کتاب دختری از دیار حسرت
معرفی کتاب دختری از دیار حسرت
کتاب دختری از دیار حسرت نوشته نرگس باغبان است. این کتاب رمانی جذاب است که سرنوشت دختری جوان را روایت میکند، دختری که در پیچ و خم زندگی تنها است و کم کم باید زندگی کردن را یاد بگیرد.
درباره کتاب دختری از دیار حسرت
رویا دختر جوانی است که به عنوان منشی و حسابدار در یک آمکوزشگاه زبان کار میکند، اما دوست دارد کارهای بزرکتری انجام دهد، او متوجه میشود یک کارخانه نیرو میخواهد برای استخدام و به کارخانه میرود اما آنجا هیچ کارمند خانمی وجود نداد. رویا با رئیس دعوا میکند و همین موضوع باعث ایجاد یک درگیری بین این دو نفر میشود که سرنوشتشان را به هم میریزد. رویا برای کار به خانه رئیس شرکت میرود و به عنوان پرستار آنجا استخدام میشود کمکم روابط رویا رئیس تغییر میکند.
خواندن کتاب دختری از دیار حسرت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب دختری از دیار حسرت
- با آقای رئیس نسبتی دارید؟
اگه میگفتم نه حتماً میگفت پس گورتو گم کن و برو، خودم رو نباختم و مثل خودش با حالت جدی گفتم:
- باید با خود جناب رئیس حرف بزنم.
بعد از تمام شدن حرفم بدون اینکه توجهی به اطرافیانم داشته باشم روی یکی از مبلها ولو شدم، مجلهای رو که روی میز بود برداشتم و پا روی پا انداختم و مشغول ورق زدن مجله شدم، نمیدونم این همه اعتماد به نفس از کجا آمده بود که خودم هم به این حالتی که گرفتار بودم حسودیم میشد.
پسرها یکییکی مدارکشون رو به منشی نشان دادند. یکی از پسرها به این دلیل که هنوز درسش تمام نشده بود رد شد و یکی دیگه چون سابقه کاری نداشت رد شد اما سومی هم سابقه کار داشت هم درسش رو تمام کرده بود. منشی بهش گفت اگه مورد قبول آقای رئیس قرار بگیره باهاش تماس میگیرن.
وقتی پسرها رفتند منشی صداش رو صاف کرد و گفت: ببخشید خانم، نمیخواستم جلوی کسی حرف بزنم که ناراحت بشین، جناب رئیس با استخدام زن تو هر بخشی از کارخانه موافقت نمیکنن، ماندن شما یا حتی حرف زدن شما با جناب رئیس کاری رو از پیش نمیبره.
این پسره آنقدر مؤدب بوده و من نمیدانستم؟!
من احمق انگار دستبردار نبودم و باز گفتم میخواهم با خود رئیس حرف بزنم. منشی سرش رو با حالت تأسف تکون داد و گفت باید صبر کنم و من هم موافقت کردم.
هنوز یک ربع نگذشته بود که آقای رئیس از اتاقش آمد بیرون، یک مرد حدوداً ۳۵ ساله، قد بلند، چهار شانه با موهای مشکی پُرپشت با یک دست کت و شلوار مشکی که فکر کنم یکجا به قیمت تمام حقوقهایی بود که من تا حالا گرفتم. وقتی به صورت آقای رئیس نگاه کردم فکر کنم دو، سه درجهای فشارم افتاد.
قیافهای که صد در صد همراه با اخم و عصبانیت بود که فکر کنم با دیدن من درصد این عصبانیت بیشتر شد. چشمهای آقای رئیس به رنگ موها و کت و شلوارش بود با ابروهایی که اخمو بودنش رو بیشتر به نمایش آدمهای ترسویی مثل من میگذاشت. لبهایی نسبتاً پهن با صورت کاملاً اصلاح شده.
منشی با دیدن آقای رئیس از جا بلند شد اما من نه به خاطر احترام بلکه از ترس از جا بلند شدم و آروم سلام کردم که جواب سلامم فقط یک نگاه با عصبانیت کامل بود. آقای رئیس پروندهای رو که تو دستش بود گذاشت رو میز منشی و با صدای فاخر و رسا که هر مخاطبی رو وادار به اطاعت امر میکرد گفت:
- این کیس برای استخدام خوبه، باهاش تماس بگیر بگو از فردا بیاد سرکار، یک ماه آزمایشی کار میکنه اگه کارش خوب بود استخدامش میکنم نمیخواهم کلاهی که رفته سرم دوباره تکرار بشه.
منشی پرونده اون پسر قبلی رو گرفت طرف آقای رئیس و گفت:
- امروز هم، مدارک یک نفر دیگه رو که شرایطش برای استخدام مناسب بود گرفتم.
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۶۳ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۴۶۳ صفحه
نظرات کاربران
داستان یه دختره که واسه کار میره تو یه کارخونه و ادامه ماجرا. داستان پردازی خیلی ضعیف بود و انگار داشتی گزارش یه ماجرا رو میخوندی خیلی جاها اتفاقا رو خیلی سرسری نوشته بودن و ازش رد شده بودن. زیاد