌شک هر مرد دیگری نیز در آن لحظه انجام می‌داد. دستم را روی شانه‌هایش حلقه کردم. آغوشم جان‌پناهش شد. بدنش از ترس می‌لرزید. پس از زمانی کم‌وبیش طولانی، وقتی بحران روحش آرام گرفت، در حالیکه لبانش را به هم می‌فشرد دوباره صاف نشست. دیدم که ناخن‌هایش را در کف دستش فرو می‌بَرَد. خودش را از آغوشم بیرون کشید و از میان پنجرهٔ هواپیما که با قابی فولادی محاصره شده بود، به دوردست‌ها و به آسمان پُرستاره خیره شد. «منو ببخشید...» در همان لحظه، مانند یک انگلیسی سبکسرِ رمانتیک، خونسرد و آرام، در زیر نقاب خود به عنوان مأمور مخفی و غرق در تلاطمی از هیجانات بی‌ثمر، فهمیدم که دارم دل می‌بازم.

تصویر سایه‌نمای قصر آنژه از زیر بال هواپیما گذشت و پیچ‌وتاب رودخانه در برابرمان درخشید. لیساندر ارتفاعش را تا سطح درختان کم کرد. قبل از تأسیس اس.او.ای هیچ خلبانی از نیروی هوایی سلطنتی بریتانیا تمایل نداشت با این هواپیمای سنگینِ دوباله به جنگ برود. کندی هواپیما، آن را به هدفی آسان برای پدافند هوایی تبدیل می‌کرد. ولی شگفتی‌های جنگ، ضعف این هواپیما را به حُسن آن تبدیل کرده بود. لیساندر همتا نداشت، چون می‌توانست با چراغ‌های خاموش در دشت یا بوته‌زاری فرود بیاید و پس از طی تنها سیصد متر از زمین فاصله بگیرد. لیساندر برای اعضای نهضت مقاومت، پرندهٔ محبوب شب‌های مهتابی به شمار می‌آمد. 

shima mahdavi
۱۴۰۰/۰۲/۱۲

فیلمی هم راجع بهش دیدم اسم فیلمو یادم نیست ولی راجع به انجمنی بود که نور جذبش شد تا دستگیری نور و همکارانش خیلی تکان دهنده بود

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۲۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

حجم

۵۲۴٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۴۴ صفحه

قیمت:
۱۲۲,۰۰۰
تومان