دانلود رایگان کتاب پیشوای هشتم حمیدرضا رضوانی اول
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب پیشوای هشتم اثر حمیدرضا رضوانی اول

کتاب پیشوای هشتم

انتشارات:نشر آرسس
امتیاز:
۳.۱از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پیشوای هشتم

کتاب پیشوای هشتم داستانی نوشته حمیدرضا رضوانی اول است. این داستان درباره جوانی به نام نریمان است که زندگی آرامی دارد و در پی اتفاقی، مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند...

در داستان پیشوای هشتم با زندگی نریمان آشنا می‌شویم. پسر جوانی که دور از هیاهوی مردم، در بالای کوهی کلبه‌ای ساخته است و آنجا زندگی می‌کند. زندگی خوب و آرامی دارد تا اینکه روزی مهمان ناخوانده‌ای به ملاقاتش می‌آید که مسیر زندگی‌اش را متحول می‌کند.

کتاب پیشوای هشتم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

پیشوای هشتم را به تمام دوست‌داران داستان‌ها و ادبیات داستانی ایرانی پیشنهاد می‌کنیم. 

درباره حمیدرضا رضوانی اول

حمیدرضا رضوانی اول نویسنده و مدیر مسئول انتشارات آرسس است. از او تا به حال کتاب‌های بسیاری منتشر شده است که آن‌ها را می‌توانید از طاقچه دریافت کنید و بخوانید. از میان کتاب‌های او می‌توان به خودت باش پسر، کورونا، ماجراجویی دو گوسپند، خانه متروکه دان، دویست سال بعد و ... اشاره کرد.

بخشی از کتاب پیشوای هشتم 

ناگهان صدای چند ضربه به گوش رسید، نریمان بلند شد و جلوی در رفت و آن را باز کرد، یکی از مردهایی که همراه تاجر بود یک سینی پر از گوشت و سبزیجات را دست او داد و از تپه پایین رفت. نریمان سینی حاوی شام مفصل را روی میز قرار داد. تاجر بلند شد تا دستانش را بشوید و نریمان هم همین کار را تکرار کرد و جلوی مهمانش روی صندلی نشست. تاجر با اشتها شروع به خوردن کرد و بعد هم یک تکه گوشت بریان دست نریمان داد و به او گفت که مشغول شود. نریمان که مدتی بود غذای به آن لذیذی نخورده بود با ولع شروع به خوردن کرد. آنقدر زیاد بود که با اینکه هر دو یک شکم سیر خوردند باز هم ته ظرف مقدار زیادی باقی ماند. حالا نریمان چشم‌هایش برق میزد و حواسش به انگشترهای گرانبهای تاجر بود که در نور آتش می‌درخشید.

نریمان رو به آن مرد کرد و پرسید:

- برای آنکه پولدار بشوم باید چه کاری بکنم؟

تاجر در چشم‌های نریمان نگریست، شراره‌هاي آتش که از کنده‌ها بلند می‌شد و شام مفصلی که خورده بودند در نریمان تأثیر عجیبی گذاشته و همچون انسان‌های مسخ شده به نظر می‌رسید. دیگر در چشم‌هایش از آن آرامش خبری نبود و وجودش به آتش کشیده شده بود.

احساس می‌کرد سال‌هاست عقب افتاده و حالا با تمام وجود می‌خواست چیزهایی که مرد تاجر گفته بود را به دست بیاورد. دوست داشت بجای اینکه با یک لیوان شیر به خواب برود یک نفر باشد که برایش گوشت‌های خوشمزه را بریان کند و جلویش بگذارد تا او هر چه می‌خواهد از آن خوراک خوشمزه بخورد و بعد هم انگشت‌هایش را که چرب شده بودند و زیر نگین‌های درخشنده انگشترها برق می‌زدند را تمیز کند.

تاجر که متوجه اشتیاق و عطش مرد جوان شده بود دست‌هایش را زیر چانه‌هایش گره کرد و در حالی که انگشترهایش مقداری پایین‌تر از چشم‌هایش قرار گرفته بودند، در چشم‌های نریمان خیره شد و گفت:

- هر کس در وجودش توانمندي‌هایی دارد که باید بگردد و آن‌ها را پیدا کند، گوهر وجود من در معامله کردن بود، شاید مال تو در کشاورزی باشد، شاید در گله‌داري باشد، شاید هم یک شب که کنار ساحل دریای نزدیک اینجا قدم می‌زنی و چشم‌هایت را تیز کرده‌ای، تکه گوهر گرانبهایی را بیابی و یک شبه ره صد ساله را بروی!

نظرات کاربران

Mohammad Bagheri
۱۴۰۲/۰۷/۱۱

پیشتر همین داستان رو با نام «سه سرنوشت» مطالعه کرده بودم.

مهدی ابراهیمی
۱۴۰۰/۰۶/۱۸

سلام و درود و احترام، با نظر به نسخه ی موجود، اثری است که به آسیب شناسی زندگی افراد، (با ابزار قرار دادن داستانی ساده و مطبوع) می پردازد.. و به نظر بنده حقیر؛ در راستای دستیابی به اهداف حقیقی زندگی، البته در بخش مقدمات حصول این

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

حجم

۳۲۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۵۶ صفحه

قیمت:
رایگان