دانلود و خرید کتاب شب گرفتن ماه ساتم الوغ‌زاده
تصویر جلد کتاب شب گرفتن ماه

کتاب شب گرفتن ماه

گردآورنده:محمدرضا سرشار
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شب گرفتن ماه

در کتاب شب گرفتن ماه اثر ساتم الوغ‌زاده، داسـتان زندگی حکیم ابولقاسم فردوسی را می‌خوانید. این رمان، به عنوان کتاب خارجیِ برگزیدهٔ سال جمهوری اسلامی ایران در سال ١٣٧۵ انتخاب و معرفی شد؛ و از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به نویسندهٔ آن، لوح تقدیر و پنجاه سکهٔ بهار آزادی، اهدا گردید. اثر برای نوجوانان توسط محمدرضا سرشار، به فارسی رایج ایران  برگردانیده ‌شده است.

پس از مهران، حسین قتیب و پس از آن محمود سبکتکین به حکومت می رسد. سلطان محمود با سروده های فردوسی مخالف بود و با آن که به فردوسی وعده صله داده بود، این کار را نکرد تا این که پس از مرگ فردوسی، خواب دید او در باغ بهشت قدم می‌زند و وقتی علت را جویا شد فردوسی در جواب گفت: 

علت آن، سرودن یک بیت است و آن بیت این است «جهان را بلندی و پستی تویی/ ندانم چه‌ای هرچه هستی تویی». سلطان محمود پس از این خواب، دستور داد که چهل هزار دینار به خانواده فردوسی بدهند اما آنها از پذیرفتن این پول خودداری کردند....

 خواندن کتاب شب گرفتن ماه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 نوجوانان علاقه‌مند به داستان‌های زندگی‌نامه‌ای مخاطبان این کتاب اند.

 درباره ساتم الوغ‌زاده

ساتـم اُلوغ‌زاده متولد زاده ۱۹۱۱ و درگذشته ۱۹۹۷میلادی، یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان کشور تاجیکستان بود. او در قشلاق و وَرزیک در ازبکستان کنونی به دنیا آمد.

وی آموزش ابتدایی خود را در «مکتب اینترنات چست» آغاز کرد و او تا سال ۱۹۲۹ در دانشگاه معارف تاجیک در تاشکند به تحصیل پرداخت. از مهم‌ترین آثار الوغ‌زاده پیش از جنگ جهانی دوم می‌توان نمایشنامهٔ شادمان و کلتداران سرخ را نام برد. سرودن اشعار اپرای رودکی نیز از دیگر کارهای این نویسنده است.

تاریخ درام‌نویسی در تاجیکستان با نام ساتم الوغ‌زاده، غنی عبدالله، شمسی قیام، فیض‌الله عنصاری و دیگران نویسندگان شناخته شده آغاز شد و تا دههٔ ۱۹۸۰ میلادی پیوسته رشد کرد.

کتاب شب گرفتن ماه، نوشتهٔ ساتم الوغ‌زاده که داستان زندگی حکیم ابوالقاسم فردوسی و ویژهٔ نوجوانان است، در سال ۱۳۷۵ شمسی، برگزیدهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی ایران شد.

بخشی از کتاب شب گرفتن ماه

فردوسی در خلوت اتاق درون خانه‌ـ باغش، در روستایی در حومهٔ توس، سرگرم آفرینش شاهکار بزرگ خود بود. نثر خشک و بی‌رنگ داستانها، به وسیلهٔ ذهن خلاق او، به نظمی حماسی و رنگین تبدیل می‌شد. اندام برهنهٔ داستانها ـ که مثل درختانی زمستان‌زده بود ـ در بهاران ذهن شاعر، با شاخ و برگ سبز پوشانده می‌شد و به شکوفه می‌نشست.

سلسلهٔ داستانهای باستانی، از قعر تاریک عصرها سر برآورده و از یاد به یاد و نسل به نسل منتقل شده، تا به زمان شاعر رسیده بود. او، داستانها را همچون دانه‌های الماس و جواهرْ تراش می‌داد و از آنها گردنبندی زیبا و گرانبها می‌ساخت.

کتاب قطور و بزرگِ مجموعه داستان‌های شاهنامهٔ منثور و دیگر کتابهای تاریخی، اخبار و واقعه‌ها، به فارسی و عربی، روی میزِ پایه‌کوتاه تحریر فردوسی و طاقچه‌های اتاقْ خوابیده بود. شاهان و جهان‌پهلوانان ایران، در ورقها، با نظم‌ِ رزمی‌ِ شاعر، زنده می‌شدند، و کارنامه‌های عجیبشان را در معرض دید مخاطبان قرار می‌دادند: تپاتپِ سمِ اسبان جنگی، شیههٔ رعدآسای آنها، هیاهوی رزم‌آوران، چکاچک شمشیرهای خونریز، بانگ وهم‌انگیز طبلها و دهلها و نعرهٔ فلک‌پیچ کرناها، مدام در گوش فردوسی طنین‌انداز بودند. در فاصلهٔ میان جنگ و ستیزها، خردمندان و دانشوران باستانی، به مهمانی او می‌آمدند. مصاحبش می‌شدند. و پند و حکمتهایشان را بیان می‌کردند.

روی میز وسیع، دفترِ باریکِ درازی خوابیده بود. صفحه‌های دفتر، پر از نوشته‌های ریزِ ناخوانای فردوسی بود. این نوشته‌ها حاوی یادداشتهای او از اخبار و آثار فارسی، عربی، پهلوی، یا روایتها و افسانه‌هایی بود که داستانسرای پُرحوصله، طی سفر به شهرهای ایران و توران، آنها را از زبان راویان زنده، نوشته بود.

روستای فردوسی در حومهٔ توس، مکانی خلوت و دنج قرار داشت، که برای کار او، بسیار مناسب بود. فردوسی به توس، عشقی ویژه داشت.

کَشَف‌رود از میان یک دشت جاری بود. این دشت را، از شمال و جنوب، دو رشته‌کوهِ موازی احاطه کرده بود. نسیم رود پُرآب و پُرخروش و نفس کوهساران برفپوش، اثری نیک بر این خطّه داشت. در آن آب و هوای مساعد، از بهاران تا پایان تیرماه، کشتزارها پُربار، باغستانها شکوفا، میوه‌های آبدار فراوان، و چمنزارها در نشو و نما بود. منظره‌های زیبای طبیعت، به دلهای مردمْ نشاط و به شاعران الهام می‌بخشید.

شهر، از پیوستن دو شهرک ـ یکی از سمت شرق و دیگری از سمت غرب ـ به ‌‌وجود آمده بود. یکی از دروازه‌های شهر، از تابران به سوی دهکده‌ای به نام رسان باز می‌شد، و دروازهٔ رسان نام داشت. از بیرون دروازه، باغستانهای روستاهای شاداب و باژ شروع می‌شد. این دو دهِ خوش‌منظرِ پُر دار و درخت، در نزدیکی یکدیگر واقع شده بودند. اولی زادگاه فردوسی و دومی محل سکونت او بود. آبا و اجداد فردوسی نیز در این دهکده‌ها زیسته بودند. آنها از جملهٔ اصیل‌زادگان آزاده و مالکان بزرگ بودند.

این قبیل مردم را دهقان می‌گفتند. دهقانان از زمانهای قدیم، طبقهٔ حکمران بودند. ولی در ایام حاکمیت عربان، نفوذ و قدرت سیاسی و اقتصادی آنان، به مرور کاسته شد. تا آنکه اجداد فردوسی و سپس خود او، به خرده‌مالک تبدیل شدند: ملکدارانی، که درآمد ملکشان، خرج زندگی‌شان را هم به زور کفایت می‌کرد.

پدر فردوسی، مولانا فخرالدین احمد، مردی با فضل و دانش بود؛ که در دیوان مالیات۱ خراسان به کار مشغول بود. او، برای علم آموختن پسرش، کوشش بسیار می‌کرد.

در سالهای اولیه‌ای که فردوسی به نظم شاهنامه آغاز کرده بود، دربارهٔ او، حکایتی بر سر زبانها افتاده بود. مضمون حکایت این بود که گویا در زمان خردسالی فردوسی، پدرش در خواب می‌بیند که او بر فراز بام رفته است؛ و از طرف قبله، آوازهایی شنیده می‌شود.

بامداد‌‌ْ نزد شیخ نجیب‌الدین، تعبیر‌کنندهٔ مشهور، می‌رود، و خوابش را برای او نقل می‌کند و تعبیرش را می‌پرسد.

شیخ، بعد از ورق زدن چند کتاب، می‌گوید‌: آوازهای شنیده‌شده، آوازهٔ آیندهٔ پسر توست. فرزندت سخنوری می‌شود که آوازه‌اش به چهار گوشهٔ عالم می‌رسد، و در همهٔ اطراف و اکناف، سخن او مورد استقبال شدید مردم واقع می‌شود.

به این ترتیب، راویان این حکایت، داستانسرا شدن فردوسی را نوعی سرنوشت‌ِ از پیش تعیین‌شده برای او قلمداد می‌کردند، و مردم نیز آن را باور کرده بودند. اما حقیقتْ این بود که حسن، ابوالقاسم، در ایام تحصیل، به علم‌آموزی، میل و رغبت بسیار نشان می‌داد. در نتیجه، در بزرگی به آرزوی خود رسید، و همچون دانشمندانْ ممتاز شد. او زبان پهلوی را می‌دانست. زبان ادبی مادری‌اش و عربی را نیز به‌ خوبی فراگرفته بود. و استعداد فطری‌اش، در گویندگی و شاعری، ظهور کرد.

منکسر
۱۴۰۱/۰۴/۲۲

چقدر دروغ داشت این کتاب! چون نویسنده خارجی بوده فکر کنم مسئولین محترم دست و پاشونو گم کردن کلی سکه هم دادن رفته:`)

سخن شما، افتخار، دلیری، انصاف و شجاعت برمی‌انگیزد.
منکسر
«هیچ شادی نیست اندر این جهان/ بهتر از دیدار روی دوستان»
منکسر
آلتون‌تاش، با همهٔ کندذهنی و نادانی‌اش، درک می‌کرد که افکار جامعه را نمی‌توانست نادیده بگیرد.
منکسر
من خجالت می‌کشم بگویم که اصلاً نمی‌دانستم جشن مهرگان از کجا آمده، و سببش چه بوده است. حالا فهمیدم که این جشن، به یاد پیروزی فریدون بر ضحاک‌ِ ماردوش بوده است!
منکسر
ابودولف شنیده است که در شهر، بعضی کسان، پشت سر، به من طعنه می‌زده‌اند که عمر عزیز را به داستان‌پردازی ضایع می‌کنم. از داستان چه سود؟ جاهلان نمی‌دانند که داستانهای من، همه پند و حکمت‌اند. تجربهٔ روزگاران‌اند.
منکسر
حرص، نیاز، خشم، ننگ، کینه، سخن‌چینی، ناپاک‌دینی، ناسپاسی و بی‌دانشی، ده دیوی بودند که بزرگمهر معتقد بود که آدمی را گمراه می‌کنند و جان و خرد او را تیره می‌سازند؛ و آدمی باید همیشه از آنها گریزان باشد.
منکسر
ـ آه، فاطمه جانم! جهان چنین است. وقتی با دشمنت قدرت مقابله کردن نداری، به ناچار، باید با او مدارا کنی.
منکسر
تا سال ۲۰۳ هجری، در جای مشهد فعلی، روستایی بود با نام سناباد. در آن سال، پس از آنکه امام رضا در آن روستا شهید شد، نام آن به مشهد، یعنی جای شهادت، تغییر یافت.
منکسر
فردوسی، با نیت تقدیم به پادشاه سامانی، شروع به نظم شاهنامه کرده بود. اما کار نسخهٔ اولین کتابْ زمانی به پایان رسید که سامانیان از بین رفتند. در وطن او، خراسان، سلطنت محمود غزنوی، و در ماوراءالنهر، حاکمیت قراخانیان بر قرار شد. فردوسی، این سلطنتهای جدید‌ِ متعلق به ترکان را، بیگانه، و از دانش و خرد، دور می‌دانست، و از آنها، امید هنردوستی و شاعرپروری نداشت. بنابراین، از فروش اثر بزرگ خود، نومید شده بود.
منکسر
فردوسی، در دل، از بخت‌ِ شومِ خود شکوه می‌کرد. آخر، از سه حامی‌ای که در طول زندگی‌اش یافته بود، دو نفرشان پیش از به پایان رسیدنِ شاهنامه، از بین رفته بودند. منصور بن محمد، والی پیشین توس، آن مرد «خردمند و بیدار و روشن‌روان»، که نخستین بار فردوسی را به نظم شاهنامه تشویق کرد، و در این کار بزرگ، از همه نظر، از او دستگیری می‌کرد، خیلی زود، در یک جنگ، کشته شد. حسین قتیب، ناگهان معزول و زندانی گردید. اکنون، در اتمام شاهنامه، اسکافی، حامی سوم او را هم، از مقام نایبی برکنار کرده و به زندان انداخته بودند. به راستی که قسمت، با او، بازیهایی شوم می‌کرد!
منکسر
جنگ با ضحاک خونخوار و سپاه یغماگر او، در اول ماه مهر صورت گرفته‌ و به پیروزی ایرانیان انجامیده بود. آنها به یاد آن غلبه‌شان بر متجاوزان و برای بزرگداشت روز تاجگذاری فریدون‌ِ فاتح، ابتدای ماه مهر را، با نام مهرگان، جشن می‌گرفتند. در آن روز، آتشها می‌افروختند و عنبر و زعفران می‌سوختند. ولی با گذشت زمان، مردمان عادی، باعث و معنی این جشن را، تقریباً، فراموش کرده بودند.
منکسر
ترکان قراخانی در حال لشکرکشی به ملک سامانیان‌اند. انگار همان جنگهای بدفرجام ایران و توران است که دوباره آغاز شده است. من اکنون جنگ و جدل و خرابی و تباهی‌ای را که از فتنهٔ آن دو برادرِ تاجدارِ ایرج برخاست، می‌نویسم. چنان که پیش از این، همین‌گونه، عاقبت‌ِ نابخردی و ناعاقبت‌اندیشی کاووس شاه، افراسیاب و شاهان دیگر را نوشته‌ام. نوشتم و می‌نویسم، تا شاید صواب و خطای پیشینیان، برای امروزیان و فرداییان، درس عبرت شود.
منکسر
از بیرون دروازه، باغستانهای روستاهای شاداب و باژ شروع می‌شد. این دو دهِ خوش‌منظرِ پُر دار و درخت، در نزدیکی یکدیگر واقع شده بودند. اولی زادگاه فردوسی و دومی محل سکونت او بود. آبا و اجداد فردوسی نیز در این دهکده‌ها زیسته بودند. آنها از جملهٔ اصیل‌زادگان آزاده و مالکان بزرگ بودند.
منکسر
این رمان، به عنوان کتاب خارجیِ برگزیدهٔ سال جمهوری اسلامی ایران در سال ١٣٧۵ انتخاب و معرفی شد؛ و از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به نویسندهٔ آن، لوح تقدیر و پنجاه سکهٔ بهار آزادی، اهدا گردید. اثر مذکور، به قصد استفادهٔ نوجوانان، نزدیک به یکصد صفحه کوتاه، و به فارسی رایج در کشورمان گردانیده‌شد.
منکسر

حجم

۲۴۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

حجم

۲۴۸٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۷

تعداد صفحه‌ها

۲۹۶ صفحه

قیمت:
۸۸,۰۰۰
۴۴,۰۰۰
۵۰%
تومان