کتاب خاطرات یک فرشته ؛ دفتر طوبی
معرفی کتاب خاطرات یک فرشته ؛ دفتر طوبی
خاطرات یک فرشته، دفتر طوبی از مجموعه خاطرات یک فرشته اثری داستانی از حمزه شریفیدوست است که در نشر معارف به چاپ رسیده است. مجموعه خاطرات یک فرشته از نگاه فرشتگان محافظ و همراه ائمه به روایت زندگی آنها میپردازد.
در این کتاب داستان ز ندگی حضرت فاطمه (س) را از زبان یک فرشته میخوانید.
حمزه شریفیدوست در این اثر از نگاه یک فرشته به زندگی بانوی دو عالم نگرسته است. در این داستان با فرشته همراه میشویم تا خاطراتش را از همراهی محمد (ص) و همسر و دخترش حضرت فاطمه زهرا (س) بشنویم. از روزی که به پیامبر نازل شد تا زمانی که حضرت فاطمه سلامالله علیه از دنیای خاکی به سوی آسمان و نزد پروردگارش شتافت.
خواندن کتاب خاطرات یک فرشته؛ دفتر طوبی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به زندگی نامه بزرگان دینی مخاطبان این کتاباند.
بخشی از کتاب خاطرات یک فرشته ؛ دفتر طوبی
شب عروسیِ طوبی برای من بسیار خاطرهانگیز بود. آن شب شهر پر از فرشتهها شد و من دوستانی را که سالها از آنها دور بودم، ملاقات کردم. بهگونهای سرگرمِ دید و بازدید از دوستانِ قدیمی شدم که دیگران گمان میکردند از مراقبتِ طوبی غافل شدهام.
مَهریه طوبی در شب عروسی تعیین و اعلان شد. برای مهریه، مالی را تعیین کردند و ایلیا قبل از حرکت آن را به طوبی داد. در آن لحظه نزد طوبی رفتم و آهسته به او گفتم: چنین مهریهای برای تو ناچیز است. چیز بزرگتری طلب کن. طوبی بسیار باهوش بود. لازم نبود همه چیز را تا آخر برایش ترسیم کنم. بدون مکث به پدرش گفت: «در گذشته هم زنان اینگونه مهریه میگرفتند؛ فرق من با آنها چیست؟ از خدایت بخواه همچنان که او همسرم را تعیین کرده، به جای مهریه، مقامی در جهان دیگر به من بدهد.» پدرش پرسید: «مثلا چه؟» گفت: «خداوند دوست دارد در جهان دیگر، گناهکاران با شفاعتِ دوستانش نجات یابند؛ میخواهم جزو کسانی باشم که در جهان دیگر، اجازهٔ چنین شفاعتی به آنها داده میشود.» فرشتهٔ وحی حاضر شد و مهریه جدید را پذیرفت. سپس مهریهٔ قبلی را به ایلیا برگرداندند.
طوبی را بر مَرکبی سوار کردند. مردِ ایرانی افسار مرکب را گرفت و آن را حرکت داد. ایلیا چون خانهای نداشت، طوبی را به سمت خانهٔ حارثه حرکت دادند. تعداد زیادی از زنان که دوستان و بستگانِ طوبی بودند پشت مرکب راه میرفتند و تعدادی از مردان هم زودتر به سمت خانهٔ حارثه حرکت کردند. عروس را در میان شادی و هلهلهٔ جمعیت تا منزل جدید همراهی کردند. پدر طوبی داخل خانه رفت و دستان عروس و داماد را در دست هم گذاشت و با آنها مشغول صحبت شد. سخن گفتنش آن قدر طولانی شد که جمعیت آرام آرام پراکنده شده، به خانههای خود برگشتند.
سرانجام پدر طوبی نیز آنجا را ترک کرد. طوبی به لباسهای زیبایش خیره شده بود که کسی درِ خانه را کوبید و این صدا از پشتِ در شنیده شد: «ای اهل خانه! تاکنون دیده نشده کسی از نزدِ شما دستِ خالی برود. آیا لباسی دارید که خود را با آن بپوشانم؟»
طوبی دست برد که پیراهن کهنهاش را به پیرزن بدهد. در چشم به هم زدنی فرشته وحی درحالیکه گروهی از فرشتگان پشتِ سرش صف کشیده بودند، نزدم حاضر شد و گفت: به او بگو خدای جهانیان گفته: تا زمانیکه از اموال مورد علاقهٔ خود به دیگران نبخشید، به مرتبهٔ نیکوکاران دست نیافتهاید. پیامِ فرشتهٔ وحی را به قلب طوبی رساندم. کمی فکر کرد و گفت: آری! همین طور است. پیراهن قدیمیاش را پوشید و پیراهن عروسی را به پیرزن بخشید.
فرشتهٔ وحی که با بالهای گشودهٔ خود، مانع شده بود من پشتِ سرش را ببینم، بالهایش را به آرامی جمع کرد و گفت: حال آنچه را برای نیکوکاران آماده کردهایم برایش ببر. لباسی بسیار چشمنواز به من داد که فرشتگان از آسمانها آورده بودند، آن را جلوی طوبی گذاشتم. وقتی لباسِ جدید را پوشید بهگونهای تغییر کرد که ایلیا هم ابتدا او را نشناخت و بعد با خندهای گفت: صید هرچه هم تغییر کند، باز در دامِ صیاد گرفتار است!
گمان میکردم پس از ازدواجِ طوبی، علاقهٔ پدر به او کم شود. اما نهتنها کم نشد، که روز به روز افزون گردید. اشتیاقش به طوبی به حدی رسید که بعضی از همسرانش با اعتراض به او میگفتند: طوبی دیگر دختر خانه نیست! او بزرگ شده و اکنون همسر فردِ دیگری است! اما پدر طوبی دستبردار نبود و برای اظهارِ دوستی، درونِ خانه و برونِ خانه برایش فرقی نداشت. کار به جایی رسید که برنامهٔ سفرهایش را با طوبی تنظیم میکرد. طوبی آخرین نفری بود که پدر هنگام مسافرت با او خداحافظی میکرد و پس از بازگشت هم اولین نفری بود که پدر به دیدار او میشتافت.
از وقتی که طوبی ازدواج کرد من دیگر تنها نبودم. فرشتگان زیادی به آنجا رفت و آمد میکردند و هرکدام کاری بر عهدهشان بود. در روز اول، یکی از فرشتگان شاخهای از درخت آسمانیِ طوبی را با خود آورد و در خانهٔ طوبی کاشت. وقتی انسانها عبادت میکنند، ما فرشتگان بیش از همه نزد آنها حاضر میشویم. گاهی یک یا دو نفر، گاهی چند نفر و گاهی هم چندصد نفر از ما نزد آدمیان حاضر میشویم و دور او حلقه میزنیم و با تابش نورمان، معبری به سمت آسمان برایش باز میکنیم. آن روزها طوبی بهانهای برای حضور فرشتهها شده بود.
حجم
۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۷۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
نظرات کاربران
نسخه چاپی: داستانی که از زبان یک فرشته / لحظه ی وجود فرد تا لحظه ی شهادت کنارشون بوده / هست . داستان حضرت فاطمه زهرا :) اونقدر زیبا توصیف شده بود همه چیز که دلمون نمیاد کتاب رو ببندیم. بسیار زیبا
این کتاب به قدری دلنشین بود که تو کمتر از یه روز تمومش کردم:) کتاب از زبان فرشته نگهبان بانو طوبی است:) که از قبل از تولد و تا هنگام شهادت ایشون رو همراهی میکنه و بعد از شهادت کنار مزار ایشون
خیلی قشنگ بود✨✨
خیلی زیبا و قشنگه ❤🌹
کتاب سبک و پر محتوایی بود
کتاب به شدت زیبا، روون، خلاقانه و پر از اطلاعات بود. چند ساعته تمومش کردم و خوشحالم که خوندمش.
خاطرات یک فرشته فوق العاده زیباست من از خوندنش سیر نمیشم نثری عوام فهم و روان داره و به لطافت تمام زندگی حضرت زهرا (س) را بیان نموده 🌱🌸
کتاب جذابی بود و وقتی تمام شد تازه متوجه شدم که کتاب رو کامل خوندم.
سلام میشه موجود کنید نسخه چاپی رو خیلی قشنگه خواخش میکنم موجود کنید نسخه چاپیش رو
کتاب خاطرات یک فرشته ، متنی روان و لطیف داشت که باعث میشد در حین خواندن آن حس خوبی پیدا کنیم .و مفاهیم و آیات دینی را خیلی قشنگ از زبان یک فرشته بیان میکرد .