کتاب سوگند به انجیر
معرفی کتاب سوگند به انجیر
کتاب سوگند به انجیر مجموعه اشعار آیینی، غزلها و ترکیببندهای وحیده افضلی است که در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
درباره کتاب سوگند به انجیر
در کتاب سوگند به انجیر مجموعه اشعاری را میخوانیم که از دل یک عاشق برآمدهاند. شعرهایی زیبا که عشق به دنیای دیگر را نشان میدهند. دنیایی که در آن رنگ و بوی عشق و دوستی و محبت است و شاید به تعبیری بتوان آن را همان جهان آرمانی دانست که تمام پیامبران، امامان و مصلحان اجتماعی در پی ساختش بودند. ای کتاب شامل چهل و هشت قطعه شعر زیبا است که خواندنشان، تجربه متفاوت برایتان میسازد و شما را از حال و هوای روزمره بیرون میآورد.
شعر آیینی به شعری گفته میشود که در آن، شاعر، از آموزههای دینی و مذهبی سخن بگوید و یا از ارادت و محبتش نسبت به پیامبر (ص) و یا امامان (ع) بنویسند. به طور کلی میتوان گفت که هر شعری که متاثر از آموزههای دیانت اسلام باشد، شعر آیینی نام دارد.
کتاب سوگند به انجیر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب سوگند به انجیر برای تمام دوستداران شعر معاصر، تجربهای لذتبخش رقم میزند.
بخشی از کتاب سوگند به انجیر
هزار باغ اقاقی، هزار مریم عشق
صدای آمدن تو، بهار خرّم عشق
صدای بارش رحمت به جایجای زمین
طنین ماه مبارک، دوباره نمنم عشق
از این جهانِ سراسر گناه دلگیرم
مرا از این همه ظلمت ببر به عالم عشق
بیا و سوره یاسین بخوان برای دلم
به راحتم برسان با کتاب اعظم عشق
همیشه آخر شعبان دلم پریشان است
برای صبح شروعت، برای شبنم عشق
دوباره لذت سی روز با تو سر کردن
کنار سفره افطاری مکرّم عشق
بیا دوباره که انسانیت به خرج دهیم
شویم آنچه که باید، شویم آدم عشق
از آفتاب دلانگیز کوچهها پیداست
تو در مسیر زمینی، زمین پُر از غم عشق
نشستهاند به راهت برای استقبال
هزار باغ اقاقی، هزار مریم عشق
***
بهار جانِ قشنگم! بهار بیمانند!
بهار سادهدل من! بهار بیترفند!
هنوز حوصله دارم برای آمدنت
هنوز با نفسِ دوست میشوم خرسند
هزار فصل زمستان گذشت از روحم
هزارساله خوبم! هزار یعنی چند؟
دلم قرار ندارد، بگو کجا ماندی
دلم گرفته از این روزهای بیلبخند
دلم بریده شد از این جهان بیارزش
سرم شکسته شد از دوستان ارزشمند
خدا کند که بیایی! دوباره بیتابم
به روزهایِ بلندِ ندیدنت سوگند
بهارِ سبزقبای نجیب ِخوشچهره!
دلیلِ دلهرههایِ مقدسِ اسفند!
بیا عزیزتر از جان! بهار شیرینم!
بیا بهار رطبخیز من! بهار قند!
***
باید دلم در آسمانت جا بگیرد
مثل کبوتربچهای مأوا بگیرد
این دستهای سرد را آوردهام تا
از لمس دیوار و درت گرما بگیرد
تنها فقط خورشیدِ جانت میتواند
داد من و ما را از این شبها بگیرد
آبیترین کاشیِ گوهرشادِ چشمت
زد چشمکی تا چشم دنیا را بگیرد
این قطره را در خواب آبیها رها کن
تا خاطراتش بویی از دریا بگیرد
ای کاش از پشت مشبّکهایت امشب
دستی بیاید دستهایم را بگیرد
با کولهباری نذر «باران» آمدم باز
تا بودنش از بودنت معنا بگیرد
گاهی بیاید رو به چشمانت ببارد
گاهی بیاید از لبت خرما بگیرد
من ابرهایم را به بامت میدهم تا
باران من در دستهایت پا بگیرد
***
مردی که خنده روی لبش بود میرود
صبحِ فلک غلامِ شبش بود میرود
مردی امین که حضرتِ خورشیدِ خاک بود
از نسل نورها نسبش بود میرود
آن مؤمنی که پاکی و اخلاص و دوستی
در چشمهای باادبش بود میرود
مرد بهار چهره اسلام، آنکه عشق
عمری اسیر خالِ لبش بود میرود
آن خاتمی که دست خدا بود در زمین
حیدر وصیِ منتخبش بود میرود
او میرود تمام جهان گریه میکنند
پشت سرش زمین و زمان گریه میکنند
آقای مهربان من! آقای آفتاب!
ای دیدنت برابرِ با سالها ثواب
وقتی تو آمدی همه عاشق شدیم و بعد
از ما به یُمن آمدنت دور شد عذاب
ای همسر خدیجه و بابای فاطمه
ای حضرت نبی و پسرعمِ بوتراب
مجنون چشمهای تو هستیم تا ابد
ما می نخورده مست شدیم از لبت، شراب
تو میروی و آه پیِ آه میکشیم
دنیا درون سینه ما میشود خراب
داغی بزرگ بر دل بیتابمان نشست
این بار پایههای جهان از غمت شکست
ای صبحِ آفتابیِ بعد از اذان ما
شمس سفرگزیده دامنکشان ما
تو میروی و کامِ زمین تلخ میشود
نخلِ رطبرسیده شیریندهان ما
هر سال بیستوهشتِ صفر «وامصیبتا» ست
از داغ پَر کشیدن تو بر زبان ما
بالابلندِ شصتوسهساله! دمی بمان
اینگونه با شتاب مرو از جهان ما
ای بودنت بهشت مسلّم، بهار محض!
ای رفتن تو تلخترین ناگهان ما
تا صبح بیستوهشتم ماه صفر رسید
خورشید در عزای رُخت پیرهن درید
حجم
۳۷۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه
حجم
۳۷۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۳۶ صفحه