کتاب پادشاهی این جهان
معرفی کتاب پادشاهی این جهان
کتاب پادشاهی این جهان نوشته آلخو کارپنتیه است. این کتاب با ترجمه حسینعلی میرشاهی منتشر شده است. این کتاب در مرز واقعیت و خیال حرکت میکند و به دورانی از زندگی مردم هائیتی میپردازد. روایتهای کتاب پادشاهی این جهان کاملا دوگانه است و دو دیگاه را بررسی میکند.
درباره کتاب پادشاهی این جهان
در ماه ژانویهٔ ۲۰۰۴، هائیتی دویستمین سالگرد استقلال خود از فرانسه را برگزار کرد درحالیکه یک شورش ملی در جریان بود. تظاهرکنندگان موافق و مخالف دولت در پایتخت و دیگر شهرها با هم درگیر شدند. اعضای یک ارتش منحل شده علیه نیروی پلیس جوان و بیتجربه اعلان جنگ دادند. جوانان خشمگین به دو دسته تقسیم شدند. یک گروه که توسط هم میهنانشان «هیولاها» نامیده میشدند، «ژان برتراند آریستید» رئیس جمهور آن زمان را ستایش میکردند و میخواستند او در قدرت بماند و گروه دیگر که خودشان را آدمخورها مینامیدند از او نفرت داشتند و برای ساقطکردنش میجنگیدند.
چند هفته بعد، صبح زود یک روز یکشنبه آریستید کشور را ترک کرد. به گفتهٔ خودش، او را از محل اقامتش در پورتو پرینس ربودند و سوار یک جت آمریکایی کرده و به جمهوری آفریقای مرکزی بردند، جایی که به مدت چند هفته زندانی بود. اما طبق روایات دیگر او به میل خودش کشور را ترک کرد و حتی استعفا نامهای به زبان کریولهائیتی امضا کرد. هنگامی که آریستید زندگی در تبعید را شروع کرد، در بیانیههای خود به مطبوعات بین المللی، چیزی مشابه حرفهای «توسان لووِرچو» یکی از رهبران اصلی اولین شورش موفقیتآمیز بردهها در تاریخ بود میگفت.
مردمهائیتی تعجب نکردند که آریستید ترجیح داد خروج خود را با چنان طنین قدرتمندی از گذشته ارتباط بدهد. گذشته از هر چیز، در تاریخهائیتی لحظهٔ خاطرهانگیزتری از پیامد پیروزمندانهٔ انقلابی که لووِرچو برایش زندگی کرده و مرده بود وجود نداشت. اگرچه گذارهائیتی از بردهداری به کشوری آزاد بدون تناقض نبود، اما خیلی از مردمهائیتی ترجیح میدهند تفرقهای را که به دنبال استقلال آمد فراموش کنند، دستهبندیهایی براساس رنگ و طبقه که کشور را به بخشهایی تقسیم کرد که توسط سلاطینی خودخوانده فرمانروایی میشدند و حکومتشان دقیقاً مانند حکومتی بود که بر آنها فرمانروایی کرده بود، بدون کم ترین احترام برای برابری یا خودمختاری.
آلخو کارپنتیه در پادشاهی این جهان به ما فرصت میدهد تا این احتمال را در نظر بگیریم که یک انقلاب که برخی آن را الهامبخش و خردمندانه میپندارند ممکن است برای دیگران شکستخورده به نظر برسد ـ چیزی که بعدها کشور خود او کوبا با آن دست به گریبان بود. ما از دیدگاه تی نوئل ـ که نه پادشاه و نه فرمانروا بلکه یک آدم معمولی بود ـ در بارهٔ بازیگران اصلی یک داستان حماسی، نمایی عمیق و صمیمانه به دست میآوریم که با لحنی شاعرانه و شگفتانگیز جزئیات دقیق حقایق را با اسطوره و روایات قومی در هم میآمیزد. اینکه کتاب اینقدرکوتاه است به نظر تقریباً معجزهآسا میرسد، چون حتی با جهش در زمان و مکان، شخص نه با کمبود مواجه میشود و نه احساس میکند فریبخورده است، چرا که کلمات و عبارات با همان دقتی ترتیب داده شدهاند که دیوارهای ارگ عظیمی که پادشاههانری کریستفِ بلند پرواز به تی نوئل و هم میهنانش دستور ساخت آن را میدهد.
خواندن کتاب پادشاهی این جهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پادشاهی این جهان
درحالیکه سر و صورت ارباب اصلاح میشد، تی نوئل میتوانست به تماشای چهار سر مومی که روی پیشخوانی در کنار در ورودی قرار داشت بپردازد. جعد موی کلاه گیسها که روی یک رومیزی فلانل ریخته بود، صورتکهای خشک و بیحالت را قاب میگرفت. آن سرها همان اندازه واقعی به نظر میآمدند. اگرچه نگاه خیرهشان بیروح بود که سر سخنگویی که سالها پیش یک فروشندهٔ شارلاطان دوره گرد به کَپ آورده بود تا فروش اکسیری که دندان درد و روماتیسم را مداوا میکرد تبلیغ کند. طنز قضیه در این بود که از قضا مغازهٔ بغلی که سیراب و شیردان و کلهپاچه میفروخت، کلهٔ گوسالههای پوستکندهای که هر کدام یک بوتهٔ کوچک جعفری روی زبانشان داشتند را به نمایش گذاشته بود که دارای همان کیفیت مومی بودند. به نظر میآمد که این کلهها، در بین دمهای نمک سود گاو، ژلهٔ پای گوساله و دیگهای سیرابی پخته شده به سبک نورماندی، خوابیده باشند. تنها یک جدار چوبی دو پیشخوان را از هم جدا میکرد و فکر اینکه در کنار کلههای رنگپریدهٔ گوسالهها، سرهای مردان سفیدپوست روی همان رومیزی به مشتریان عرضه شوند برای تی نوئل خندهآور بود. شاید همانگونه که پرندگان وحشی در یک میهمانی اشرافی با پرهایشان تزیین میشوند، بعضی آشپزهای باتجربه و ترسناک سرها را با بهترین کلاهگیسهایشان تزیین کنند. احتمالاً تنها چیزی که کم میداشت حاشیهای از برگ کاهو، یا تربچههایی بود که به شکل زنبق بریده شده باشند. علاوه بر این، با آن بانکههای صمغ عربی، بطریهای عرق اسطوخودوس و جعبههای آرد برنج ـ همسایههای نزدیک دیگچههای سیراب و شیردان و دیسهای قلوه ـ و فلاسکها و تُنگهایی که به صورتی تصادفی کنار هم قرار گرفته بودند، تصویر آن ضیافت نفرتانگیز کامل میشد.
بامدادی سرشار از سرها بود چرا که کتابفروش بغل دست مغازهٔ سیرابی، تازه ترین تصویرهایی را که از پاریس رسیده بود با گیرهٔ لباس روی یک بند سیمی آویزان کرده بود. دست کم چهار تا از آنها چهرهٔ پادشاه فرانسه را با حاشیهای از خورشید، شمشیر و برگهای درخت غار نشان میدادند. اما سرهای کلاه گیسدار دیگری هم بودند، احتمالاً از شخصیتهای برجستهٔ دیوان عالی کشور. رزم آوران را میشد از قیافهٔ آماده به جنگشان شناخت؛ قضات را با اخم تهدیدآمیزشان؛ لطیف طبعان را با لبخندشان، بر فراز دو قلم متقاطع و چند بیت شعر که برای تی نوئل هیچ مفهومی نداشت، چرا که بردهها قادر به خواندن نبودند. پوسترهای گراوور رنگی دیگری هم به نمایش گذاشته شده بود که ماهیتی سادهتر داشتند و آتش بازی مراسم جشن سالگرد فتح شهر، صحنههای رقص که دکترها سرنگهای بزرگ را دور سرشان میچرخاندند، یک بازی گرگم به هوا در پارک، جوانان افسار گسیخته که به دنبال کلفَتها میدویدند، یا ترفند تضمین شدهٔ عاشقی که در چمنزار دراز کشیده و با چشمانی مخمور به بالا خیره شده و از تماشای بانویی لذت میبرد که با معصومیت تاب میخورد.
حجم
۱۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۱۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه