کتاب تکامل گرایی و تبیین حیات (ما و جهان ۷)
معرفی کتاب تکامل گرایی و تبیین حیات (ما و جهان ۷)
کتاب تکامل گرایی و تبیین حیات هفتمین کتاب از مجموعه ما و جهان است. این مجموعه به همت دفتر مطالعات علم و دین موازی تدوین و ترجمه شده و در قالب دفترهایی با همکاری انتشارات پارسیک به تدریج منتشر خواهد شد.
دانش تجربی نوین، به ویژه در چند دهه اخیر، تصویری تازه و شگفتانگیز از جهان را برابر ما گشوده است. تصویری که نه تنها ابعاد حیرتآور و تازهای از جهان را مکشوف ساخته، بلکه موقعیت انسان را در هستی و نیز معنای زندگی و آفرینش را با پرسشهایی بنیادین روبهرو کرده است. اهمیت این پرسشها به ویژه در آن است که علاوه بر منظر علمی، از نظرگاه فلسفی و دینی نیز همیشه جذاب بودهاند، زیرا پاسخ به پارهای از این پرسشها، به دلیل ماهیت هستی شناسانهشان، همواره در زیست فرهنگی و معنوی انسان تاثیر تعیینکنندهای داشتهاند.
درباره مجموعه ما و جهان
مجموعه ما و جهان میکوشد با تکیه بر دانش تجربی نوین، علوم محض و علوم انسانی پاسخهایی نو برای بنیادیترین پرسشهای ما درباره انسان و جهان فراهم آورد.
هریک از کتابهای این مجموعه، با محور قراردادن یکی از این پرسشها، کوشیده است اگر نه پاسخی قطعی، اما دست کم تصویری نسبتا کامل از ابعاد گوناگون پرسش مورد بحث و پاسخهای داده شده ارایه نماید. شش دفتر نخست این مجموعه همبستگی بسیاری با یکدیگر دارند؛ گویی با هر پرسش مسیری به پرسش دیگر گشوده میشود.
درباره کتاب تکامل گرایی و تبیین حیات
تکاملگرایی و تبیین حیات شامل شش مقاله از پنج نویسنده است. موضوع اصلی مقالات این دفتر، مسئلهٔ نظریهٔ تکامل اعم از تقریر داروینی و تقریرهای الهیاتی معاصر است. میتوان گفت رویکردهای اصلی به نظریهٔ تکامل از دو طیف اصلی سازگاری و ناسازگاری آنها با نگرش دینی به آفرینش تشکیل شدهاند که البته در هر یک از این رویکردها هم نگرش نویسندگان بسیار متفاوت است. نگاه سازگاری به اشکال مختلفی طرح میشود. برخی معتقدند نظریهٔ تکامل اگر در چارچوب و رویکرد علمی طرح شود نوعی نگاه از جنس طبیعتگرایی «روشی» است که در نتیجه تعارضی با رویکرد الهیاتی به شناخت جهان زنده ندارد و دلیلی هم ندارد خودمان را از مزیت داشتن دو چشم یا دو پا محروم کنیم. برخی دیگر هم با اعمال اصلاحاتی جزیی در هر یک از دو طرف منازعه کوشیدهاند این دو را سازگار معرفی کنند. برخی دیگر هم بر این باورند که حوزهٔ عملکرد دانش در چهگونگیها و حوزهٔ الهیات در تبیین چراییهای بنیادین (مانند اصل «بودن») است.
در این مجموعه مقاله تعارضات متن دینی (گزارشهای ادیان) و یافتههای علمی مورد نقد و بررسی قرار نگرفته و تعارض برخی از اینگونه گزارهها که مثلا به تاریخ حضور موجودات زنده روی زمین مربوط میشوند، در درجه دوم اهمیت قرار گرفتهاند زیرا به اصل اعتقاد دینی که مبتنی بر وجود صانع و مدبری برای آفرینش است آسیبی نمیرسانند. افزون بر آن، «متن» با توجه به درجهٔ آزادی و انعطافی که در معناداری دارد، بهطور معمول به تعارض جدی و پرمخاطره نمیانجامد و با پارهای توضیحات و تعابیر به سرعت سازگار میشود. از این رو، در این دفتر از مجموعهٔ ماوجهان تمرکز بر ایدهٔ محوری الهیات یعنی اعتقاد به خداوندِ آفریننده است. آیا نظریهای تجربی مانند تکامل میتواند علیه خالق به کار گرفته شود؟ باید تاکید کرد اگر کسی باور دارد که «علم تجربی ظرفیت و رویکرد اثبات خالق را ندارد»؛ به طریق اولی باید بپذیرد که علم تجربی هر زمان که علیه خالق به کار گرفته شده ایدهای ضعیف و خارج از رویکرد خود انتخاب کرده است. نفی، برادر بزرگترِ اثبات است و نظریهها در برابر «نفی» خالق نیز، محکوم به سکوتند. در ارتباط با آغاز حیات نیز مسئله چنین است. به نظر میلر که آزمایش و مدلسازی او در کتابهای کلاسیک اصلیترین آزمایش آغاز حیات است، «معضل منشأ حیات بسیار دشوارتر از آن شده که من و دیگر مردم [دربارهاش] رؤیاپردازی کرده بودیم». مجموعه مقالاتی که پیش روی خواننده قرار میگیرد از طیفهای مختلف نگرشها انتخاب شدهاند و میکوشد به ادبیات این مباحث غنا بخشند.
فرانسیسکو جی آیالا در زمینهٔ ژنتیک جمعیت شهرت بیشتری دارد. نوشتههای او اغلب در زمینههای زیستشناسی است که با گرایشهای فلسفی و الهیاتی درآمیختهاند. کتاب فلسفهٔ زیستشناسی او مشهور است. آیالا دانشمندی آمریکایی و اسپانیایی تبار است که در دانشگاه کلمبیا فعالیت دارد. مقالهٔ او در این دفت ر تفسیری از نظریهٔ داورین ارایه میکند که به معنای «نفی» طراح در عین پذیرش طرحمندی است. او تفسیر خاص خود را از نظریهٔ تکامل با این نگاه پایان میدهد که علم تجربی تمام ماجرا نیست و همچنین نمیکوشد تا خالق را انکار کند. به نظر میرسد آیالا وجود طراح را مستلزم ایدهآل بودن طراحی میداند و رنج و عیوب موجود در عالم را شاهدی بر خلاف تلقی میکند که جای درنگ فراوان دارد. او به جای مسئلهٔ طراحی نگاهی غایتشناختی را جایگزین میکند و بدینگونه سازگاری با الهیات را امکانپذیر میسازد.
مایکل بیهی دکتری زیستشیمی خود را از دانشگاه پنسیلوانیا دریافت کرده و استاد علوم زیستی در دانشگاه لیهای در پنسیلوانیا است. پیشتر در دفتر ششم ماوجهان با نظرات او در خصوص «پیچیدگیهای کاهشناپذیر» و نیز دفاع از نظریهٔ «طراحی هوشمندانه» آشنا شدهایم. اینجا و در این مدخل، او تقریری مدرن از طراحی هوشمندانه ارایه میدهد که مهمترین تکیهگاه بحث آیالا را به چالش میکشد. او بر این باور است که میتواند نشان دهد طرحمندی جهان زیستی موضوعی قابل اثبات و علمی است و البته ربطی به صفات طراح آن ندارد تا کسی بخواهد از این صفات علیه نظریه استفاده کند. او برخلاف ویلیام پیلی به دنبال اثبات صفات طراح نیست.
بیهی در مقالهٔ دیگرش که به عنوان مقالهٔ پنجم در این دفتر آمده است، مسئلهٔ «پیچیدگی کاهشناپذیر» را طرح میکند و با مثالهای مشهورش از آن دفاع میکند.
مقالهٔ بروس وبر و دیوید دپیو به نوعی نقدی بر نظر مایکل بیهی است. این دو معتقدند چهگونگی شکلگیری سیستمهای پیچیده میتواند با خودتنظیمگری و پویاییهای آن توضیح داده شود. البته آنها بر این باورند که پاسخشان در سطح چهگونگی است و سطح چرایی را لزوما اقناع نمیکن؛ اینکه واقعا چرا ساختارهای ساده و پیچیده داریم؟
جان هات استاد دانشگاه جرجتاون در زمینهٔ الهیات است. او در این مقاله میکوشد میان دو چیز تفاوت قایل شود و نشان دهد موضوع اصلی طراحی نیست بلکه «مشیّت» است. از نظر هات، جدلهای پیشین در باب طرحمندی جهان و صفات طراح یک قلمرو است و اینکه آیا این جهان را میتوان بدون مشیت الهی در نظر گرفت، قلمرو دیگری است. او با تفکیک میان این دو حوزهٔ مفهومی راهی برای عبور از نقض و ابرامهای مسئلهٔ طرحمندی جهان جستوجو میکند.
خواندن مجموعه ما و جهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این مجموعه را به تمام کسانی که به دنبال پاسخ سوالهای هستیشناسانه هستند پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تکامل گرایی و تبیین حیات
وقتی سنت آگوستین مردی جوان بود، نمیتوانست تصور کند که شیطان چهطور توانسته به درون دنیا بیاید. او بعدها فهمید که این پرسشی خطرناک است و میتواند دین را بدنام کند (اعترافات۸۱، بخش ۶، فصل ۵؛ اعترافات، بخش ۷، فصلهای ۳ تا ۵). این موضوعی خردمندانه بود. پرسشهایی از نوع «چهطور ممکن است؟» شاید در مراحل اولیهٔ زنجیرهای از پرسشها یا استدلالها کارکرد موثری داشته باشد اما پاسخهایی که ارایه میکند در مقایسه با پاسخهایی که به پرسشهایی مانند «واقعا چرا؟» یا «ضرورتا چرا؟» داده میشود در مقابل تکذیب آسیبپذیرترند. پرسش «واقعا چرا؟» ـیا حداقل دستهٔ مهمی از آنها که دانشمندان میپرسندـ راهی است برای به حاشیهراندن پرسش «چهطور ممکن است؟»
زمانی که به پیچیدگی دنیای زنده نگاه میکنیم، پرسش «چهطور ممکن است؟» بهصورت ناخودآگاه مطرح میشود. همانطور که مایکل روس۸۲ گفته است، استدلال طراحی دو مرحله دارد (روس، ۲۰۰۲). نخستین مرحله ـاستدلال به سود طراحیـ از پیچیدگی عملکرد نتیجه میگیرد که چنین پدیدههایی طراحی شدهاند. در این فرایند، تبیینهای طبیعی و جایگزین با استفاده از معیار شکاکیت رد میشوند: چهطور ممکن است چشم مهرهداران بهعنوان نتیجهٔ رخدادهای تصادفی، حتی تحتتاثیر قوانین و فرایندهای طبیعی ظاهر شده باشد؟ این استدلالی بود که ویلیام پیلی، تقریبا دو قرن پیش ارایه کرد (پیلی، ۱۸۰۲). او با کسانی مخالف بود که پیچیدگی عملکرد زیستی را بهصورت کاملا طبیعی تبیین میکنند. مرحلهٔ دوم الهیات طبیعی این است که از طراحی به وجود یک طراح پی ببریم و ویژگیهای خدای طراح را از ویژگیهای آفرینش طراحی شدهاش نتیجه بگیریم.
داروین که در دوران دانشجویی آثار پیلی را خوانده بود و او را تحسین میکرد، چالش پیلی را پذیرفت و برنامهٔ تحقیقاتیاش را با این هدف آغاز کرد که با استفاده از تطابق زیستی، تبیینی طبیعی برای طراحی بیابد. سازوکار تبیینی داروین شامل انتخابطبیعی از طریق تغییرات تصادفی اما وراثتی موجودات دارای تولیدمثل در محیطهای خاص بود. این فرایند گزینشگر، در طول نسلها ویژگیهای تطبیقی و تنوع را در نسلهای متوالی موجودات تولید میکرد. داروین در بخش زیادی از استدلال طولانیاش میخواست نشان دهد که انتخابطبیعی میتواند فرضیهٔ نسب مشترک همهٔ موجودات زنده را تبیین کند [۱]. بسیاری از حامیان داروین، ازجمله جان استیوئرت میل، فکر میکردند که استدلالی قویتر از این نیست (میل، ۱۸۷۴: ۳۲۸). اما داروین تنها به پرسش «چهگونه ممکن است؟» ـکه پیلی مطرح کرده بودـ جواب نمیداد؛ بلکه چهارچوبی فراهم میکرد تا بتوان پرسش «واقعا چرا؟» را بهصورت منسجم و دقیق پاسخ داد. سنت پژوهشی داروین ازطریق برنامههای مختلف تحقیقاتی در طول قرن بیستم توسعه یافت. در چهارچوب داروینیسم یا استنتاج تکاملی بود که پرسشهایی دربارهٔ تطابق، توزیع جغرافیایی، فرایند گونهزایی۸۳ و موضوعات مرتبط با غنای تجربی و نظری مطرح میشد. شاید استدلالهای نظریهٔ تکامل کامل نبوده است اما توانسته به تعداد کافیای از پرسشها، پاسخ دهد. بنابراین، گرچه جدال دربارهٔ ایدهٔ تکامل در فرهنگ عمومی باقی ماند اما پروژهٔ الهیات طبیعی کنار گذاشته شد.
اما اخیرا برخی کوشیدهاند تا الهیات طبیعی را براساس مفاهیم فیزیکی (اصل آنتروپی) و زیستشیمی (پیچیدگی کاهشناپذیر) احیا کنند. این رویکرد دومی است که بهدست مایکل بیهی و برخی نظریهپردازان طراحیهوشمندانه هدایت میشود. آنها میخواهند استدلال پیلی را احیا کنند. اما این رویکرد ما را نگران میکند (بیهی، ۱۹۹۶؛ بیهی، ۲۰۰۱)[۲]. بیهی پیچیدگی عملکرد مولکولی را در پدیدههای گوناگون زیستشناختی، نظیر انعقاد خون، حرکت باکتریها، سیستم ایمنی، زیستشیمی زیربنایی قوهٔ بینایی و حتی منشا حیات فهرست میکند. او ابتدا میپذیرد که انتخابطبیعی و نسب مشترک را قبول دارد. او حتی میپذیرد که تبیینهای محتملی دربارهٔ تکامل چشم مهرهداران وجود دارد (برای مثال، نگاه کنید به فوتویاما۸۴، ۱۹۹۸؛ گیلبرت۸۵، ۲۰۰۰). بدینترتیب، او از فرضهای تغییریافته بهنفع تبیینهای انتخابگرا حمایت میکند. بیهی سپس به پیچیدگی بزرگتر و جزییات عملکردی مولکولها ـکه مبنای تطابق زیستی ماکروسکوپیاندـ اشاره میکند. او میپرسد که چهگونه ممکن است این ویژگی زیستشیمیایی خاص ـکه به تعداد معینی مولفه با ساختار و عملکرد خاص نیاز داردـ توانسته باشد از طریق انتخابطبیعی ظهور کند، در حالیکه نبود هر یک از مولفهها یا نقص در آنها باید منجر به از دستدادن عملکرد آن ویژگی شود؟ یعنی هر سیستمی با یک مولفهٔ کمتر هیچ عملکردی نخواهد داشت؛ هیچچیزی که انتخابطبیعی بر مبنای آن عمل کند. بیهی ادعا میکند «بسیاری از سیستمهای زیستشیمیایی نمیتوانند از طریق انتخابطبیعی و جهشهای زیستی ساخته شده باشند. هیچ مسیر مستقیم و تدریجیای بهسوی این سیستمهای پیچیدهٔ کاهشناپذیر وجود ندارد» (بیهی، ۱۹۹۶: ۲۰۲).
حجم
۵۹۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه
حجم
۵۹۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۱۲ صفحه