دانلود و خرید کتاب شازده کوچولو آنتوان دوسنت اگزوپری ترجمه آریا فلاحتگر
تصویر جلد کتاب شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو

امتیاز:
۴.۶از ۱۰۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شازده کوچولو

کتاب شازده کوچولو، اثر زیبا، دلنشین، عمیق و جاودانه‌ی آنتوان دو سنت اگزوپری درباره‌ی کودک کوچکی است که از سیاره‌ی خودش، سیاره‌ی ب۶۱۲ به زمین سفر می‌کند و خاطرات سفرش را می‌نویسد.

آریا فلاحتگر، کتاب برگزیده قرن بیستم، شازده کوچولو، را به زبان فارسی ترجمه کرده است.

درباره‌ی کتاب شازده کوچولو

آنتوان دوسنت اگزوپری در داستان شازده کوچولو از دیدگاه یک کودک - که از سیارکی به نام ب۶۱۲ آمده، پرسشگر مسائل بسیاری از آدم‌ها و کارهایشان است. شازده کوچولو در سفرش به زمین از سیاره‌های زیادی دیدن می‌کند. در هر کدام از سیاره‌ها، آدم‌هایی را می‌بینید، با آن‌ها گفتگو می‌کند و سوال می‌پرسد. وقتی به زمین می‌رسد با خلبانی آشنا می‌شود که هواپیمایش خراب شده است. خلبان و شازده کوچولو باهم دوست می‌شوند. این دوستی باعث می‌شود نگاه خلبان به زندگی تغییر کند. اگزوپری در کتاب شازده کوچولو، سوالات زیادی مطرح کرده است. این سوالات همگی نمایانگر نگاهی متفاوت به زندگی است.

جالب است بدانید که اگزوپری شازده کوچولو را به بهترین دوستش لئون وِرث تقدیم کرده است.

کتاب شازده کوچولو را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

شازده کوچولو یکی از زیباترین داستان‌های فلسفی است. خواندن این کتاب برای همه‌ی علاقه‌مندان تجربه‌ای لذت‌بخش است.

درباره‌ آنتوان دوسنت اگزوپری

آنتوان دو سنت اگزوپری در ۲۹ ژوئن ۱۹۰۰ در لیون فرانسه متولد شد. در دوران تحصیل در دبستان و دانشکده گاهی ذوق شاعری و نویسندگی خود را با سرودن قطعاتی می‌آزمود. اگزوپری تا قبل از جنگ جهانی دوم، خلبان تجاری موفقی بود. اما با آغاز جنگ، به نیروی هوایی فرانسه آزاد در شمال آفریقا پیوست. اگزوپری در صحرای آفریقا دیداری با یک کوک داشت. این دیدار مایه‌ی الهام نوشتن داستان شازده کوچولو شد. کتاب شازده کوچولو به بیش از سیصد زبان ترجمه شده و بارها مورد اقتباس تئاتری و سینمایی قرار گرفته است. آنتوان دو سنت اگزوپری در ۱۹۴۴ در حادثه‌ای که برای هواپیمایش رخ داد درگذشت. او بعد از مرگ به عنوان قهرمان ملی فرانسه شناخته شد.

بخشی از کتاب شازده کوچولو

اما این تقصیر من نیست. آدم‌بزرگ‌ها وقتی شش ساله بودم، مرا از طراحی کردن مأیوس کردند، به جز کشیدن مار بوآی باز و بسته نقاشی دیگری یاد نگرفته بودم.

اکنون با چشمانی که از تعجب گشاد شده بود به این ظهور ناگهانی خیره شدم. به خاطر داشته باشید که من در صحرا هزار مایل دورتر از هر منطقهٔ مسکونی فاصله داشتم. با این حال، به نظر نمی‌رسید که آدم کوچولوی من در بیابان گم شده باشد؛ و یا از خستگی و گرسنگی، یا از تشنگی یا ترس در حال مرگ باشد. هیچ چیز در مورد این کودک که نشانه‌ای از گم شدن در وسط صحرا، هزاران مایل دورتر از محل سکونت انسان باشد نبود. وقتی سرانجام توانستم حرف بزنم، به او گفتم:

«اما - تو اینجا چه می‌کنی؟»

و در پاسخ، با لحنی بسیار آهسته، چنانکه گویی دربارهٔ موضوع مهمی صحبت می‌کند، تکرار کرد: «اگه میشه برام یه گوسفند بِکِش...»

وقتی یک راز بیش از حد قدرت داشته باشد، کسی جرات نمی‌کند نافرمانی کند. به نظر من که خیلی عجیب می‌آمد، در حالی که من هزاران مایل دورتر از آبادی مسکونی و در خطر مرگ بودم، یک کاغذ و قلم از جیبم درآوردم. اما بعد به یاد آوردم که من جغرافیا، تاریخ، حساب و دستور زبان، مطالعه کرده‌ام و به آن آدم کوچولو گفتم که نمی‌دانم چطور نقاشی کنم. او جواب داد:

«مهم نیست. فقط یه گوسفند برام بکش...»

معرفی نویسنده
عکس آنتوان دوسنت اگزوپری
آنتوان دوسنت اگزوپری
فرانسوی | تولد ۱۹۰۰ - درگذشت ۱۹۴۴

آنتوان دوسنت اگزوپری، نویسنده و خلبان فرانسوی است که با جاودانه «شازده کوچولو» در تاریخ ادبیات جهان ماندگار شد. او که یک خلبان غیرنظامی موفق در پیش از آغاز جنگ جهانی دوم است، با برافروخته شدن شعله‌های جنگ به نیروی هوایی فرانسه پیوست. اما اشغال زودهنگام و رعدآسای فرانسه توسط قوای نازی، او را بر آن داشت تا به آمریکا برود و به جریانی بپیوندد که می‌کوشید ایالات متحده را مجاب کند تا وارد جنگ شود. سپس باز در جایگاه یک خلبان جنگی به نیروهای ارتش آزادی‌بخش فرانسه پیوست. او در این زمان از نظر سنی برای این کار پرخطر، نسبت به دیگر خلبانان، مسن‌تر و آسیب‌پذیرتر بود. در یکی از پروازهای عملیاتی بر فراز مدیترانه، ناپدید شد و به نظر می‌رسد در همین زمان جان باخته باشد.

کاربر 2714889
۱۳۹۹/۱۰/۱۶

خیلی خوبه یعنی اگه نخونی از دست میدی به نظر من که اینو بخونید

m.rahimi
۱۳۹۹/۰۸/۲۹

بسیار زیبا و جذاب 💛👑

z
۱۳۹۹/۱۰/۱۶

یه دنیای خاص و جذابه حتما پیشنهاد میکنم 🙏

taha
۱۳۹۹/۰۹/۰۳

عالیه😘😘

کاربر ۱۲۸
۱۳۹۹/۰۷/۲۰

دقیقا اصل کتاب ولی نسخه رنگی

استاد•~•هلو
۱۳۹۹/۱۲/۰۷

حتما بخونید حتمااااا عالی یه پسر کوچولوی موطلایی که واقعا درباره ی ادم بزرگ ها درست میگه یه تیکه اش که برام خیلی اهمیت داشت رو می خاوم بگم : ادم بزرگ ها عجیب هستند مثلا وقتی بهشون میگی یه

- بیشتر
خانم کتابخوار
۱۳۹۹/۱۱/۲۴

با ترجمه ی شاملو خوندمش. وقتی که بچه بودم صفحات ابتدایی کتاب به نظرم مسخره اومد و نخونده رهاش کردم. اما بعد چند سال دوباره خوندمش صبوری به خرج دادم و واقعا لذت بردم‌ از خوندنش‌. از اون کتاب هاست که

- بیشتر
مهتآ
۱۳۹۹/۱۱/۰۲

عالییی💛😌

shido
۱۳۹۹/۱۲/۲۹

شازده کوچولو کتابی هست که هرکس حداقل باید یکبار بخونتش واقعا عالی بود.هم داستان پردازی و هم نکات آموزنده

اسطوره
۱۳۹۹/۱۱/۰۶

بیخود نیس که یکی از بهترین کتاب هاست

خوب، من اگر بخواهم با پروانه‌ها دوست شوم، باید حضور دو یا سه کرم را تحمل کنم.
پس تو باید خودت را محاکمه کنی. این دشوارترین کار است. محاکمهٔ خود سخت‌تر از محاکمهٔ دیگران است. اگر بتوانی خودت را درست قضاوت کنی، معلوم می‌شود مرد خردمندی هستی.
سرانجام شازده کوچولو دوباره گفتگو را ادامه داد. «انسان‌ها کجایند؟ در صحرا کمی احساس تنهایی می‌کنم…» مار گفت: «با انسان‌ها هم احساس تنهایی می‌کند.»
Meleegirl
اگر کسی تن به اهلی شدن بدهد، باید خودش را در معرض گریه و دلتنگی هم قرار دهد...
فراموش کردن یک دوست ناراحت کننده است. همه کس که دوست ندارند؛ و اگر من او را فراموش کنم، ممکن است مثل آدم‌بزرگ‌ها بشوم که دیگر علاقه‌ای به چیزی جز اعداد و ارقام ندارند…
arman mehdipor
روباه گفت: «آدم‌ها این حقیقت رو فراموش کرده‌اند. اما تو نباید اونو فراموش کنی. تو همیشه مسئول اون چیزی هستی که اهلی کرده‌ای. تو مسئول گل سُرخت هستی...»
Ali Mtd
سوزن‌بان گفت: «هیچ‌کس از جایی که هست راضی نیست.»
Ehsan
دائم‌الخَمر با لحنی غم‌انگیز جواب داد: «من دارم مِی می‌نوشم.» شازده کوچولو پرسید: «چرا مِی می‌نوشی؟» دائم‌الخَمر جواب داد: «تا فراموش کنم.» شازده کوچولو که دلش به حال او می‌سوخت پرسید: «چی رو فراموش کنی؟ دائم‌الخَمر همان طور که سرش را پایین انداخته بود گفت: «فراموش کنم که شرمسارم.» شازده کوچولو که دوست داشت به او کمک کند پرسید: «شرمنده از چی؟» «شرمسار از نوشیدن مِی!» دائم‌الخَمر این را گفت و در سکوتی عمیق فرو رفت.
Ehsan
شما مثل روباهه من هستین
M.R.A
«چیزی که مهمه با چشم دیده نمی‌شه...»
Meleegirl
و شازده کوچولو قهقههٔ مستانه‌ای سر داد که مرا خیلی عصبانی کرد. آخر من دوست دارم همیشه بدبختی‌هایم جدی گرفته شود.
Meleegirl
وقتی یک راز بیش از حد قدرت داشته باشد، کسی جرات نمی‌کند نافرمانی کند.
Meleegirl
روباه گفت: «خداحافظ. و حالا راز من اینجاست، یه راز خیلی ساده: تنها با چشم دل می‌توان اون رو دید. آنچه اصله، برای چشم نامرئیست.» شازده کوچولو برای این که یادش بماند دوباره تکرار کرد: «آنچه اصله، برای چشم نامرئیست.»
Ehsan
روز بعد شازده کوچولو برگشت. روباه گفت: «بهتر بود در همان ساعت دیروز می‌اومدی. برای مثال، اگر ساعت چهار بعد از ظهر بیای، در ساعت سه بعد از ظهر من کم‌کم خوشحال خواهم شد. با گذشت زمان احساس شادی و خوشحالی بیشتری خواهم کرد. در ساعت چهار، من طاقتم تموم می‌شه و می‌پرم بیرون. بهت نشون می‌دم چقدر از دیدنت خوش‌بختم! اما اگه هر لحظه دلت خواست بیای، من هرگز نخواهم دونست که قلبم چه ساعتی برای خوش‌آمد گویی به تو آماده خواهد بود... آخه هر چیزی رسم و رسومی داره.
Ehsan
شازده کوچولو پرسید: «برای رام کردنت باید چیکار کنم؟» روباه جواب داد: «تو باید خیلی صبور باشی، اول یه کم از من دورتر به این شکل بین علف‌ها می‌شینی. از گوشهٔ چشمم به تو نگاه می‌کنم و تو هیچی نمی‌گی. کلمات منشأ سوءتفاهمند.»
Ehsan
انسان‌ها جای بسیار کوچکی را بر روی زمین اشغال می‌کنند. اگر همهٔ دو میلیارد نفری که روی زمین زندگی می‌کنند، سرپا و تا حدی جمع و جور مانند بعضی از گردهمایی‌های بزرگ عمومی بایستند، به راحتی می‌توانند در یک میدان عمومی به مساحت بیست مایل در بیست مایل جا بگیرند. پس تمام انسان‌ها را می‌توانیم در یکی از کوچک‌ترین جزایر اقیانوس آرام جمع کنیم. مطمئناً، آدم‌بزرگ‌ها وقتی این را به آن‌ها بگویی، حرفت را باور نخواهند کرد. آن‌ها تصور می‌کنند که فضای زیادی را اشغال کرده‌اند. آن‌ها خودشان را به اندازهٔ بائوباب‌ها مهم و با عظمت می‌دانند. پس باید به آن‌ها توصیه کنی که خودشان محاسبات را انجام بدهند. آن‌ها عاشق اعداد و ارقامی هستند که موجب خشنودی آن‌ها می‌شود.
Ehsan
شازده کوچولو گفت: «انسان‌های سیارهٔ تو، پنج هزار گل سُرخ در یک باغ پرورش می‌دن، بعد نمی‌تونن گُل سُرخی رو که در جستجوی اون هستن رو میان اون همه گُل پیدا کنن.» جواب دادم: «بله اون رو پیدا نمی‌کنن.» «با این حال آنچه که اونا به دنبالش می‌گردن رو می‌شه در یه گُل سرخ یا در کمی آب پیدا کرد.» گفتم: «بله، درسته.» شازده کوچولو باز گفت: «اما چشم‌ها کورن. باید با چشم دل نگاه کرد.»
مهران
«اگر کسی گلی را دوست داشته باشه که در میان میلیون‌ها میلیون ستاره تنها در یه ستاره رشد می‌کنه، و برای خوشحال شدن کافیه فقط ستاره‌هارو تماشا کنه. اون می‌تونه به خودش بگه، گل من یه جایی توی یکی از این ستاره‌هاست... اما اگه یه گوسفند گل رو بخوره، در یه لحظه تمام ستاره‌هاش تاریک می‌شن... و تو باز فکر می‌کنی که این مهم نیست!»
M.R.A
روباه گفت: «آدم‌ها این حقیقت رو فراموش کرده‌اند. اما تو نباید اونو فراموش کنی. تو همیشه مسئول اون چیزی هستی که اهلی کرده‌ای. تو مسئول گل سُرخت هستی...»
Ali Mtd
«و هنگامی که اندوهت تسکین یابد، (زمان همهٔ اندوه‌ها رو تسکین می‌ده) از آشنایی با من خشنود خواهی شد.
Meleegirl

حجم

۳۵۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۳۵۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان