کتاب دیوید کاپرفیلد
معرفی کتاب دیوید کاپرفیلد
کتاب دیوید کاپرفیلد داستانی از چارلز دیکنز است که الهام قادریان برای مخاطبان نوجوان ترجمه کرده است. این داستان درباره زندگی پسری به نام دیوید است که بعد از ازدواج مادرش، مشکلات عجیبی با پدرخوندهاش پیدا میکند.
بسیاری معتقدند که دیکنز این داستان را از روی خاطرات دوران کودک خودش نوشته است. بهرحال این اثر یک شاهکار ادبی است و موقعی نوشته شده است که نویسنده در اوج قدرت و توانایی خودش در نوشتن بوده است.
درباره کتاب دیوید کاپرفیلد
دیوید کاپرفیلد داستان زندگی پسری به نام دیوید است. او شش ماه بعد از مرگ پدرش به دنیا میآید. با اینکه زندگی بدون داشتن پدر سخت است اما دیوید تا هفتسالگی زندگی خوبی در کنار مادرش دارد. زمانی که مادرش تصمیم میگیرد تا دوباره ازدواج کند، مشکلات او هم آغاز میشود. این ازدواج برای زندگی او نحسی میآورد. گرفتاریها و درگیریهای دیوید و پدرخواندهاش، ماجراهای این داستان را شکل میدهند.
چارلز دیکنز در میان کتابهایش دیوید کاپرفیلد را از بقیه بیشتر دوست دارد و معتقد است میان کارهایش، این از همه بهتر است.
کتاب دیوید کاپرفیلد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن کتاب دیوید کاپرفیلد را به تمام نوجوانانی که دوست دارند با آثار ادبی بزرگ دنیا آشنا شوند، پیشنهاد میکنیم.
درباره چارلز دیکنز
چارلز جان هوفام دیکنز ۷ فوریه ۱۸۱۲ متولد شد. از کودکی مجبور شد تا در کارخانه کار کند. پدرش که قادر نبود بدهیهایش را پرداخت کند زندانی شده بود. وقتی دوران حبس پدر تمام شد، دیکنز به تحصیلاتش ادامه داد. سپس کارمند دفتر یک وکیل و بعد گزارشگر روزنامه شد. کتابهای مشهور او نیکلاس نیکلبی، سرود کریسمس، دیوید کاپرفیلد، آرزوهای بزرگ، الیور تویست و داستان دو شهر است. از کتابهای او تا به حال اقتباسهای سینمایی و تئاتری بسیاری صورت گرفته است.
جیمز جویس نویسنده مشهور معاصر، چارلز دیکنز را بعد از شکسپیر تاثیرگذارترین نویسندهی انگلیسیزبان میداند. دیکنز در ۹ ژوئن۱۸۷۰ به طور ناگهانی و بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت.
بخشی از کتاب دیوید کاپرفیلد
شـبی طولانـی و نـاآرام بـود. پـس از مـرگ پـدرم، مـادر تنهـا شـده بــود. در انتظــار فرزنــدی بــود و احســاس کســالت می کــرد. صــدای ضربـهای بـه در شـنیده شـد.
مـادر گفت: «پیگوتی، در میزنند ببین کیه؟»
پیگوتی خدمتکار و دوسـت مادرم بود. پیگوتی گفت: «باشه.»
پیگوتـی رفـت و در را بـاز کـرد. دوشـیزه تـروت وود همـراه پیگوتـی وارد اتـاق مـادرم شـد. او عمـه پـدرم بـود.
پرسید: «بچه کجاست؟»
مادرم از او میترسید و معتقد بود که صدای خیلی بلندی دارد.
مـادرم جواب داد: «هنوز به دنیا نیامده.»
ًدوشـیزه تـروت وود بـا صـدای بلنـدش گفـت: «شـما را قبـلا ندیـده بـودم، بچـه سـالید، مگـر نـه؟ شـوهرتان مـرده و تنهـا شـدهاید. ولـی غمگیــن نباشــید. بچــه دختــر خواهــد بــود و مــن دختربچههــا را دوســت دارم. خــودم از او مراقبــت میکنــم.»
مــادرم گفــت: «متشــکرم. میبخشــید، حــالا بایــد شــما را تــرک کنــم. حالــم خــوب نیســت. بــه اتاقــم مــیروم.»
دوشـیزه تـروت وود روی صندلـی نشسـت و منتظـر مانـد. بعـد دکتـر وارد اتـاق شـد و او از جـا پریـد و سـؤال کـرد: «بچـه آمـد؟»
دکتر جواب داد: «بله.»
دوشیزه تروت وود پرسید: «دختر است؟»
دکتر گفت: «خیر، بچه پسـر است.»
دوشــیزه تــروت وود فریــاد زد: «پســر نمیخواهــم. پســربچهها را دوسـت نـدارم.» عصبانـی بـود و بی درنـگ خانـه را تـرک کـرد و دیگـر هیچ وقـت بـه دیـدن مـادرم نیامـد.
آن بچه من بودم و اسـمم «دیوید کاپرفیلد» است...
حجم
۴۹۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۴۹۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
نظرات کاربران
*حاوی اسپویل* کتاب خوبی بود پیشنهاد میکنم بخونیدش،کوتاه و جالب بود داستان درباره پسری به نام دیوید بود که قبل از به دنیا آمدنش پدرش را از دست داد و پس از ازدواج مادرش با آقای مارداستون زندگی سختی را گذراند سپس