کتاب زندان جو
معرفی کتاب زندان جو
کتاب زندان جو؛ خاطرات درز کرده یک زندانی سیاسی داستانی نوشته جهاد با ترجمه اسما خواجه زاده است. این داستان نگاهی به زندگی زندانیان سیاسی بحرین است.
درباره کتاب زندان جو
این کتاب، شرحی بر زندگی زندانی سیاسی است که در یکی از زندانهای بحرین حبس شدهاند. این زندان که با نام مرکز اصلاح و بازپروری «جَوْ» شناخته میشود، سال ۱۹۷۹ میلادی افتتاح شد. این مرکز در روستای ساحلیِ «جو» واقع شده و تقریبا ۲۵ کیلومتر با منامه فاصله دارد. یکی از جوانان بحرینی که او را با نام جهاد میشناسیم، پنج سال از سالهای جوانیاش را در زندان سیاسی سر کرد و بر اساس تمام آنچه که دیده بود و تجربه کرده بود، این کتاب را نوشت.
کتاب زندان جو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای اجتماعی و خاطرات زندانیان سیاسی از خواندن این کتاب لذت میبرند.
بخشی از کتاب زندان جو
آآآآآی! آآآآی! ولم کنید! من کاری نکردم! چرا مرا میزنید؟!
هراسان از جا پریدم و پی منبع صدا گشتم. معلم هم سر از سجده برداشت و با من بلند شد.
آآآآآی درد دارد.
از داخل اتاق، صدای فریاد یکی از زندانیان شنیده میشد. علی بود؛ داشت در خواب داد میزد! معلم گفت: علی... عزیزم! بلند شو. داری خواب میبینی.
دست مهربانش را روی سر او گذاشت و صلواتی فرستاد. علی چشمش را باز کرد و به صورت معلم نگاه کرد. لبخند زد و آرام شد. معلم شوخیکنان گفت: خداوند شیطانت را بکشد! ما را ترساندی.
خجالتزده جواب داد: متأسفم معلم! کابوس وحشتناکی بود.
حتماً نیروهای ضد شورش با شلنگهای آب داغ و میلههای آهنی!
علی خندید: بله باز هم همانها. دور من جمع شدند و کتکم زدند.
اشکالی ندارد. همراه جهاد بروید و برای نماز شب وضو بگیرید. خدا به خیر بگذراند.
علی رفت وضو بگیرد. من رختخوابم را جمع کردم تا در فضای آن، کنار علی نماز بخوانم که چراغ روشن شد. من و معلم ایستادیم و بههم نگاه کردیم؛ چون کلید روشن کردن چراغها بیرون از سولهها و کنار در بود!
کسی از داخل سالن داد زد: سرشماری! سرشماری!
معلم با تعجب گفت: سرشماری آنهم الان؟ کسی فرار کرده؟ برای سرشماری زود نیست؟ شاید من یادم نمیآید.
گفتم: مأموران روزی دو بار، صبح و شب زندانیها را میشمارند. گاهی هم اگر اتفاق خاصی افتاده باشد، بدون اطلاع برای سرشماری میآیند.
هنوز از سالن صدا میآمد: وقت سرشماری است.
از آنجایی که پلیس آنموقع جذبهٔ خاصی نداشت، یکی از بچهها بیاعتنا و بدون ترس، طوری که پلیس بشنود، گفت: هرکس چیز ممنوعی دارد، قایم کند.
حجم
۲۱۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۲۱۷٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
نظرات کاربران
کتاب خاطرات یه زندانی که از اتفاقاتی که واسه خودش و دیگر زندانی های سیاسی کشور بحرین نوشته. متن کتاب خوب بود یه طوری نوشته شده بود انگار هر لحظه رو با زندانی ها هستی سختی و شکنجه که کشید
کتاب جالبی بود ، داستان زندانیان است که چند ساله در زندان جو بحرین هستن و بیشتر آنها شیعیان و مخالف حکام ظالم هستند . اولش شاید کسل کننده باشه اما خوب میشه و جذاب هست ، البته اگر تفکر