کتاب به خواهر و برادرها گفتن و از خواهر و برادرها شنیدن
معرفی کتاب به خواهر و برادرها گفتن و از خواهر و برادرها شنیدن
کتاب به خواهر و برادرها گفتن و از خواهر و برادرها شنیدن اثری از آدل فابر و الین مازلیش است. این کتاب به والدین کمک میکند تا رابطهای قوی و مستحکم میان فرزندانشان برقرار کنند. در عین حال این کتاب میتواند راهنمایی باشد برای اینکه روابط خود و خواهر برادرهایتان را استحکام ببخشید.
درباره کتاب به خواهر و برادرها گفتن و از خواهر و برادرها شنیدن
والدینی که چند فرزند دارند، معمولا از دعوای میان بچهها شکایت میکنند و ناراضی هستند. هرچند دعوای خواهر برادری میتواند یک چیز معمول تلقی شود، اما اگر ادامه دار باشد و همیشگی، سبب میشود تا فشار زیاد به تمام اعضای خانواده بیاید.
در بسیاری از اوقات والدین فکر میکنند که این دعواها به زودی تمام میشوند و در بزرگسالی رابطه بچهها خود به خود خوب میشود. اما واقعیت این است که برای ایجاد یک رابطه خود باید تلاش کرد. نقش والدین در این میان چیست؟ پدر و مادر چطور میتوانند کاری کنند که رابطه بچهها با یکدیگر خوب شود؟
آدل فابر و الین مازلیش، روانشناسان مشهور و نویسندگان کتاب به بچهها گفتن از بچهها شنیدن، در این کتاب به موضوع روابط خواهر و برادری پرداختهاند. راهکارهای کتاب به خواهر و برادرها گفتن و از خواهر و برادرها شنیدن میتواند به شما کمک کند تا در ایجاد این رابطه خوب و سازنده موفق باشید. همچنین اگر در فکر بچههای دوم و سوم هستید و نگرانی از چگونگی روابط آنها شما را آزار میدهد، این کتاب را بخوانید.
کتاب به خواهر و برادرها گفتن و از خواهر و برادرها شنیدن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
والدینی که دغدغه تربیت فرزندانشان را دارد، کتاب به خواهر و برادرها گفتن و از خواهر و برادرها شنیدن را اثری مفید و جذاب میدانند. اگر در فکر گسترش خانواده خود هستید، خواندن این کتاب به شما کمک میکند و دغدغههای ذهنی شما را پاسخ میدهد.
درباره آدل فابر
آدل فابر متولد ۱۲ ژانویه ۱۹۲۸ در آمریکا است. آدل فابر متخصص ارتباطات میان کودکان و بزرگسالان است و کتابها و آثارش درباره تربیت فرزندان و مسائل خانوادهها است. او در همکاری با الین مازلیش آثار تربیتی بسیاری را تالیف کرده است و در حال حاضر در نیویورک زندگی می کند.
درباره الین مازلیش
الین مازلیش، متولد سال ۱۹۲۵ و درگذشته در سال ۲۰۱۷ است. او نویسنده کتابهای تربیتی و روانشناسی در حوزه کودک و نوجوان بود و همکاریاش با ادل فابر به تالیف کتابهای بسیاری در این زمینه منجر شد.
بخشی از کتاب به خواهر و برادرها گفتن و از خواهر و برادرها شنیدن
داستان اول، سرشت بچه و چگونگی برقراری ارتباط با او را نشان می دهد.
بحث هفته ی گذشته در مورد نورچشمی ها و فرق گذاشتن بین بچه ها، خیلی روی من تأثیر گذاشت. به این فکر افتادم که جسیکا (سیزده ساله) چه حسی داره وقتی می بینه من بیشتر وقتمو با خواهرش، هالی (دَه ساله)، میگذرونم و بهش علاقه نشون میدم. میدونستم این مسئله ناراحتش می کنه، ولی ارتباط برقرار کردن با جسیکا برام خیلی سخت بود. آخه اون بداخلاق و دمدمی مزاجه. غیرقابل پیش بینیه. هر وقت می خوام باهاش حرف بزنم، دعوامون میشه. حدس می زنم واقعیت اینه که من ازش دوری میکنم.
به هرحال، بعد از جلسه گذشته همش دنبال راهی بودم که بتونم با جسیکا ارتباط برقرار کنم. فردا بعدازظهرش، همه کارامو تعطیل کردم و رفتم نشستم کنارش روی مبل. داشت برنامههای تلویزیونی مورد علاقه شو نگاه می کرد. برنامه های پر زرق وبرق و به دردنخور. هیچی نگفتم، فقط کنارش نشستم و باهاش تماشا کردم. فرداش، دوباره باهاش تلویزیون نگاه کردم. دیروز صدام کرد که بگه برنامه داره شروع میشه. البته بعدش سرِ یکسری «جریانات' باهم بحثمون شد. شاید نشه گفت خیلی موفق بودم، ولی مدتها بود که تا همین حدم صمیمی نشده بودیم.
چند داستان بعدی، تجدیدنظر پدر و مادرها در مورد دیدگاهشان نسبت به عدل و انصاف را نشان می دهد. این پدر و مادرها قبلاً تصور می کردند که برای منصف بودن باید با بچه ها در همه ی موارد ـ وسایل، اندازه و مقدار، وقت، و حتی محبت و علاقه ـ مثل هم رفتار کرد. در ابتدا، صرف نظر کردن از این دیدگاه قدیمی برایشان سخت بود. بااین وجود، سعی کردند با فرزندانشان به طور منحصربه فرد و مطابق با نیاز شخصی آنها رفتار کنند. و به این ترتیب، روش غیرسنتی و جدیدی را برای منصف بودن پیدا کردند.
هفته پیش که داشتم خرید می کردم، یه تی شرت دیدم که روش عکس یه اسب تک شاخ بود. می دونستم گِرِچن خیلی ازش خوشش می یاد. آخه عاشق اسب تک شاخه. اول نمی خواستم بخرمش، چون میترسیدم نکنه خواهرش، کلودیا، ناراحت بشه. ولی بعدش یاد جلسه گذشته افتادم و به هرحال تصمیم گرفتم که بخرمش.
وقتی گرچن بسته رو باز کرد و تی شرتو درآورد، کلودیا انگار یه کم شوکه شد، ولی شکایتی نکرد.
بعد، مادرم که شاهد ماجرا بود وارد عمل شد. کلودیا رو کنار کشید و یواشکی بهش گفت: «اشکالی نداره عزیزم، خودم فردا برات یه تی شرت نو می خرم.'
به خودم گفتم: «لعنت به این شانس! اگه مادرم دخالت نمی کرد، کلودیا اصلاً احساس نمی کرد از چیزی محروم شده.'
کلودیا رو بغل کردم و گفتم: «فکر کنم مادربزرگ ناراحت شده. ولی ما اصلاً ناراحت نیستیم. چون می دونیم که توی این خونه، هر کدوم از بچه ها هرچی که براشون لازم و مناسبه می گیرن. گاهی وقتا گرچن، گاهی هم کلودیا. ولی درنهایت، همه نیازهاشون برآورده می شه.' خودم باورم نمی شد که این حرف ها رو بزنم.
مادرم تعجب کرده بود. ولی انگار کلودیا و گرچن متوجه منظورم شدن.
***
تا حالا نشده بود یه چیزی برای دارا بخرم که برای گرِگوری نخریده باشم. نمیشد این طوری ادامه داد. می ترسیدم نکنه ناراحت بشن.
ولی دیروز بالاخره کار خودمو کردم و موفق شدم. برای دارا یه ظرف غذا خریدم که ببره مدرسه، چون لازم داشت. ولی برای گرگوری چیزی نخریدم و برگشتم خونه. به محض اینکه دارا وارد خونه شد، دل برادرشو سوزوند و گفت: «مامان برای من یه ظرف غذای نو خریده، ولی برای تو نخریده!'
فوراً ساکتش کردم و گفتم: «اصلاً خوشم نمی یاد! این کار تو، به رخ کشیدن و خودنماییه. همه از این کار بدشون می یاد. با این کارت منم پشیمون می کنی که برات ظرف غذا خریدم!' خوشحال بودم که گرِگوری هم داره حرفامو می شنوه، چون اونم با خواهرش دقیقاً همین کارو می کرد. هر دو متوجه شدن که مادرشون دیگه این حرفای بیخودو تحمل نمی کنه.
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
حجم
۳٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۴۴ صفحه
نظرات کاربران
مفیده ، خصوصا با مثال هایی که میزنه و راهکارایی که میده . ازهمین نویسنده پیش از این کتاب از بچه ها شنیدن به بچه ها گفتن رو خونده بودم و خیلی بهم کمک کرد👌👌
خیلی خوبه ولی خیلی وقتا راهکار هاش برای بچه های باهوش الانی جواب نمیده