دانلود و خرید کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد چهارم راینر ماریا شرودر ترجمه فریبا فقیهی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد چهارم

کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد چهارم

معرفی کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد چهارم

کتاب عملیات سری کشک جلد چهارم از مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر نوشته راینر ماریا شرودر و ترجمه فریبا فقیهی است. مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر را انتشارات پرتقال منتشر کرده است، این انتشارات با هدف نشر بهترین و با کیفیت‌ترین کتاب‌ها برای کودکان و نوجوانان تاسیس شده است. پرتقال بخشی از انتشارات بزرگ خیلی سبز است.

درباره مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر

مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر یک سری داستان پلیسی با کلی معماهای بزرگ و پیچیده است که یک کمیسر پلیس باید بتواند این معماها را حل کند. این مجموعه یکی از پرفروش‌ترین و پرطرفدار‌ترین مجموعه داستان‌های پلیسی برای کودک و نوجوان است که دنیایی پر از هیجان و ماجراجویی را برای بچه‌ها به ارمغان می‌آورد.

ماجراهای این مجموعه حول یک کارآگاه تیز و باهوش به اسم کمیسر کلیکر می‌گذرد. اسم واقعی کمیسر، ناگل است اما به خاطر تاس بودنش او را کلیکر صدا می‌کنند. کمیسر کلیکر از اسلحه خوشش نمی‌آید و جالب اینجا است که بدون استفاده از اسلحه می‌تواند مشهورترین سارقان و خلاف‌کارها را دستگیر کند. او در هر جلد از این مجموعه جذاب و هیجان‌انگیز ماموریتی بزرگ را با تبحر و هوش سرشار خود به انجام می‌رساند.

خواندن مجموعه ماجرای کمیسر کلیکر را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

بچه‌هایی که داستان‌های پلیسی و هیجان‌انگیز دوست دارند، از خواندن داستان‌های جذاب این مجموعه لذت خواهند برد.

درباره راینر ماریا شرودر

راینر ماریا شرودر نویسنده آلمانی داستان‌های ماجراجویانه مخصوص کودک و نوجوان است. او در سال ۱۹۵۱ در روستوک به دنیا آمده است. راینر علاوه بر داستان‌های کودک و نوجوان، برای بزرگسالان هم داستان‌های تاریخی می نویسد. او علاوه بر نام خودش با نام‌های مستعار اشلی کارینگتون و ریموند. م. شریدان هم مطلب می‌نویسد. کتاب‌های شرودر تاکنون بیش از شش میلیون نسخه فروش رفته‌اند.

شرودر به خاطر یکی از رمان‌های تاریخی‌اش به اسم «ابی لین - تبعید شده تا پایان جهان»، توانست جایزه فردریش گرستوکر پرایس را در سال ۱۹۸۸ دریافت کند. در سال ۱۹۹۸ نیز آژانس فدرال آموزش مدنی رمان «زیر درخت جاکارندا»ی او را در فهرست ۱۰۰ رمان ارزشمند قرن بیستم قرار داد. در همان سال راینر در سومین جشنواره بین المللی Eifel-Literaturpreis برای کتاب «راز راهبان سفید» جایزه گرفت. این نویسنده آلمانی در سال ۲۰۰۳ هم با رمان «راز کارت‌ساز» توانست جایزه ادبیات هیئت داوران کتاب جوانان و همچنین جایزه کتاب ماه کمیته جوانان گوتینگن را به دست آورد و بلاخره در سال ۲۰۰۵ برای کتاب «تالاب گالی‌ها» توانست جایزه کتاب جوانان Buxtehude Bull را از آن خود کند.

بخشی از کتاب ماجرای کمیسر کلیکر؛ جلد چهارم

در مدتی که کمیسر با کمک دوستانش راننده کامیون بینوا را به هوش می‌آورد و خیابان را باز می‌کرد، سه گانگستر پشت استیشن پلیس چمباتمه زده بودند. کمیسر با دستبندهایی که در جعبه آچار پیدا کرده بود، آن‌ها را محض احتیاط به هم بسته بود و برای پیشگیری پاهایشان را هم زنجیر کرده بود.

دانیل زیر لب گفت: «هنوز باورم نمی‌شه. این‌ها یِهویی از کجا پیداشون شد؟»

یویو غرولند کرد: «این‌ها رو از من نپرس!»

آرتی بد و بیراه می‌گفت: «کارمون تمومه!» او سابقهٔ سنگینی داشت و حتماً این بار در دادگاه به چندین سال زندان محکوم می‌شد.

دانیل پس از مدتی سکوت گفت: «باز هم رئیس در می‌ره! اگه تا یه ساعت دیگه کامیون رو تحویل ندیم، مشکوک می‌شه که یه اتفاقی افتاده.»

«راست می‌گی!» آرتی با ترس حرف می‌زد. «اون‌وقت چمدونش رو می‌بنده و تو یه چشم‌به‌هم‌زدن می‌ره خارج.»

دانیل ادامه داد: «اون هم وقتی ما داریم پشت میله‌ها آه می‌کشیم!»

یویو غرید: «حتی نمی‌خوام تصورش رو هم بکنم. ما این‌جا خطر رو به جون می‌خریم اون‌وقت ایشون برن آمریکای جنوبی آفتاب بگیرن!»

«می‌شه یه جورهایی حلش کرد. شاید تونستیم امتیاز بگیریم...»

دانیل پرسید: «آرتی، می‌گی دی‌دی رو لو بدیم؟»

آرتی بی‌حوصله جواب داد: «جون خودم عزیزتر از عُمر اونه بابا! خودش انگشت کوچیکه‌ش رو هم واسهٔ ما به زحمت نمی‌ندازه. همیشه کارش همینه. خب من که می‌گم هر چی رو می‌دونیم فاش کنیم. گور بابای دی‌دی! بذار خودش غصهٔ خودش رو بخوره!»

یویو گفت: «من هم هستم!»

دانیل شانه بالا انداخت. «حق با توئه. اگه دی‌دی رو بدیم دم تیغ پُلیس‌ها، شاید یه‌کمی هوامون رو داشته باشن.»

آرتی قاطعانه گفت: «همه‌ش رو می‌گیم. نه فقط دربارهٔ دی‌دی، یه چیزهایی هست که پلیس‌ها رو حسابی سر کِیف میاره!»

دانیل گفت: «پس بجنبیم تا رئیس در نرفته اعتراف کنیم!»

آرتی سری تکان داد و با صدای بلند کمیسر را صدا زد. کلیکر و آدی به سمت استیشن آمدند.

کمیسر با کج‌خلقی پرسید: «چه خبره؟»

آرتی گفت: «می‌خوام باهاتون معامله کنم!»

«دیگه یه‌کم دیر شده!»

آرتی جواب داد: «فکر نکنم. شما فقط چندتا مهرهٔ کوچیک رو دستگیر کردید کمیسر. ما که سرِ خود نیومدیم سرقت!»

آدی نزدیکِ گوش کلیکر گفت: «کافیه به حرف‌هاشون گوش بدیم، ضرری که نداره!»

کمیسر پرسید: «خب، چیه؟»

«ما یه سری اطلاعات دست اول داریم که می‌خوایم بهتون بفروشیم.» آرتی یک‌راست رفت سر اصل مطلب چون می‌دانست زیاد وقت ندارند. «قبل از حرف‌زدن می‌خوایم بدونیم که دادگاه این رو همکاری با پلیس می‌دونه یا نه.»

کمیسر با احتیاط پاسخ داد: «بستگی داره! من که دادستان نیستم، اما اگه اطلاعات واقعاً مهمی رو کنید، توی دادگاه به نفعتون تموم می‌شه.»

آرتی مکث کوتاهی کرد. بیشتر دلش می‌خواست از کمیسر ضمانت بگیرد که به هدفش نرسید. چاره‌ای نداشت جز این‌که به حرف کلیکر اعتماد کند.

«همین هم خوبه.» و شروع به صحبت کرد. «ما سرقت کامیون‌ها رو به دستور دی‌دی دونکل انجام می‌دیم. اون همین حوالی توی یه خونهٔ روستایی زندگی می‌کنه که تا این‌جا نیم‌ساعت راهه. اجناس رو همون‌جا خالی می‌کنیم و ردّ کامیون پاک می‌شه. از نو رنگش می‌کنیم و براش سریال موتور و مدارک جدید و این‌جور چیزها جور می‌کنیم. اگه عجله کنید می‌تونید دی‌دی رو دستگیر کنید. اگه کامیون رو به موقع نرسونیم اون‌جا، حتماً بو می‌بره و در می‌ره. دی‌دی دونکل مثل یه آهو گریزپاست.»

کلیکر گفت: «این‌جوری‌ها هم نیست!» و خوشحالی‌اش را پشت ژست جدی صورتش پنهان کرد.

آرتی با عجله اضافه کرد: «دی‌دی دونکل تنها کسی نیست که توی آلمان محموله‌های قیمتی کامیون‌ها رو می‌دزده تا به خاورمیانه قاچاق کنه.»

کمیسر گفت: «معلومه که نیست.» و به کامیون‌های بی‌شماری فکر کرد که باندهای سازمان‌یافته به‌خصوص لب مرز آن‌ها را می‌دزدیدند. سرنخ این پرونده‌ها بسیار اندک بودند، چون گانگسترها بسیار سازمان‌یافته بودند و ردی از خودشان به‌جا نمی‌گذاشتند.

آدی ارلیش پرسید: «خب هدفت چیه؟ اگه چیز مهم دیگه‌ای نداری خلاصه‌ش کن تا رئیس محترمت از دستمون در نره.» آدی نمی‌توانست ذره‌ای با این گانگسترها همدلی کند. او از خشونت و از آدم‌هایی مثل آرتی که ذره‌ای شرف در وجودشان نداشتند و تا گیر می‌افتادند، رئیس خودشان را بی‌درنگ می‌فروختند، بیزار بود. اما آدی باهوش‌تر از آن بود که بگذارد آن‌ها متوجه احساسش بشوند. کمیسر کلیکر خیلی ذوق‌زده بود که آن بلبل‌ها را به دام انداخته است.

آرتی تندتند توضیح داد: «دی‌دی قبلاً با چندتا رئیس دیگه درگیری داشته. توی چندتا عملیات ما از محدودهٔ خودمون خارج شدیم و محموله‌های بزرگی دزدیدیم که البته برامون شَر شد.»

کمیسر فرمان داد: «بگو!»

HOSSIAN
۱۴۰۰/۰۱/۱۶

بسیار عالی و جالب

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۰۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

حجم

۵۰۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۰۴ صفحه

قیمت:
۱۷,۰۰۰
تومان