دانلود و خرید کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست کلر نورث ترجمه مهرآیین اخوت
تصویر جلد کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست

کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست

نویسنده:کلر نورث
انتشارات:نشر هیرمند
امتیاز:
۳.۹از ۳۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست

کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست داستانی جذاب از کلر نورث با ترجمه مهرآیین اخوت است. این داستان درباره زندگی هری آگوست است. مردی که باید تلاش کند تا دنیا را از نابودی سریعش نجات دهد.

درباره کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست

هری آگوست متولد شد. زندگی کرد و یک روز هم از دنیا رفت. اما دوباره متولد شد. اینبار از تمام گذشته خودش خبر داشت. سازمان کرونوس با او تماس گرفت و هری فهمید تنها کسی نیست که این شرایط را دارد. سازمان مراقب زندگی هری بود و هری بارها و بارها به دنیا آمد. تنها تفاوتی که هری آگوست با بقیه دارد این است که حافظه او ترمیم یا پاک نمی‌شود. او می‌تواند همه چیز را به خاطر بیاورد. تمام اطلاعاتی که از زندگی‌های قبلی داشته و چیزهای بسیاری دیگر. یکبار که به مرگش در پایان یازدهمین زندگی‌اش نزدیک می‌شود دختری سر می‌رسد و پیغامی برای هری می‌آورد.

دنیا در حال نابود شدن است. همه چیز با سرعتی باورنکردنی نابود می‌شود و از بین می‌رود و تنها کسی که می‌تواند این پیغام را به سازمان برساند، هری است. او وظیفه دیگری هم دارد. باید تلاش کند تا دنیا را از نابودی نجات دهد. 

کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

اگر از مطالعه رمان‌های علمی تخیلی لذت می‌برید، خواندن کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست لذتی عمیق به شما هدیه می‌دهد. 

بخشی از کتاب پانزده زندگی اول هری آگوست

او لباسِ مدرسه آبیِ روشن پوشیده بود با کلاهِ نمد فرانسوی. از پهلو روی تختم نشست و پاهایش را آویزان کرد و به چشم‌هایم خیره شد. به دستگاهِ نوارِ قلب که به سینه‌ام وصل بود و خودم آژیرش را خاموش کرده بودم نگاه کرد و نبضم را گرفت و گفت: «یک‌کم دیرتر رسیده بودم مرده بودی، دکتر آگوست.»

زبانِ آلمانی‌اش را با لهجه برلینیِ رسمی حرف می‌زد، اما به هر کدام از زبان‌های جهان که با من صحبت می‌کرد کارش کماکان محترمانه قلمداد می‌شد. پشتِ پای چپش را خاراند؛ معلوم بود بارانِ بیرون باعث شده جوراب‌های ساق‌بلندِ سفیدش نمناک شود و پایش را اذیت کند. موقعِ خاراندن گفت: «باید یک پیغامی به زمانِ گذشته بفرستم. اگر البته بشه گفت که زمان اهمیتی داره. الان که بالاخره می‌میری، ازت می‌خوام این پیغام رو به باشگاه‌های خاستگاهت برسونی؛ همون‌طور که پیغام از آینده به من رسیده.»

خواستم چیزی بگویم، اما کلمات توی دهانم نمی‌چرخید و در هم می‌آمیخت. چیزی نگفتم.

گفت: «دنیا به آخر می‌رسه. پیغام از کودک به بالغ و از کودک به بالغ رسیده و از نسل‌هایی که هزاران سال در زمان جلوتر هستند به عقب اومده. دنیا به پایان می‌رسه و ما هم نمی‌تونیم مانعش بشیم. در نتیجه، حالا همه‌چیز به تو بستگی داره.»

متوجه شدم زبانِ تایلندی تنها زبانی بود که به شکلی منسجم بر زبانم جاری می‌شد و تنها کلمه‌ای که انگار توانست بر زبانم بیاید این بود که چرا؟

بلافاصله اضافه کردم نه این‌که چرا دنیا به آخر می‌رسد.

اصلاً چرا این مسأله اهمیت دارد؟

لبخند زد؛ لازم نبود بگوید که منظورم را فهمیده است. به جلو خم شد و در گوشم زمزمه کرد: «دنیا به آخر می‌رسه؛ مثلِ همیشه. اما سریع‌تر از قبل.»

این آغازِ پایان بود.

Saharnaz
۱۳۹۹/۱۲/۲۶

با هری آگوست بارها و بارها در قرن بیستم زندگی میکنین ولی این کار هیچوقت تکراری نمیشه چون هربار سراغ یه ماجراجویی میره طوریکه تو طول کتاب تقریبا اکثر اتفاقات مهم قرن بیستم رو به چشم میبینیم. ولی این رو

- بیشتر
Kimia
۱۴۰۰/۰۴/۰۹

کتاب عالیه ولی طاقچه ناقص گذاشته. دو فصلش کمه. باید 82 فصل باشه ولی 80 فصله. پایانش هم به همین دلیل گنگ و ناقصه و با پایان اصلی فرق داره.

ananayis
۱۳۹۹/۱۰/۰۲

این کتاب را در طاقچه نخواندم و از کیفیت نسخه دیجیتالی بی اطلاعم اما داستان بسیار جذاب و گیرا و به یادماندنی است. به کتابخوان واقعی حتما توصیه میکنم

رامین
۱۳۹۹/۰۹/۳۰

در یک جمله: این کتاب بی‌نظیره حتما بخونید

nargese.mast
۱۴۰۱/۰۳/۱۱

فوق العاده بود *_* داستان در مورد مردیه که هر بار می‌میره، دوباره متولد می‌شه و از ابتدا همون زندگی قبلی رو زندگی می‌کنه (تناسخ)، با این تفاوت که به این قضیه آگاهه و خاطرات همه زندگی‌های قبلش رو به همراه

- بیشتر
Mahtab
۱۴۰۰/۰۱/۱۵

بسیار زیبا و خاص. کتابی که بعد از اتمام مطالعه هم ذهن شما رو درگیر می‌کنه همچنان

narges.mahdavi
۱۴۰۲/۱۲/۲۷

فوق العاده بود🪷 دیالوگ ها و توضیح های علمی ، نوع دوستی هری با وینسنت. قسمت دوم کتاب به شدت گیرا و جذاب خواننده رو با خود همراه میکنه، بارها و بارها صفحات آخر این کتاب رو خوندم، هیچ مقدار از

- بیشتر
Aydin
۱۴۰۲/۰۶/۲۴

این کتاب داستانی هیجان انگیز و خلاقانه ای داره. کشش داستان زیاد هست و شما رو تا به آخر با خودش میکشه. ترجمه هم خوب و روان هست. ولی چیزی که برام جالب بود، به نظر من شاید نویسنده در

- بیشتر
کاربر ۴۱۵۰۴۴۸
۱۴۰۱/۱۰/۰۹

کتاب خوبی بود پایان قشنگی هم داشت

Armin ela
۱۳۹۹/۱۱/۰۴

من این کتاب رو از تاقچه خوندم. آخرش برام نامفهوم بود. آیا داستان تمام شد؟ آیا قرار دنباله ای بر اون نوشته بشه؟ کتاب خیلی خوبیه ولی آخرش برام گنگ بود! داستان در اوج به نظرم سکته زد.

با من بیا. فقط امشب. دنیا باز هم می‌چرخد و همه‌چیز تمام می‌شود و مردم فراموش می‌کنند.
shaz
ما نه چیزی وَرای ذهن‌مان هستیم و نه چیزی مادونِ آن.
shaz
ولی به تجربهٔ من زمان تسکین‌دهندهٔ همه چیزه. بعد از مدتی، آدم به یک‌جور خُنثایی و آرامش می‌رسه؛ زمان لبه‌های تیز رو سنباده می‌زنه. کم‌کم به خاطرِ تکرار و تکرارِ بی‌پایان درک می‌کنی که فلان تحقیر چیزِ خاصی هم نبود یا بهمان عشق فقط خیالاتِ خام بوده. ما این مزیت رو داریم که می‌تونیم زمانِ حال رو با خِرَدِ گذشته ببینیم و چنین شرافتی باعث می‌شه نتونی هیچ چیزی رو زیاده از حد جدی بگیری.»
مروارید ابراهیمیان
«وقتی به خاطر نیاری چه چیزهایی از دست دادی، به واقع چیزی هم از دست ندادی
مروارید ابراهیمیان
اگر این رو فراموش کنی...» با انگشتش به پیشانی‌ام اشاره کرد. «... یا این رو...» به قلبم اشاره کرد. «... حتا اگر همه رو هم نجات بدی، از درون مُرده به حساب می‌آی
Soh Bat
زمان خردمند نیست، خِرَد هوشمند نیست. من هنوز هم ممکن است مغلوب بشوم؛ او مغلوبم کرد.
Sajjad
ما از ایزدان نیستیم؛ نه من، نه تو. ما در آن آینه نگاه نخواهیم کرد. در عوض، در اندک روزهایی که برایت باقی مانده، بالاخره فانی هستی.
Soh Bat
نمی‌دانستم در آن روزگار در چین چند میلیون انسانِ نیک‌نهاد در سکوت نظاره‌گر بودند تا این اقلیتِ پرسروصدای بدخُلق در خیابان‌ها رژه بروند و آواز بخوانند و مملکت را به قحطی و نابودی بکشانند؟
Soh Bat
این وضعیت یادآورِ آن حقیقتِ کهن بود که اگر ستمگری بخواهد جای پای خود را محکم کند به هم‌دستیِ مردمانِ نیک‌نهاد نیاز دارد
Soh Bat
پیچیدگیِ امور باید دست‌آویزِ شما باشد برای انفعال
Sajjad
وقتی ما می‌میریم انگار دنیا از نو آغاز می‌شود و تنها خاطرات در مقامِ شواهدِ کارهایی که کرده‌ایم باقی می‌مانَد؛ نه چیزی بیش‌تر و نه چیزی کم‌تر
Sajjad
ما نه چیزی وَرای ذهن‌مان هستیم و نه چیزی مادونِ آن
Sajjad
ما هر دو درهم‌شکسته‌ایم و خُرد شده‌ایم؛ تهی هستیم و تنها. ما فقط نزدِ آنان که دوست داریم باقی می‌مانیم؛
amir_aa42
این بار محکم‌تر روی قلبم فشار داد و بعد آه کشید. «آدمایی که ناخودآگاه مهربونند، از روی غریزه مهربونند؛ نه این‌که به زور مهربون باشند
Soh Bat
پیچیدگیِ امور باید دست‌آویزِ شما باشد برای انفعال. شعارِ باشگاهِ کرونوس همیشه این بوده
Sajjad
ذهن همان چیزی است که در زمان سفر می‌کند و تن جایی برای خود می‌پوسد
Sajjad
می‌گویند ذهنِ آدمی درد را نمی‌تواند به خاطر بسپرد؛ من می‌گویم اهمیتِ چندانی ندارد، زیرا حتا اگر حسِ جسمانی از میان برود خاطرهٔ ما از وحشتِ پیرامونش نقص ندارد.
Sajjad
فراموشی یعنی گریز، یعنی شانه خالی کردن از مسئولیتِ کارهایی که کرده و هویتی که داشته
Soh Bat
رازِ نترسیدن از تاریکی در این است که تاریکی را به هماوردی بطلبی تا از تو بترسد
Soh Bat
آگاهی جانشینِ نبوغ نیست و صرفاً شتاب‌دهندهٔ آن است
Soh Bat

حجم

۴۶۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۶۲ صفحه

حجم

۴۶۱٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۵۶۲ صفحه

قیمت:
۱۱۰,۰۰۰
۷۷,۰۰۰
۳۰%
تومان