کتاب قصه هایی از جاده دیکاوو؛ جلد چهارم
معرفی کتاب قصه هایی از جاده دیکاوو؛ جلد چهارم
کتاب یک بسته غیرمنتظره برای یوجینیا لینکلن از مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو نوشته کیت دی کامیلو و ترجمه هادی معتمدنیا است. مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیتترین کتابها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.
مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو داستانهایی با شخصیتهایی جالب دارد که هرکدام در جلدهای مختلف این مجموعه حضور دارند و ماجراهایی را میآفرینند. جاده دیکاوو، هم جادهای است که از این شهر میگذرد. شهری با داستانهای هیجانانگیز و جالب برای بچههای عاشق داستان.
درباره مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو، جلد چهارم؛ یک بسته غیرمنتظره برای یوجینیا لینکلن
یک روز پستچی یک بسته بزرگ را دم در خانه خواهران لینکلن میآورد که اسم یوجینا روی آن نوشته شده است. یوجینا که منتظر هیچ بسته و هدیهای نیست تعجب میکند. بالاخره با اصرار خانواده آن را باز میکند و میبیند یک ساز آکاردئون داخل آن است. یوجینا به موسیقی علاقه ندارد، کادویش را رد میکند. تا اینکه یک روز سروکلهی یک معلم موسیقی به نام «گاتسون» پیدا میشود
خواندن مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
نوجوانان علاقهمند به ادبیات داستانی مخاطبان این مجموعهاند.
درباره کیت دی کامیلو
کیت دی کامیلو زاده بیست و پنجم مارس ۱۹۶۴، نویسنده آمریکایی معاصر است که بیشتر آثارش جوایز متعددی را به دست آوردهاند و از روی یکی از آثارش به اسم «افسانه دسپراکس» انیمیشنی هم ساخته شده است.
کیت دی کامیلو در کلرمونت فلوریدا بزرگ شده و اکنون در مینیاپولیس مینه سوتا زندگی میکند. او برای هر دو گروه سنی کودکان و بزرگسالان داستان مینویسد.
بخشی از کتاب مجموعه قصههایی از جاده دیکاوو، جلد سوم: کجا میروی نینی لینکلن؟
بخشی از کتاب قصه هایی از جاده دیکاوو؛ جلد چهارم
یوجینیا گفت: «گمان نکن، مطمئن باش! وقتی میگویم سربههوا هستی و من حواسم جمع است، شک نکن.»
نینی گفت: «هر چی تو بگویی خواهر.»
یوجینیا گفت: «معلوم است که هر چی من میگویم درست است.»
یوجینیا گفت: «گمان نکن، مطمئن باش! وقتی میگویم سربههوا هستی و من حواسم جمع است، شک نکن.»
نینی گفت: «هر چی تو بگویی خواهر.»
یوجینیا گفت: «معلوم است که هر چی من میگویم درست است.»
تا پستچی رفت فرانک، صاحب خانهٔ پلاک ۵۰ خیابان دیکاوو، پیدایش شد و گفت: «میبینم که یک بستهٔ بزرگ برایتان آمده است. میخواهید کمکتان کنم خانم لینکلن؟»
خانم واتسون، صاحب خانهٔ پلاک ۵۴ خیابان دیکاوو، فریاد زد: «آهای! یعنی توی آن جعبهٔ خیلی بزرگ چی هستش؟»
یوجینیا گفت: «نظری ندارم.»
خانم واتسون گفت: «یک لحظه صبر کنید، الان من و مرسی میآییم آنجا و میبینیم.»
یوجینیا داد زد: «لازم نکرده بیایی! آن حیوان خانگیات را هم نیاور!»
اما دیگر دیر شده بود. خانم واتسون و مرسی از خانه خارج شده بودند و داشتند میآمدند.
نینی گفت: «وای که خیلی غیرمنتظره است! اینطور نیست خواهر؟ من که تا حالا اینقدر غافلگیر نشده بودم. چرا در جعبه را باز نمیکنی تا ببینیم داخلش چی هست؟»
یوجینیا دستهایش را به کمرش زد و به جعبه خیره شد. خیلیخیلی ناراحت بود. کارهای زیادی روی دستش مانده بود و وقت سروکلهزدن با یک جعبهٔ غیرمنتظرهٔ به آن بزرگی را نداشت.
فرانک گفت: «من فکر میکنم چیز خطرناکی توی جعبه باشد.»
یوجینیا گفت: «مسخرهبازی درنیاور.»
خانم واتسون گفت: «شاید کسی برایتان خوراکی فرستاده، شاید یک سبد میوه باشد.»
یوجینیا گفت: «آخر کی برای من سبد میوه میفرستد؟»
مرسی جعبه را بو کرد.
فرانک گفت: «آدرس فرستنده شرکت بلیزینتراپ اشموکر است. شرکت بلیزینتراپ دیگر چهجور شرکتی است؟»
یوجینیا گفت: «من چه میدانم!»
مرسی خُرخُر کرد و جعبه را بیشتر بو کشید.
گاهی زندگی آنقدر آزاردهنده و غافلگیرکننده بود که نمیشد تحملش کرد و یوجینیا حالا دقیقاً چنین حسی داشت.
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
مجموعه ای بی نظیر❤️😻
زیاد برام جالب نبود و جذابیتی نداشت ولی فقط یک حس قشنگ بهم وارد شد😊🌷 چه کسانی این کتاب را بخوانند؟کسانی که وقت اضافی دارند و دنبال یک کتاب هست همینطور این کتاب برای کسانی هست که دیگه انگیزه ای ندارند. چه